eitaa logo
بقیة الله خیر لکم اِن کُنتم مومنین
85 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
523 ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻یک سوال سخت پسر ۷ ساله من همیشه این سوال را میپرسد که دشمنان چطور جرات کردند سردار سلیمانی را شهید کنند آنها که ازش میترسیدند و جراتش را نداشتند.... نمیدانم چگونه برایش داستان برجام را و عقب نشینی های مکرر مدیران غربزده حاکم برکشور را در مقابل گستاخی های آمریکاییها توضیح دهم که باعث شد دشمنان جرات پیدا کنند سردار سلیمانی را شهید کنند چون خیالشان راحت بود مشتی عناصر ترسوی غربزده در ایران هست که مانع انتقام سخت میشوند . امیدوارم در آینده در کتابهای درسی داستان برجام و نقش مدیران ترسوی غربزده برای این نسل خوب تدوین شود..... ❤️ ❣کانال همسفر با شهدا❣ @ham_safare_ba_shohada
نه پورشه سوار بودند نه شیشلیک‌خور نه ادعای ژن خوب داشتند نه حساب‌های میلیاردی اما تا دلت بخواهد غیرت داشتند ❣کانال همسفر با شهدا❣ @ham_safare_ba_shohada
: آقا محمد خان قاجار که خیلی پولكى بوده دستور میده طرفو فلکش كنن وقتی طرف رو میارن كه بزننش یارو یواشكى یه چیزی به اون كسی كه قرار بوده چوب بزنه میگه آقا محمد خان متوجه میشه میگه چی گفت؟ طرف میگه قربان گفت ده سكه میدمت یواشتر بزن آقا محمد خان به طرف میگه احمق ، پنج سكه بده به خودم میگم اصلا نزنتت حالا كار ما هم همینطور شده داریم به همه دنیا باج میدیم كه به آمریكا باج ندیم! ✅ پاسخ شبهه : ▪️میگن شاه سلطان حسین صفوی خیلی آدم صلح طلبی بوده و اصلا دوست نداشته با کسی وارد تنش بشه 🔹توی همون دوران ، محمود افغان تصمیم میگیره به ایران حمله کنه 🔸خبرشو میارن برای شاه سلطان حسین، اما از اونجا که شاه آدم صلح طلبی بوده، اصلا فکر بد نمیکنه و میگه بذارین اگه حمله کرد، اونوقت... 🔻محمود افغان حمله را شروع می کنه و خبرشو میارن برای سلطان حسین ، اونم میگه هنوز که طوری نشده، اگه واقعا به مرز رسید اونوقت... ♨️خبر میدن، محمود از مرز عبور کرد، شاه میگه، عجب!!!! پس این مردک واقعا قصد جنگ داره، بذارین اگه از حمله پشیمون نشد و تا پایتخت پیش اومد، یه درس عبرت بهش میدم که فراموش نکنه... ♨️خبر میارن که شاهنشاهاااا.... محمود افغان رسیده به پایتختاااا ، شاه هم با عصبانیت میگه غلط کرده مردک!!! اگه پاش برسه به قصر قلماشو خورد میکنم 📛خبر میارن که محمود قصر را محاصره کرده و دیگه راه فراری هم نیست 💢شاه سلطان حسین هم که مرد مدبر و هوشمندی!!! بوده میگه در این شرایط جنگ اصلا به مصلحت نیست و طی تدبیری حکیمانه، قصر و حکومت را با دست خودش تقدیم محمود افغان میکنه... ❗️حالا این شده داستان این روزای ما و اونایی که میگن چرا اینقدر دشمنی با آمریکا، چرا مرگ بر آمریکا، چرا تنش، چرا مذاکره نه؟!!! ⚠️اگه به این افراد میدون داده بشه، اونقدر با ژست صلح طلبانه لبخند میزنند و در برابر آمریکا کوتاه میان که آخر سر، کار به تقدیم دو دستی ایران میرسه... @maralpoe
(علیه السلام) ‼️در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند ڪہ از آغاز اسیری تا آخر ،چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود‼️ 😭 @jannatolmahdi313
🔴آیا چادر یک رسم و عادت از خلفای عباسی است؟ 🔻مسترهمفر، جاسوس انگلیسی می‌گوید: باید زنان مسلمان را فریب داد😱و از زیر چادر بیرون کشید !! با این توجیه که چادر یک عادت است از خلفای عباسی و یک برنامه اسلامی نیست. بعد از آنکه زنان را ازچادر و عبا بیرون کشیدیم، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آنها بیفتند ... تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد. 📚منبع: خاطرات مستر همفر، ص۴۵ ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙️ @montazerane_zohour
14.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌استدلال کاملا متقن و منطقی مقام معظم رهبری حفظه الله در مشروعیت و دلیل « حجاب اجباری » که کاملا مبتنی بر دستورات اسلام است . ➖➖➖➖➖➖ 📿 @hawzeh_velaei
هدایت شده از الله اکبر
♥️پیامبرخدا(ص) : هـر كـس نسـبت به نمازش كوتاهی كند خداوند متعال...👆 📕بحارالانوار، ج۸۳، ص۲۱
هدایت شده از بابارضا
*📚از دزدی بادمجان تا ازدواج💍* شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه* مشهور است. علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا خانه فحشاء و منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : این نتیجه امانت داری و تقوای توست. از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید. کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند. *توبه تولدی دوباره* اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
هدایت شده از بابارضا
*📚از دزدی بادمجان تا ازدواج💍* شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه* مشهور است. علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا خانه فحشاء و منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : این نتیجه امانت داری و تقوای توست. از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید. کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند. *توبه تولدی دوباره* اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
هدایت شده از بابارضا
*📚از دزدی بادمجان تا ازدواج💍* شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه* مشهور است. علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا خانه فحشاء و منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : این نتیجه امانت داری و تقوای توست. از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید. کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند. *توبه تولدی دوباره* اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊💔 دختر ۸ ساله شهید فاطمیون که مثل دردانه اباعبدالله بعد از اینکه فهمید پدرش چطور شهید شده پر کشید و رفت پیش باباش😭 🖤🕊 @zendegiyemahdavi
💫 🗓 روزهای اول قرنطینه پشت سر هم خبر بد می‌شنیدیم.کمی که گذشت فهمیدیم تکه‌ای از دنیا گم شده است و برای همین معادلات جهان بهم خورده. ☘هر روز منتظر شنیدن خبری خوش بودیم؛ کشف واکسن یا دارویی معجزه آسا، پایین آمدن آمار تلفات یا ریشه کن شدن بیماری. 🌗 هر شب با امید اینکه «فردا بالاخره دانشمندی پیدا می‌شود که این جنگ جهانی را تمام کند» می‌خوابیدیم و باز فردا گوش به زنگ اخبار بودیم و کانال‌ها و پیج‌ها و شبکه ها را جستجو می‌کردیم. ‼️ خودمانیم، آیا همین قدر منتظر خبر آمدن امام زمان هم بودیم؟ خودمان بهتر می‌دانیم که نبودیم... 🌍 انگار فراموش کرده‌ایم که کدام تکه از پازل جهان گم شده و بیخودی تکه‌های ناقص پازل را نگاه می‌کنیم. حتی کسی نیست دستمان را بگیرد و ببرد سر وقت تکه‌ی اصلی..‌ 🥀آری! بیشتر از هزار سال است که دنیا وضعیت طبیعی ندارد؛ بلای دنیای ما، نه ویروس است، نه آتش‌سوزی و نه زلزله و نه آشوب؛ 📣 تمام بدبختی ما اینجاست که فراموش کرده‌ایم: گمشده ی این روزهای دنیا، مهدی موعود است. الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج @ala_allah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناگهان حرف از حجاب اجباری میزنن! کلامی از امام خمینی (ره)و رهبر معظم انقلاب در مورد حجاب امام خمینی (ره)حجاب حفظ ارزش است رهبر انقلاب؛عده ای از خواص؛آخوند،روشنفکر نما ،روزنامه نگار خطی را دنبال میکنن که دشمن نتوانست با آن همه هزینه به نتیجه برسانه @AntiBBC
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاقبت بخیر شدن از دیدگاه آیت الله بهجت(ره) آیت الله محمد تقی بهجت می فرمودند :هر کس هر روز سوره یس بخواند و ثواب آن را به حضرت زهرا سلام الله علیها هدیه کند و همچنین دعای عهد و ثواب آن را به مادر امام زمان ارواحنا فداه هدیه کند، سورة واقعه هم خوانده و ثوابش را به أمیرالمؤمنین علیه السلام هدیه کند .چه بخواهد و چه نخواهد عاقبت بخیر می شود نخواهد هم به زور می شود!
هدایت شده از دُرّ و یاقوت
🏴🏴 درّ و یاقوت عاشورایی 🏴 🏴 ️⃣2️⃣ 👈حل یک 🏴همه شنیده ایم که علیه السلام را کردند و ایشان را بر شتر بی جهاز سوار و با غل و زنجیر بستند و بقیه ماجرا... 🖋از طرف دیگر با ادله قطعی عقلی و نَقلی معتقدیم ، است و مظهر تام اسماء و صفات الهی از جمله قدرت. خداوند به ایشان قدرتی داده است که به محض ، حاصل می شود «» آن و غُل و زنجیر را باور کنیم یا این بی نهایت را⁉️ ♦️اگر کسانی را که به عنوان و پیشوای مردمان قرار داده است چنین قدرتی نداشتند و مورد ظلم و ستم بی حد ظالمان قرار گرفتند در این صورت برای ما نبودند زیرا چاره ای جز سوختن و ساختن نداشتند. ♦️از سویی دیگر، هنگام مواجهه با ظلم ظالمان اگر با مجهز بودن به چنین قدرتی، از این قدرتِ فوق العاده، استفاده می کردند در این صورت هم الگو بودنشان زیر سؤال بود زیرا ما که چنین قدرتی نداریم تا با قرار گرفتن در وضعیت مشابه، همانند آنان عمل کنیم ✅ اما اکنون که خداوند، آنان را امام و مقتدای صالحان قرار داده است و فرموده تا بر اساس های الهی حرکت کنند و با گفتار و سیره خود، راه و را به انسان نشان دهند هنگام مواجهه با سخت ترین و شدیدترین فشارها از سوی مستکبران، همانند کسی عمل می کنند که چنان قدرتی را ندارد تا صبر و استقامتشان، سر مشقی برای همه بندگان صالح خدا باشد استفاده نکردن از این قدرت در عین توان بر آن، بودنشان را ثابت می کند🙏 📌و در این صورت است که برای همه خواهند بود. در حال اسارت، بدون هیچ امکاناتی با دست خالی اما با روحی سرشار و لبریز از عشق به خداوند و اعتماد و توکل به او، توانست مقتدر زمانش را از به بکشاند و مجلس شادیشان را به عزا و پیروزیشان را به شکست تبدیل کند ✅آری این است و سرمشقی برای همه عالَم. مِنَّا الذِّلَّة 💠البته مخفی نماند که اگر مردم را بدانند و لازم را داشته باشند در این صورت اجازه می یابد از این استفاده کند و را و را در گستره جهانی محقق سازد همانگونه که بر اساس وعده قطعی الهی، این امر به دست انجام خواهد گرفت. 🌺🌎🌺 🤲 اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ وَلِيِّك‏🤲 https://eitaa.com/doroyaghoot
*سه درس ولایت پذیری از سه شهید* *🌹شهیـد‌ حاج‌ :* *«اگـر ڪسی صدای رهبـر‌ خود را نشنود به طور یقین صدای امام‌زمانِ‌ (عج)خود را هم نمی‌شنود؛و امروز خط قرمز بایدتوجه تمام واطاعت از ولی خود،رهبریِ‌نظام‌ باشد.»* *🌹شهید :* ✔️ *سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد.* *🌹شهید :* ✔️ *در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید...* ❣کانال همسفر با شهدا❣ @ham_safare_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سلطان زمین‌خواری در ایران 🔺 زمانی که حقوق کارمندان دولت ۴۰ تومان تا ۱۰۰ تومان بود، رضاخان خانه‌ای را به ۳ ریال و دکانی را به ۱ ریال خرید 🔺 او با زور املاک مردم را غصب میکرد، طوری که در پایان حکومتش، ۴۴ هزار سند برای املاکش در کل کشور داشت ❣کانال همسفر با شهدا❣ @ham_safare_ba_shohada
📷 دوران حکومت نظامی در سال ۵۷ و نگاه های سربازان گارد جاویدان به زنی که در حال عبور از خیابان است!! 👀 نگاه های کِش دار, در روزگاری که میگن بخاطرِ آزادی حجاب، مَردها چشمو دلشون سیر بود‼️ ❣کانال همسفر با شهدا❣ @ham_safare_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 ... @jannatolmahdi313 🎞 بازدید حضرت آیت الله خامنه ای (رئیس جمهور وقت) از جبهه 🌿 سخنرانی در جمع رزمندگان اسلام 🚩 نقش ایمان در پیروزی ها 🌈 ‼️ در بزرگداشت یادو خاطره همه ی شهدا خصوصا شهید سپهدحاج قاسم سلیمانی وجانفشانی های ایثارگران جانبازان و آزادگان و رزمندگان گرامیباد 🌷🇮🇷🇮🇷 ‏ ۳۱۳👇••🇮🇷•• تشریف بیاورید @jannatolmahdi313
من خوف این دارم ما کاری کنیم که امام زمان پیش خدا شرمنده بشود...‼️ 🍃🌸تعجیل در فرج آقا صلوات🍃🌸 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠نحوست ماه صفر هیچ سند معتبر روایی ندارد 🍀در باب روایات، احادیث تقریباً متعددی را می‌توان در این زمینه یافت که اشاراتی به بحث برخی ایام و یا حالات در آن‌ها شده است. اما درباره ماه صفر به ویژه روایاتی که نقل شده، دارای ضعف سند است و هیچ سند معتبر روایی در این باره وجود ندارد. 🍀اما چند اتفاق مهم در ماه باعث شده که بین مردم مشهور شود که این ماه نحس است که مهمترین این اتفاقات شهادت پیامبر اعظم(ص) و قطع شدن وحی است که قطع وحی بر زمین يكی از جانسوزترين حوادث و خسرانی عظيم برای بشريت محسوب می‌شود، که این اتفاق در ماه صفر رخ داده است. 🍀اتفاق دیگر این است که با به پایان رسیدن ماه صفر، ماه حرام به پایان می رسد و دوباره و نزاع های قبایل عرب صورت می گیرد و از طرفی در این ماه کاروان اسرا به شام بلا رسیده و اربعین حسینی، شهادت امام حسن(ع) و شهادت امام رضا(ع) نیز در این ماه واقع شده است. 🍀حضرت استاد (حفظه الله) نیز در این باره فرمودند: در اسناد و مدارک مذهبی ماه نحس وجود ندارد. جز اینکه برخی علمای گذشته به این مطلب اشاره فرموده اند.اما ماه صفر ماه مصیبت و رنج و اندوه اهل بیت است و این جهت نباید فراموش بشود و مهم است. 🍀بنابراین ماه صفر ماه مصائب اهل بیت(ع) است و ما نیز به عنوان پیروان آنها در این ماه عزا و مصائب باید توجه بیشتری به عزاداری برای اهل بیت(ع) داشت و نکته مهم هم اینکه همانطور که اشاره شد هیچ روایت معتبری در باب نحوست این ماه وجود ندارد و چه خوب در همه ایام با دادن صدقه بلای احتمالی را از خود و خانواده دور کرد و از هرگونه تلقین نحوست ایام خودداری کرد و با تلقین نمودن نحس بودن ایام از جمله ماه صفر، بلا را برای خود به ارمغان نیاورید. 📣کانال دات آی آر 🆔 @soltanahmadi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@jannatolmahdi313 🎥 حتی یک وجب هم از خاک ایران کم نشد 🔻 بیش از ۸۰ کشور (رسمی و غیر رسمی) به رژیم بعث عراق کمک کردند 🔺اما چه شد که در این جنگ نابرابر یک وجب خاک هم ندادیم؟ 👈 ویدیو را تا انتها ببینید ‏ ۳۱۳👇••🇮🇷•• تشریف بیاورید @jannatolmahdi313