eitaa logo
دختران بهشتی 🕊✨
329 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
877 ویدیو
6 فایل
ــــــ..... ♡ ..... ــــــ آرامش فقط اونجایی که یه پناه جلو روت داری و یه قوت قلب پشت سرت 🥺🖤 ــــــ.....♡..... ــــــ شروع نوکریمونه:14"4"140،2 کپی: حلالت سید صلوات فراموش نشه🌱 از روزمرگی: ❌ ــــــ..... ♡..... ــــــ https://eitaa.com/manyia12
مشاهده در ایتا
دانلود
معروف شدن تو می‌ارزه به خون این همه شهید؟! این همه شهید که جونشون رو دادن تا بگن حجاب خط قرمز اوناست
بلاگرهای محجبه دارن این کارو میکنن دارن میگن خانم های محجبه هرطور دلشون بخوادبگردن هرطوردلشون بخواد لباس بپوشن. ارایش کنن! فقط موی سر بیرون نباشه
جدا از اینا بعضی ها میگن : حجاب استایل چه مشکلی داره پوشیدست دیگه ! موهاشونم داخله و ... کسایی که این حرف رو میزنن معنی و مفهوم حجاب رو نمیدونن چیه!
حجاب فقط پوشوندن موی سر نیست ! حجاب فقط لباس پوشیده نیست ! حجاب حیاوعفت میخوا‌د که حجاب استایلا ندارن.
حتی بعضی از خانم ها هم میگن که ما به شیوه ی درست داریم فعالیت میکنیم اصلا درگیر این چیزا نمیشیم. خواهرا این طرز فکر اشتباهه فضا جوری هست که اگه بخوای دیده بشی باید پا روی اعتقاداتت بزاری...!
اول از همه هم از خودمون شروع کنیم کاری کنیم هر بی حیایی عادی نشه. به قول شهید ابراهیم هادی : تا خودمون درست نشیم،جامعه هم درست نمیشه.
پایان امیدوارم که محفل براتون مفید بوده باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط از حاجاقا قرائتی برمیاد جلوی رهبر انقد شوخ باشن😅
خب خب یه چالش خوب داریم اگه برامون دو تا ممبر بیاری یه لیست برات می‌فرستم بعد میتونی انتخاب کنی جایزتو اگه عضو آوردی پی وی بگو@Mhy_0425
تو شش ماه من از گذشتم به حاج رضا گفتم گاهی تحسینم میکرد گاهی اخم گاهی گریه اما کلا همیشه بهم میگفت تو نظر کرده حاج همتی امروز پنجشنبه است به عادت همیشگی اول راهی مزار شهدا دوتا دست گل خریدم یکی برای شهدا یکی برای حاج رضا اول رفتم قعطه سرداران بی پلاک و آخر مزاری که به یاد حاج ابراهیم همت بود از مزار خارج شدم از همون راه قصد آسایشگاه دیدن حاجی کردم 🙈🙈🙈 تا آسایشگاه سه ساعتی تو راه و ترافیک بودم مستقیم رفتم اتاقش -سلام 😍😍😍 رضا: سلام چرا زحمت کشیدید 🙈🙈 -زحمتی نیست رضا: مادر شمارو فردا ناهار دعوت کردن دلم میخاست جیغ بکشم از خوشحالی رفتم خرید یه روسری خیــــــــــــــــــلی خوشگل خریدم تا رسیدم خونه چادر مهمونیم اتو کردم چادر معمولی مهمونیم گذاشتم تو کیفم مانتو سفیدم درآوردم با شلوار کرم رنگ وای خدایا از هیجان خوابم نمیبره تا ده صبح همش به ساعت نگاه میکردم تا ده شد با ذوق حاضر شدم وسط راه یه سبد گل رز قرمز و سفید خریدم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄
بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خون حاجی اینا یکی، دوساعتی طول کشید مامان بابای رضا خیلی مهربون بودن انگار خونه ای خودم راحت بودم 🙈🙈🙈 مامان و باباش بعداز یه ساعت رفتن تو حیاط کباب بزنن رضا داشت انگور میخورد یهو بهش گفتم بامن ازدواج میکنی؟ انگور پرید گلوش رفتم براش آب آوردم گونه هاش مثل دخترا قرمز شده بود خخخخخ سرش انداخت پایین هیچ حرفی نمیزد گفتم چیه من دوست دارم همسرم جانباز باشه خب ازت خوشم اومده 😁😁😁 هیچی نگفت تا عصر اصلا بهم نگاه نمیکرد،و سرش پایین بود آره من چندماه بود عاشق رضا بودم فرداش رضا زنگ زد خونمون بابام که حرفاش شنید داد و فریاد راه انداخت بهم گفت ازخونه برو از ارث محرومم کرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄