「 منتظران ظهور」
وسیله هام رو مرتب میکردم خیلی از خاطرات جلوی چشمهام هویدا شد. بعد این برگه رو پیدا کردم که برای دوسال پیشه. یادمه تند تند یه تیکه از سررسید بابام کندم و یه خودکار پیدا کردم تا اسمشو بنویسم. اما هنوز رزقم نشده بخونمش، مثل سروناز که چند ساله از خدا میخوام روزیم کنه ولی نمیشه.
به شدت معتقدم
که کتابی که دستته رزقته.
و تا وقتی که رزقت نشده، تو خودتو بکش
ولی بهت نمیرسه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماخیلی راحت بدون #امام_زمان داریم زندگی میکنیم
🎤استاد شجاعی
🆔@mantazeran
「 منتظران ظهور」
مجلس شصت و سوم #سه_دقیقه_در_قیامت
یکی از نزدیکانِ امام صادق میگن که تو یکی از شبهای ماه رمضان من مریضی شدیدی پیدا کردم، سنگین شدم و بنی هاشم شب اومدن که دیگه جنازه منو بردارن، دیدن که من دیگه دارم از دنیا میرم و دیدم که مادرم خیلی بیتابی میکنه سر من. امام صادق علیه السلام به خالشون گفتن که برو به پشت بوم موهاتو به آسمون نشون بده، دو رکعتم نماز بخون وقتی هم تموم شد بگو خدایا تو این بچه رو به من دادی وقتی هم دادی هیچی نبود و از تو میخوام که اینو به من عاریه بدی و برگردونی، بعد اینکه اینکارو کرد من پاشدم و سرحال نشستم و هم بقیه سحری خوردن هم من.
غرض این تیکه بود که امام صادق میگن برو به آسمون این تیکه مو رو نشون بده. مو یه همچین چیزیه! حالا اونی که داره اینو میریزه بیرون داره اونو میسوزونه. این مو رو داره میسوزونه، این مویی که اگه به آسمون نشونش بدی میتونه کن فیکون بکنه بچه مردهتو برگردونه! تو اینو تو خیابون ریختی بیرون، انرژیشو داری هدر میدی داری سرمایه رو میسوزونی. یه لحظه مو رو به آسمون نشون بدی همچین کاری میکنه که این گیسِ یک مادره گیس یک زنه و خدای متعال برای یک گیس، برای یه تارِ مو انقدر ارزش قائله.