ما زیاد نبودیم
فتو شاپ کردیم زیاد شدیم
ما بیشماریم
فتنه گران ۸۸
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
روز #بصیرت وحماسه نهم دی گرامیباد
بصیرت فتنه ها را برملا کرد
دفاع از آرمان کربلا کرد
نه دی ملت ایران خروشید
چو فریادی علیه فتنه جوشید
نُه دی مثل روزی آفتابی 🌤
فضا را کرد پاک و انقلابی ☀️
#اشعار_فاطمی 🌺🍀🌼
🆔 @fatemi84
fatemi84.blogfa.com
هدایت شده از اشعار فاطمی
📋توبه نامه ای برای حامیان فتنه ❎
ای دریغا سالها از حق چه دور افتاده ام
کاروان حق برفت من از ستور افتاده ام
فتنه گرها آنقدر در گوش من وز وز کنان
چون شیاطین یاوه گفتند، کر و کور افتاده ام
رهبری گفتا که این دسته منافق پیشه اند
چشم و گوشم بسته بود از کوه نور افتاده ام
ای دریغا سالها عمری که کردم شد تباه
حامی باطل شدم اندر تنور افتاده ام
راستش ای دوستان در فتنه هشتاد وهشت
با سیاسی کاری و با حرف زور افتاده ام
خواب دیدم یک شبی در چاه ویل و آتشم
در عذاب حق گرفتارم به گور افتاده ام
چون شدم بیدار با وحشت دلم لرزید و من
توبه کردم یا علی گفتم صبور افتاده ام
ای شهیدان ، اهل ایمان ، رهبر آزاده ام
از شما شرمنده ام من از غرور افتاده ام
شاعران گفتند که این راهت به سوی کعبه نیست
سمت کُفرستان برفتم از شعور افتاده ام
آن خبرهایی که می گفتیم کلاً شد دروغ !
من به دنبال بسی فرد شرور افتاده ام
من پشیمانم پشیمان از همه نادانیم
شکر حق گویم که در وادی نور افتاده ام
🌚🌑🌒🌓🌔🌕🌝💡💡💡
حمیدرضا فاطمی- یکشنبه 1394/4/21
همه مطالب و اشعار در مورد:
فتنه سبز و فتنه گران 88 در وبلاگ:
#اشعار_فاطمی 🌺🍀🌼
🆔 @fatemi84
🌍 fatemi84.blogfa.com
هدایت شده از کاروان انقلاب
ابوالقاسم طالبی کارگردان #قلاده_های_طلا در صفحه شخصی اش نوشت:
امشب نهم دی ماه ۹۷ از بیت حضرت رهبری با بنده تماس گرفتند و پیام ایشان را به اطلاع بنده رساندند، حضرت آقا فرمودند دیشب مجددا فیلم شما را از شبکه افق دیدم آفرین آفرین آفرین ! دست شما درد نکند. از قول من به بازیگران سلام برسانید.
#دولت_انقلابی 👊
@dolate_enghelabi
هدایت شده از آقامحمودرضا
💠داستان صبر در برابر به مشکلات به عنوان یکی از مصادیق مخالفت با نفس و کسب مقام و کرامات
🌷مى گويند در منطقه خرقان، عارف زنده دلى به نام شيخ ابوالحسن خرقانى مىزيسته كه آوازه شهرتش تا دوردست ها پيچيده بود.
روزی شخصى طالب حقيقت از شهرى دور به قصد ملاقات شيخ عازم خرقان مى شود تا پندى بگيرد و از كرامات او بهرهاى ببرد. وى با زحمت فراوان خود را به محل سكونت شيخ مىرساند و منزل او را پيدا مىكند. هنگامى كه درب خانه را مىزند، همسر شيخ ابوالحسن بيرون مىآيد و خواسته مرد ناشناس را مىپرسد. مرد با احترام پاسخ مىدهد:
مىخواهم شيخ را زيارت كنم، زن با شنيدن اين سخن شروع به فحاشى كردن مىكند و نسبت به آن شخص و شوهر خود كلمات زشتى را بر زبان جارى مىسازد.
پس از پافشارى فراوان مرد مبنى بر لزوم ملاقات با شيخ، زن مىگويد كه همسرش براى جمع آورى هيزم به بيابان رفته است، مـرد از همان مسيرى كه همسر شيخ گفته بود راهى بيابان مىشود.
🌷از دور فردى را مىبيند كه سوار بر حيوانى است و بار هيزمى را نيز با خود دارد. مطمئن مى شود كه آن شخص شيخ ابوالحسن خرقانى است؛ از اين كه مطلوبش را يافته بود، شادمان مىگردد.
كمى كه جـلوتر مىرود متوجه مىشود شيخ سوار بر شير درندهاى است. وحشت زده خود را به شيخ مىرساند و از او مىپرسد: آيا تو شيخ ابوالحسن خرقانى هستى؟ او در پاسخ مى گويد : آرى.
آن شخص پيش از مطرح كردن خواسته خود، از رفتار ناشايستى كه همسر او با وى داشته است سخن به ميان مىآورد و خطاب بــه شيخ مىگويد: تو چگونه با اين زن زندگى مىكنى و چرا تاكنون او را طلاق ندادهاى؟
🌷شيخ در پاسخ مىگويد: اين مقام و كراماتى كه خداوند به من عطا فرموده به دليل صبرى است كه نسبت به اخلاق بد همسر خود داشتهام.
♻️ پ ن:اگر انسان براى رضاى خداوند بر امور ناخوشايند زندگى صبر كند، بــه مقامات عالى معنوى نايل خواهد گرديد.
📚به نقل از آیت الله محمدتقى مصباح یزدی
🆔 @Agamahmoodreza
هدایت شده از کاروان انقلاب
#جلیلی در سالروز حماسه نهم دی:
فتنه امروز غبارآلود کردن و پوشاندن توانمندی ها و موفقیت های مادی و معنوی ملت است.
#دولت_انقلابی 👊
@dolate_enghelabi
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
🌹 #بسم_رب_الشهدا_والصدیقین🌹
در عشق اگر چہ منزل آخر #شہادت است
تکلیف اول است #شہیدانہ_زیستن ...
اینجا #شہدا دعوتت کردن
نمیخواے که #تنہاشون بذارے ...
نمیخواے که #دعوتشونو رد کنی
#شهدا_منتظرن
#یا_زهرا_س
کـانـال دوست شـ❤️ــهید من
👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2180644876Cae8d8eb780
یک عکس، یک خاطره – #شهید_یدالله_آذرخش 🌹
هنوز ۱۷ سالش نشده بود که لباس رزم پوشید. آشناییمان برمیگردد به رضا و مسجد صاحب الزمان خرم آباد که مهر بودنش با اولین دیدار در دلم نشست. بودنش دل را آرام میکرد، هنوز هم برایم سخت است از حس و حالم بگویم، آنقدر بودنش عجیب بود که همه مجذوب او بودند. عبادتش، صحبتش و حتی سکوتش رنگ خدا داشت و آرامش. آنقدر بی ریا و بی آلایش بود که تقریباً تنهاترین آدمها هم او را همدم خود میدانستند.
حادثه خیلی سختی را در عملیات والفجر ۶ تجربه کرد، بطوریکه سمت چپ بدنش کاملاً فلج شده بود.
در هوای سرد بهمن ۶۵ و در حالیکه مجروحیت بالای ۷۰% را چند ماهی بود تحمل میکرد، عملیات تک حاج عمران پیش آمد، در عملیات های تک، جنگ تن به تن بود و او در حالی که رشادتش را با تن ناسالمش فریاد میزد، بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن بعثی در ۱۸ سالگی به فیض شهادت نایل آمد.
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
🌹شهید یدالله آذرخش _ حاج عمران
✍پرده دوم. دست کش سفید
از مرخصی برگشته بودم ، ایستگاه صلواتی باختران یا همان کرمانشاه ، چند تا از نیروهای واحد مخابرات را دیدم. پرسیدم اگر دربندیخان می روید منم با شما می آیم . گفتند نه ما می رویم حاج عمران. فهمیدم خبری هست. نتوانستند مانعم بشوند و به هر ترفندی متوسل شدم تا راضی شدند من هم با آنها بروم حاج عمران،یک روز قبل از عملیات حاج عمران ما رسیدیم نقده.
نیروهای لرستانی را جاهای مختلفی مستقر کرده بودند . ما را بردند نقده در یک مدرسه راهنمایی مستقر شدیم. بلافاصله رفتم داخل شهر و سه تا توپ پلاستیکی خریدم و یک مسابقه گل کوچک ترتیب دادم چقدر چسبید. فردا ما را بردند پیرانشهر . آنجا یدالله را دیدم. بیسم چی گردان انبیا شده بود. تکلیف من هنوز مشخص نبود. آنقدر به آقای سلوکی فرمانده واحد مخابرات گیر دادم که گفت تو هم با گردان انبیاء برو بعنوان کمک بیسیم چی ، ولی وسط ستون حرکت کن . یدالله همراه فرمانده باشد.
عصر قبل از عملیات نیروها را جمع کردند و مراسم سخنرایی و توجیه نیروها و سپس دعا که واقعا یکی از بهترین مراسم های عمر من بود. حال عجیبی داشتم و بلند بلند مانند سایر نیروها گریه می کردم. تو حال خودم بودم که یدالله با آرنج بهم زد گفت : ” رحیم بیا بریم آخرین چایی را برای بچه ها درست کنیم. با هم رفتیم و یک دیگ بزرگ آب جوش درست کردیم و توی هر ظرفی که بدستمان می رسید به بچه ها چایی دادیم. یدالله در دست راستش دستکش سفید کاموایی پوشیده بود و لنگه دیگر دست کش را زیر جا خشابی روی سینه اش گذاشته بود. نیروها را به خط کردند و سوار کمپرسی به سمت تپه حاج عمران حرکت کردیم. یدالله دستی که دست کش داشت را برایم بعنوان خداحافظی بلند کرد و سوار لنکروز فرماندهی شد و با فرمانده گردان رفت.
وقتی از ماشین پیاده شدیم ، نیروها را به ستون کردند و در دل شب به سمت دشمن حرکت کردیم.چند دقیقه ای نگذشته بود که آتش دشمن تمام ستون را فرا گرفت . نیم خیز به سمت جلو حرکت می کردم. دیدم دست کش سفید روی زمین افتاده است. خم شدم آن را بردارم. ناگهان صدای انفجار مهیبی مرا به کنار ستون پرت کرد و روی سینه شهیدی انداخت. در آن تاریکی شب دیدم در دست راست این شهید یک دست کش سفید کاموایی است. پیشانی اش را بوسیدم و به سمت دشمن حرکت کردم.
راوی: برادر رحیم ساکی
🌐yon.ir/q3KQd
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از همراه با نهج البلاغه 📚
هدایت شده از خرازی تهران
برخی مسئولین چقدر پر از #تناقض هستند
شعار #ساده_زیستی سر میدهند اما غرق در اشرافیت هستند
#آرمان های امام را می گویند اما عمل نمی کنند.
با خط_انقلاب همراه باشید
👇👇👇👇👇👇👇
🆔 @Khat_Enghelab