eitaa logo
مردان خدا 📿
390 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
925 ویدیو
60 فایل
مردان خدا کسانی که زندگی شان الگویی برای جویندگان حقیقت است. انبیاء ، علما ، شهدا ، صالحین و خوبان‌ عالم با ما همراه باشید 🥀🍀🌻🌹🌼 http://eitaa.com/joinchat/2035810317C9e86d81327
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کاروان انقلاب
21.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 انتقادات شدید عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به وزیر علوم! ❌️وزیر علوم همین دولت انقلابی خیلی نفهمه، اگر پیداش کنم شاید یه کتکی هم بزنم ... 🇮🇷 @karvane2
دلاور شهید اسدالله حسنوند 🌹 یادداشتی از شهید اسدالله حسنوند ای عمار، سمیه، یاسر، درود بر پدر و مادرتان باد. این سه نفر با این خانواده ۳نفری از بی پناه ترین افراد بودند . ابوجهل تصمیم گرفت خاندان یاسر را مواخذه کند دستور داد آتش و تازیانه آماده نمودند و و را کشان کشان به آنجا بردند. با نیش خنجر و آتش و تازیانه آنها را زجر دادند. این حادثه آنقدر تکرار شد که سمیه و یاسر بدون اینکه تا دم مرگ یک لحظه از درود بر پیامبر باز بمانند زیر شکنجه جان دادند . وصیت نامه و خاطرات در اینجا : shahidd.blog.ir/post/1157 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
🔻 لعن رضاشاه مقرّب است حجت‌الاسلام روانبخش: 🔹من در یزد درس می‌خواندم. برای زیارت به قم آمده بودم و هنوز معمم نبودم. ۱۷ ساله بودم. جلوی دفتر تبلیغات ایستاده بودم که ماشین سوار شوم تا خودم را به سه راه بازار برسانم. آن‌وقت تریلی‌ها و اتوبوس‌ها از داخل شهر می‌رفتند. ماشین هم کم گیر می‌آمد. وقتی ایستادم که تاکسی سوار شوم، دیدم یک فولکس واگن نگه داشت و شیشه را پایین کشید و گفت کجا می‌خواهی بروی و من هم گفتم و گفتند سوار شو. ماشین هم برای یک طلبه‌ای بود، یک نفر هم جلو نشسته بود و آیت‌الله مصباح هم عقب نشسته بود. 🔹طلبه جلویی پیاده شد. صندلی فولکس به گونه‌ای است که باید صندلی آن خوابانده شود تا کسی پیاده شود، من هم رفتیم عقب و پهلوی آیت‌الله مصباح نشستم. 🔹️ خب من ایشان را اصلاً نمی‌شناختم. ایشان پرسید کجا می‌روی؟ من هم با لهجه خالص یزدی گفتم می‌خواهم به یزد بروم. ایشان هم یزدی صحبت کردند. گفتم شما هم یزدی هستید؟ فرمودند بله، اهل خود یزد هستم. اسم ایشان را پرسیدم که فرمودند مصباح هستم. 🔹 اسم ایشان را شنیده بودم، ولی خودشان را ندیده بودم. آن‌وقت ۴۰ ساله بودند. جوان بودند. به من گفتند دوست داری زود ماشین گیر بیاوری و به یزد بروی؟ گفتم: بله، خیلی دوست دارم. چون شب هم شب سردی بود. ایشان گفتند تسبیح داری؟ گفتم بله. گفتند با تسبیح صدبار رضا شاه را لعن کن تا زود ماشین گیر بیاوری. من هم با خودم گفتم ایشان عجب وردی یاد می‌دهد!📿 🔹حدود سال ۵۵ بود. به سه راه بازار رسیدم. تسبیح را گرفتم شروع به ذکر کردم. ایشان فرمودند این ذکر بسیار مقرب است، چون رضاشاه نسبت به دین خیلی ظلم کرده است. لعن را شروع کردم، تا حدود لعن ۷۰ گفته بودم که یک ماشین نو از همین بلیزرها جلوتر از من ایستاد، افراد دیگری هم کنار جاده بودند، ولی به من گفت کجا می‌روی؟ من هم گفتم یزد. گفت بیا برویم. سوار شدیم و بقیه لعن‌ها را هم در ماشین گفتم. 🚗 🇮🇷 @karvane2
شهید قربان‌علی عزت پور 🌹 نام پدر: علی اکبر تاریخ تولد: 1343/11/10 محل ولادت : خرم آباد تاریخ شهادت: 1362/01/09 منطقه عملیاتی شهادت: تپه های دوقلو - جنگل امقر ، بستان مزار شهید : گلزار بهشت رضا فاز یک - خرم آباد ، لرستان ❤️ شهید عزت‌پور در وصیت‌نامه خود نوشته: «شهادت یعنی جنگ با نفس، جنگ با دشمن خدا، جنگ با دشمن پیامبر(ص)، جنگ با دشمن، آری! جنگ با ظلم، جنگ با جهل. پس من که این مراحل را تا این اندازه دیده و تمام آن‌ها را درک کرده‌ام امروز که جنگ در صحرای خوزستان و آن هم در میان اسلام و کافر است شرکت نکنم؟» shahidd.blog.ir/post/1160 📿 @mardane_khoda
ببرید حرم ، بین مردم پخش کنید! 🔻در خامنه یک باغ آبا و اجدادی داشتند که داخلش یک چشمه بود. یک سال باغداری که به آن باغ رسیدگی می‌کرد، صندوق‌های سیبی را بار زد و آورد مشهد دم خانهٔ آقاسیدجواد که این‌ها سهم شماست. سیدجواد حال‌ و احوال کرد و از اوضاع باغ و آبیاری پرسید. گفتند: «از آب چشمهٔ خودتان آبش دادیم؛ گاهی هم از جوی آب عمومی.» آقاسیدجواد گفت: «حالا که از آب عمومی استفاده کردید، بهتر است ببرید در حرم بین مردم پخش کنید.» نه اینکه استفاده از جوی عمومی اشکال شرعی داشته باشد، آقاسیدجواد خیلی اهل مراقبه و احتیاط بود. 📚 از کتاب | کوتاهه‌هایی از زندگی 📖 ص ۹۲ 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
اعمال و دعاى روز مباهله روز بیست و چهارم ذی الحجه بنابر اَشْهر روزى است که مُباهَلَه کرد رسول خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله با نصاراى نجران و پیش از آنکه خواست مُباهله کند عبا بر دُوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حَسَن و حسین عَلیهمُ السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت پروردگارا هر پیغمبرى را اهل بیتى بوده است که مخصوص ترین خلق بوده اند به او خداوندا اینها اهل بیت منند پس از ایشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ایشان را پاک کردنى پس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر در شأن ایشان آورد پس حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله آن چهار بزرگوار را بیرون برد از براى مباهله چون نگاه نصارى بر ایشان افتاد و حقّیّت آن حضرت و آثار نزول عذاب مشاهده کردند جُرأت مُباهله ننمودند و استدعاى مصالحه و قبول جزیه نمودند . بالجمله این روز , روز شریفى است و در آن چند عمل وارد است : اوّل : غسل دوّم : روزه سوّم : دو رکعت نماز و آن مثل نماز روز عید غدیر است در وقت و کیفیّت و ثواب و آیة الکرسى که در نماز مباهله است تا هُمْ فیها خالِدُونَ است. در هر رکعت بعد از حمد ، ده مرتبه قل هو الله ، ده مرتبه آیت الکرسی ، ده مرتبه انا انزلناه . چهارم : خواندن دعاى مباهله : اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ بَهاَّئِکَ بِاَبْهاهُ وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِىُّ ... پنجم : بخواند دعایى که شیخ وَ سَیّد روایت کرده اند بعد از دو رکعت نماز و هفتاد مرتبه استغفار و دعای بعد از آن. sokhann.blog.ir/post/231 🇮🇷 @karvane2
هدایت شده از کاروان انقلاب
12_1_Mahdi_samavati(Doaye_ruze_Mobahele).mp3
9.53M
دعای روز مباهله (۲۴ ذیحجه) با صدای دلنشین حاج مهدی سماواتی متن دعا در: اینجا 🇮🇷 @karvane2
عکس ها و خاطرات رزمنده دلاور حاج محمدرضا درخشان از منطقه زبیدات سال ۱۳۶۴ shahidd.blog.ir/post/1162 📿 @mardane_khoda
شهید صیداحمد سپهوند 🌹 نام پدر: جمعه شغل: پاسدار تاریخ تولد: 6-6-1330 شمسی محل تولد: خرم آباد تاریخ شهادت : 14-2-1364 شمسی محل شهادت : زبیدات دلیل شهادت : اصابت ترکش به سر گلزار شهدا: بهشت رضا فاز 1 شهر خرم آباد - استان لرستان shahidd.blog.ir/post/1161 📿 @mardane_khoda
خاطره شهادت شهید جوزی امیری 🌹 راوی: علی حسین حسین پور من و جوزی امیری داشتیم در مورد خاکریز هایی که شب قبل زده بودیم صحبت می کردیم . صحبت هایمان که تمام شد از او جدا شدم و به طرف سنگر خودم رفتم. شاید حدود سه دقیقه بعد صدای انفجار بلند شد ، خمپاره 60 به ماشین جوزی امیری اصابت کرده بود و او درون ماشین بود و به شهادت رسیده بود .بدن او به سختی متلاشی شده و سوخته بود. جسد پاک شهید جوزی امیری را به پشت خط منتقل کردیم . پس از چند روز یک پای او را که داخل ماشین جا مانده بود پیدا کردیم و فوراً آن را به پیکر شهید رساندیم و به همراه آن دفن کردیم . صلوات را فراموش نکنید shahidd.blog.ir/post/1161 📿 @mardane_khoda
به بهانه یادی از برادر شهید احمد سپهوند معاون فرمانده گردان انبیاء لشگر 57 ابوالفضل لرستان راوی محمد سلیمانی مخابرات گردان انبیاء : برادر سپهوند انسانی مومن ، شجاع ، و به سلامتی و حفظ جان رزمندگان اهمیت زیادی میداد . در یکی از روزهای بهار در منطقه زبیدات عراق شب را تا تا سحر پای بی سیم بیدار بودم دم صبح خوابم برد، بچه ها بیدارم نکردند ساعت 10 صبح بود بیدار شدم . فرصتی پیش آمده بود تا لباس هایم را بشویم . کنار تانکر آب که پشتش به عراقی ها بود و با گونی شن محصور شده بود نشسته بودم . کلاه خود سرم نبود . برادر سپهوند با لندکروز فرماندهی از کنارم رد شد از اینکه کلاه نداشتم از او خجالت کشیدم خودم را پنهان کردم و زیر چشمی به او نگاه میکردم دیدم اتفاقاً خودش نیز کلاه ندارد. خیلی تعجب کردم . چون برادر سپهوند در حفظ جان بسیجیان بسیار حساس بود و با کلاه بچه ها همیشه مسئله داشت . با ماشین نزدیک پارکینگ فرماندهی شد . در یک لحظه آنقدر خمپاره بر سرمان ریخت که فرصت نشستن هم نداشتیم خمپاره اولی به پشت تانکر آب اصابت کرد ولی عمل نکرد . بچه ها فکر کردند به من اصابت کرده به طرف من آمدند که دومین گلوله به کنار تانکر اصابت کرد و برادر میرزا علی دریکوند را مجروح کرد . سومی و چهارمی و پنجمی به سنگر تدارکات و فرماندهی و ماشین اصابت کرد . تعدادی از بچه ها زخمی شدند . خمپاره بارید و بارید، همه نگران بودند و فریاد میزدند بخوابید . احتمالاً آتش تهیه است هرکس مجروح نشده خودش را به سنگر دیدبانی برساند . همه این ماجرا با بلند شدن گرد و خاک و دود در کمتر از یک دقیقه بود . لحظه ای آتش قطع شد به دنبال هم می گشتیم . وقتی بلند شدم برادر میرزا علی دریکوند را دیدم که به شکم او ترکش خورده و با لبخند همیشگی به طرف آمبولانس می رود . یک نوجوان 15- 14 ساله را دیدم که با چهره ای دگرگون شده و صورتی سیاه شده به طرفم می آید . فهمیدم ترکش خورده ولی نمیدانستم به کجای او ، نمی توانست حرف بزند . ترکش به قفسه سینه اش و در نزدیکی قلبش اصابت کرده بود . به سراغ ماشین رفتیم ، برادر احمد سپهوند تکان می خورد ولی خون تمام بدنش را گرفته بود، او را از ماشین بیرون کشیدیم . اتفاقاً ترکش درست به سرش اصابت کرده بود . جایی که او همیشه به آن حساسیت نشان میداد و بچه ها را تشویق به کلاه خود کرده بود. او را به بیمارستان منتقل کردیم که مداوا اثر نکرد و به آرزوی دیرینه اش ، شهادت در راه خدا رسید. روحش شاد و یادش گرامی . را فراموش نکنید شهید صیداحمد سپهوند نام پدر: جمعه شغل: پاسدار تاریخ تولد: 6-6-1330 شمسی محل تولد: خرم آباد تاریخ شهادت : 14-2-1364 شمسی محل شهادت : زبیدات دلیل شهادت : اصابت ترکش به سر گلزار شهدا: بهشت رضا فاز 1 شهر خرم آباد - استان لرستان shahidd.blog.ir/post/1161 📿 @mardane_khoda
✍🌹شهيدی🌹 که تسبیح موجودات و جمادات را می شنید!!! 🌹شهيد🌹 عارف مسلک حسینعلی عالی فرمانده محور عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله 🔹بعضی از دوستان خاص او اذعان دارند که او به معرفتی دست یافته بود که می‌ توانست از ضمیر افراد اطلاع یابد. 🔸تسبیح موجودات عالم را که خداوند در قرآن بر آن تصریح کرده است بشنود. 🔹با حسین برای شناسایی رفتیم وقت نماز شد اوّل برادر عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند. 🔸بعد ایشان به نگهبانی ایستاد و من به نماز من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم. 🔹پس از نماز دیدم حسین می‌ خندد به من گفت : می‌ خواهی یقینت زیاد بشه؟ 🔸با تعجّب گفتم: بله اما تو از کجا فهمیدی؟ 🔹خندید و گفت : چه‌ قدر؟ 🔸گفتم : زیاد. 🔹گفت : گوشِت رو بذار روی زمین و گوش کن. 🔸من همان کار را کردم شنیدم که زمین با من حرف می‌ زد و من را نصیحت می‌کرد. 🔹و می‌ گفت : مرتضی ! نترس عالم عبث نیست و کار شما بیهوده نیست. 🔸من و تو هر دو عبد خداییم اما در دو لباس و دو شکل. ⭕️سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و... 🔹زمین مدام برایم حرف می‌زد سپس حسین گفت : مرتضی! یقینت زیاد شد؟ 🔸مرتضی می‌ گفت : من فکر می‌ کردم انسان می‌ تواند به خدا خیلی نزدیک شود اما نه تا این حد. ✅راوی شهید مرتضی بشارتی 💐هرکس به شهدا توسل کند به بن بست نمی خورد💐 📿 @mardane_khoda