eitaa logo
مردان خدا 📿
391 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
918 ویدیو
60 فایل
مردان خدا کسانی که زندگی شان الگویی برای جویندگان حقیقت است. انبیاء ، علما ، شهدا ، صالحین و خوبان‌ عالم با ما همراه باشید 🥀🍀🌻🌹🌼 http://eitaa.com/joinchat/2035810317C9e86d81327
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مدرس و رضاخان 📿 @mardane_khoda
📷 به مناسبت سالروز شهادت ایت الله مدرس و روز مجلس 🔻۱۰ آذر سالروز شهادت آیت‌الله سید حسن مدرس در تقویم رسمی ایران، روز مجلس نامگذاری شده است. شهید مدرس که چند دوره سابقه نمایندگی در مجلس شورای ملی را دارد، نمونه‌ای مشخصی از نماینده تراز مجلس است که الگویی برای نمایندگان امروزی است. 📿 @mardane_khoda
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود 📿 @mardane_khoda
دانشجوی بسیجی شهید مهرداد ابولپور مفرد در ۲۵ آذر ۱۳۴۶ در شهر آبادان دیده به جهان گشود. او که دهمین فرزند خانواده بود در پنج سالگی وارد دبستان ملی اسلامی شد. این مدرسه با رویکرد تربیت دینی تاسیس شده بود. در سن یازده سالگی او، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. او که رابطه ی صمیمانه ای با برادرش کیخسرو داشت و همراه برادرش در محافل مذهبی شرکت می کرد ، عضو بسیج شد و تا قبل از اعزام به جبهه در مقاطع مختلف با پایگاه های بسیج همکاری می کرد. او جوان زیبا و رشیدی بود در ورزش دانشجویی هم چندین رتبه کسب کرده بود. دوستانش او را به خوش اخلاقی میشناختند همیشه لبخند بر لب داشت . ارادت قلبی عمیقی به امام حسین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام داشت. با اینکه می‌توانست در شرایط رفاهی خیلی خوبی زندگی کند سلوک شخصی اش ساده زیستی بود حتی در وصیت نامه اش تکلیف دو دست لباسی را هم که داشت ، ساعت ، دوربین و دوچرخه اش را هم معلوم کرده بود. اعزام او سال ۶۵ همراه با سپاهیان محمد ص انجام شد و محل شهادتش در جاده ی اسلام آباد گیلان غرب بود. در شب شهادتش در شرایطی قرار گرفت که در یک لحظه باید تصمیم مهمی برای نجات جان بقیه ی گردان میگرفت یک مینی بوس با چراغ خاموش در شب در حال حرکت بود و گردان های عاشورایی مشغول مانور شبانه بودند . مهرداد فرمانده گردان بود و با فانوسی در دست جلوی گردانش حرکت میکرد قبل از همه او متوجه نزدیک شدن مینی بوس شد که در تاریکی و با سرعت بالا و با چراغ خاموش به سمت گردان پیش میرفت. فانوس را به صورت پیاپی تکان داد اما انگار راننده متوجه نشد شاید هم ترمز بریده بود باید یک لحظه تصمیم میگرفت و به هر طریقی مینی بوس را متوقف میکرد ولو با پیکر خودش و این تصمیم را گرفت مینی بوس بعد از اصابت به پیکر مهرداد متوقف شد. تاریخ شهادتش ۸ مهر ۱۳۶۵ بود. روحش شاد و یادش گرامی 🌹🍀 📿 @mardane_khoda
دانشجوی بسیجی شهید مهرداد ابولپور مفرد در ۲۵ آذر ۱۳۴۶ در شهر آبادان دیده به جهان گشود. او که دهمین فرزند خانواده بود در پنج سالگی وارد دبستان ملی اسلامی شد. این مدرسه با رویکرد تربیت دینی تاسیس شده بود. در سن یازده سالگی او، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. او که رابطه ی صمیمانه ای با برادرش کیخسرو داشت و همراه برادرش در محافل مذهبی شرکت می کرد ، عضو بسیج شد و تا قبل از اعزام به جبهه در مقاطع مختلف با پایگاه های بسیج همکاری می کرد. او جوان زیبا و رشیدی بود در ورزش دانشجویی هم چندین رتبه کسب کرده بود. دوستانش او را به خوش اخلاقی میشناختند همیشه لبخند بر لب داشت . ارادت قلبی عمیقی به امام حسین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام داشت. با اینکه می‌توانست در شرایط رفاهی خیلی خوبی زندگی کند سلوک شخصی اش ساده زیستی بود حتی در وصیت نامه اش تکلیف دو دست لباسی را هم که داشت ، ساعت ، دوربین و دوچرخه اش را هم معلوم کرده بود. اعزام او سال ۶۵ همراه با سپاهیان محمد ص انجام شد و محل شهادتش در جاده ی اسلام آباد گیلان غرب بود. در شب شهادتش در شرایطی قرار گرفت که در یک لحظه باید تصمیم مهمی برای نجات جان بقیه ی گردان میگرفت یک مینی بوس با چراغ خاموش در شب در حال حرکت بود و گردان های عاشورایی مشغول مانور شبانه بودند . مهرداد فرمانده گردان بود و با فانوسی در دست جلوی گردانش حرکت میکرد قبل از همه او متوجه نزدیک شدن مینی بوس شد که در تاریکی و با سرعت بالا و با چراغ خاموش به سمت گردان پیش میرفت. فانوس را به صورت پیاپی تکان داد اما انگار راننده متوجه نشد شاید هم ترمز بریده بود باید یک لحظه تصمیم میگرفت و
شهید کیخسرو ابولپور مفرد در سال ۱۳۴۱ و در شهر آبادان دیده به جهان گشود. او هشتمین فرزند خانواده بود و از کودکی آثار هوش و قدرت جسمانی بالایی را نشان میداد. از کودکی با محیط مسجد آشنا شد و با تلاوت قرآن مانوس شد و قبل از سن تکلیف نماز و روزه را آغاز کرد. او که علاقه ی خاصی به فهم دانشهای دینی ، فلسفی و سیاسی داشت در نوجوانی به مطالعات گسترده ای در این حوزه ها پرداخت و دوست داشت که برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه قم برود. اهل تحجد و نماز شب بود . بسیار مهربان و گشاده دست بود و به مادرش در انجام کارهای خانه بسیار کمک می کرد. تابستانها و روزهای جمعه همراه بچه های جهاد در روستاهای آبادان برای خانواده های نیازمند با دستهای خودش خانه میساخت که معمولا آثار زخم روی آنها بود. با شروع جنگ تحمیلی وارد بسیج شد و در جبهه آبادان درکنار سایر دوستانش به دفاع از شهر پرداخت. همان سال در کنکور سراسری شرکت کرد و در دانشگاه تهران پذیرفته شد . او که دوستانی در بسیج اصفهان داشت تلاش زیادی کرد تا به دانشگاه اصفهان منتقل شود و از طریق دانشگاه اصفهان به جبهه اعزام شود. او در عملیات والفجر ۱ و در جبهه شرهانی به شهادت رسید. 📿 @mardane_khoda
شهید کیخسرو ابولپور مفرد در سال ۱۳۴۱ و در شهر آبادان دیده به جهان گشود. او هشتمین فرزند خانواده بود و از کودکی آثار هوش و قدرت جسمانی بالایی را نشان میداد. از کودکی با محیط مسجد آشنا شد و با تلاوت قرآن مانوس شد و قبل از سن تکلیف نماز و روزه را آغاز کرد. او که علاقه ی خاصی به فهم دانشهای دینی ، فلسفی و سیاسی داشت در نوجوانی به مطالعات گسترده ای در این حوزه ها پرداخت و دوست داشت که برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه قم برود. اهل تحجد و نماز شب بود . بسیار مهربان و گشاده دست بود و به مادرش در انجام کارهای خانه بسیار کمک می کرد. تابستانها و روزهای جمعه همراه بچه های جهاد در روستاهای آبادان برای خانواده های نیازمند با دستهای خودش خانه میساخت که معمولا آثار زخم روی آنها بود. با شروع جنگ تحمیلی وارد بسیج شد و در جبهه آبادان درکنار سایر دوستانش به دفاع از شهر پرداخت. همان سال در کنکور سراسری شرکت کرد و در دانشگاه تهران پذیرفته شد . او که دوستانی در بسیج اصفهان داشت تلاش زیادی کرد تا به دانشگاه اصفهان منتقل شود و از طریق دانشگاه اصفهان به جبهه اعزام شود. او در عملیات والفجر ۱ و در جبهه شرهانی به شهادت رسید. 📿 @mardane_khoda
13.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره شنیدنی سردار قالیباف از شهادت برادرش 🌹😭😭😭 📿 @mardane_khoda
شهیدی که یک تنه جلوی ۴۰ داعشی ایستاد! 🔹اگر شهید عبدالکریم پرهیزگار نبود، جاده بوکمال به دست داعش می‌افتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز سقوط می‌کرد. 🔹او به تنهایی با ۴۰ تن روبه‌رو می‌شود و پس از به هلاکت رساندن ۳۷ نفر از آن‌ها، فشنگ‌هایش تمام می‌شود. به سوی او حمله می‌کنند تا اسیرش کنند، اما این بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح می‌کند و در نهایت به شهادت می‌رسد. شهید پرهیزگار متولد ۱۳۶۵ و نخستین شهید مدافع حرم شهرستان خفر در استان فارس است. او ۲۰ آذر ۹۶ در سوریه به شهادت رسید و هیچ‌گاه دومین پسرش را ندید. 📿 @mardane_khoda
▪️جای خالی شهید آیت الله دستغیب در این زمانه ی مهجوریت اخلاق، بشدت احساس می شود، این محراب، کتاب‌های فراوان اخلاقی دارد ازجمله:گناهان کبیره، قلب سلیم، داستان‌های شگفت... منافقین، مغزهای هدایت جامعه را هدف قرار می دادند 20آذر سالروز شهادت اوست صلواتی به روح آن شهید هدیه کنیم 💬دکتر محمدباقر ابوالحسنی 📿 @mardane_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 : شاید دیگر حیاتی نباشد که در این جمع حاضر شوم، اما همین را میگویم؛ هرگز فراموش نکنید که عزت دنیا و آخرت ما در سایه اسلام و حکومت اسلامی است که عمودش مسئله است. مشهد ۹۸/۱۱/۲۹ 📿 @mardane_khoda
سحرگاه امروز حکم اعدام «روح‌الله زم» مؤسس و گرداننده رسانه معاند آمدنیوز اجرا شد و وی به دار مجازات آویخته شد. آخر عاقبت فتنه گری 🤔 👊 @dolate_enghelabi
... 🔹می خواستم برم دستشویی، دیدم همه آفتابه ها خالی هستند. برای پر کردن آفتابه ها، باید چندصدمتر تا هور میرفتیم. زورم می آمد برم. یک بسیجی اون طرف ایستاده بود، صداش کردم: «برادر میشه این آفتابه رو برام آب کنی؟» آفتابه رو گرفت و رفت. وقتی آوردف دیدم آب خیلی کثیف است. بهش گفتم: « اگه صدمتر جلوتر رفته بودی، آب تمیز بود.» آفتابه را از من گرفت و رفت آب تمیز آورد. چند روز بعد گفتن فرمانده لشگر می خواهد برایمان سخنرانی کند. خودش بود! همان کسی که برام آفتابه رو آب کرد. شهید مهدی زین الدین ... منبع کتاب کوله پشتی 📿 @mardane_khoda
سردار شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی 🌹 📿 @mardane_khoda
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 📿 @mardane_khoda
سلام بر شهدای راه حق مخصوصا به شهدای گمنام 🌹 مزار مطهر هشت شهید گمنام در تپه شهدای خرم آباد 🌹 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴جوان تولید کننده و کارآفرین : پمپ آتش نشانی را که در داخل ساخته ایم و مهر استاندارد هم دریافت کرده از ما نمی خرند و می گویند ما می خواهیم از خارج وارد کنیم ! آن هم به قیمت ۳ برابر پمپ ما 🤔😳 👊 @dolate_enghelabi
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دولت جوان حزب الهی در کلام مقام معظم رهبری چجور دولتی است ؟ 👊 @dolate_enghelabi
هدایت شده از کاروان انقلاب
🔴 سفیر انگلیس در جمع سفرای اروپایی؛ ما ترسی از هسته ای ایران نداریم، ترس ما شکل گیری دولت انقلابی و روی کارآمدن افراد انقلابی در ایران هست چرا که این افراد ذره ای به غرب وابستگی ندارند و مردم ایران را به سمت استقلال و همبستگی سوق میدهند؛ 🤔 👊 @dolate_enghelabi
هدایت شده از اشعار فاطمی
پس مانده های فتنه 88 🙈🙈🙈 ✍✊👊 بسم الله الرحمن الرحیم آنان که گرد حلقه باطل بگشتند            پس مانده های فتنه هشتاد و هشتند با رنگ سبزی از ریا خطی نوشتند        از خط قرمزهای اسلامی گذشتند ضد نظام مردمی طغیان نمودند            هم پیروی از فتنه شیطان نمودند آمالشان بیچاره ها گرد هوا شد            چون خطشان از انقلابیون جدا شد چون راهشان را با ولایت کج نمودند      با مردم و با رهبری هم لج نمودند آنان که سبز جلبک قورباغه بودند          اندر پیِ «پی کردن» یک ناقه بودند رهبر ز دلسوزی بفرمودی نصیحت      اما جواب آن منافق ها لجاجت ! تا روز عاشورا  که ملت در عزا شد       ماهیت آنها به مردم برملا شد تا پیش از این شال مقدس بسته بودند  مردم از این رنگ ریایی خسته بودند وقتی دل مردم پر از یاد خدا شد آن نقشه دشمن همه باد هوا شد دیگر تحمل بر جسارت ها نکردند        یا نه ، تحمل بر خیانت ها نکردند روز نه دی آمدند اندر خیابان              بهر دفاع از انقلاب خود شتابان از رهبر و اسلام و از راه ولایت             از جان و از دل جملگی کردند حمایت با غیرت دینی و خشم انقلابی             بر فتنه جویان پاسخی دادند حسابی آن فتنه جویان را بجای خود نشاندند آشوبگر ها را تمام از صحنه راندند دیگر مشخص شد صفوف مرد و نامرد آن اغتشاش سبز شد خاموش و هم سرد! حمیدرضا فاطمی – نهم دی ماه 1392 همه مطالب و اشعار در مورد: انتخابات و فتنه سبز  و  فتنه گران 88 در وبلاگ: 🌺🍀🌼 🆔 @fatemi84 fatemi84.blogfa.com
هدایت شده از اشعار فاطمی
روز و حماسه گرامی‌باد 🌻 بصیرت فتنه ها را برملا کرد دفاع از  آرمان   کربلا    کرد   نه دی  ملت ایران  خروشید چو فریادی علیه فتنه جوشید   نُه دی  مثل  روزی   آفتابی 🌤 فضا را کرد  پاک و انقلابی ☀️ 🌺🍀🌼 🆔 @fatemi84 🌍fatemi84.blog.ir
هدایت شده از کاروان انقلاب
🔵 ویژگی ✳️ رهبر انقلاب در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۹۹ خطاب به جوانان دانشجو فرمودند: "مکرر گفته‌ام که به و معتقد و امیدوارم...اما معنای این حرف صرفاً این نیست که یک جوان سی و دو ساله -من باب مثال- باشد ، بلکه معنای دولت جوان و حزب‌اللهی یک دولت پای کار، آماده و با نشاط است که علاج مشکلات است و می‌تواند کشور را از راه‌های دشوار عبور دهد 🔴 برخی در سنین بالا نیز به معنایی جوان و پر تلاش و با نشاط هستند، مانند شهید بزرگوار که بیشتر از ۶۰ سال داشت اما اگر شهید نمی‌شد، او را تا ده سال دیگر نیز در همان مسئولیت حفظ می‌کردم" ⬅️ بعد از انتشار این بیانات، مجددا برخی مباحث در فضای مجازی، منحصرا به سمت سنّ "رئیس جمهور جوان" رفت! در اینجا خطای مهمی وجود دارد که تا برطرف نشود، مشکلات اصلی دولت برطرف نخواهد شد! 🔶 رئیس جمهور به عنوان دومین مقام رسمی کشور، مهم است. اما کار دولت، کار جمعی است. در مقام مقایسه، دولت را با ورزش های جمعی مثل والیبال و فوتبال و بسکتبال مقایسه کرد، نه ورزش های انفرادی مانند وزنه برداری و کُشتی 🔷رهبری نفرمودند باید رئیس جمهور جوان باشد، بلکه تاکید دارند دولت به عنوان ، باید جوان و حزب اللهی باشد؛ بعد هم صرف ویژگی سن و سال را برای تعریف جوانی در مقیاس دولت داری رد می کنند و می فرمایند "معنای دولت جوان و حزب‌اللهی یک دولت پای کار، آماده و با نشاط است ". ◾️ بنابراین، در تکاپو برای تشکیل دولت جوان حزب اللهی، آنهایی موفقند -بلکه مراد رهبری را دریافته اند- که فراتر از معیار تک بعدی و نارسای "سن و سال"، برای دور هم آوردن یک تیم هم افزا و دارای روحیه و نشاط جوانانه و ضمنا واجد پختگی و تجربه تلاش می کنند؛ و نه کسانی که از طیف های گوناگون، دنبال رفتار سطحی و هیجانی "نامزد بازی محض"و برجسته کردن این یا آن نامزد هستند.. 👊 @dolate_enghelabi
دستشان باز شد آلوده به خون، جانی‌ها  بی‌دوام است ولی خنده شیطانی‌ها کم علمدار ندادیم در این کرب و بلا  کم نبودند در این خاک سلیمانی‌ها جای هرقطره خون، صدگل ازاین باغ شکفت  کی جهان دیده از این گونه فراوانی‌ها؟  آرزو داشت به یاران شهیدش برسد رفت پیوست به حاج احمد و طهرانی‌ها شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ کم مباد از سرشان سایه نادانی‌ها برسانید به آنها که پشیمان نشوند ثمری نیست در این دست پشیمانی‌ها غیرت است این که همه پیر و جوان می‌بندند گره بر چکمه و سربند به پیشانی‌ها انتقامش به خدا از حججی سخت‌تر است وای از مشت گره‌‌ کرده ی ایرانی‌ها!  راهی قدس شده لشکر آزادی قدس این خبر را برسانید به سفیانی‌ها شاعر: نفیسه سادات موسوی  📿 @mardane_khoda
🏴انا لله و انا الیه راجعون🏴 در شب شهادت سید علی روح ؛ حضرت آیت الله مصباح یزدی به ملکوت اعلی پیوست 📿 @mardane_khoda
✍️ تعبیرات خواندنی رهبر معظم انقلاب درباره کتاب «مصباح عزیز» بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب درباره آیت الله مصباح یزدی است که متن این کتاب تقدیم نگاه شما خواهد شد. 🔅 عاشق و فریفته‌ی امام 🔅 محبوب شهید بهشتی 🔅 مربی شاگردان خوب 🔅 تربیت فضلای آشنا با مقتضیات زمان 🔅 حلقه ی میانه‌ی حوزه و دانشگاه 🔅 سطح بالای علمی و معنوی 🔅 از برکات خدا بر ملت ما 🔅 جانشین علامه طباطبایی و شهید مطهری 🔅 بسیار مشتکریم از خدا به خاطر شما 🔅 دشمن شخصیت های برجسته را تحمل نمی‌کند 🔅 منبع معارف قرآنی 🔅 منبع بی‌غل‌وغش معارف اسلامی 🔅 عقبه‌ی تئوریک نظام 🔅 دارای فضل، تقوا و اخلاص 🔅 همواره بر مدار حق 🔅 تکریم آقای مصباح، تکریم راه حق است 🔅 هم «علم»، هم «بصیرت»، هم «صفا» 🔅 عامل وزانت مجلس خبرگان 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
🔴 سردار حاجی زاده 🔹برادرانه به برخی کشورهای منطقه توصیه می‌کنیم، اگر اتفاقی رخ دهد و جنگی صورت بگیرد، برای ما پایگاه آمریکا با کشور میزبانش تفاوتی ندارد. 👊 @dolate_enghelabi
خاطره ای شنیدنی از استاد ادب پارسی "شفیعی کدکنی" : چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تاخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ... بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت: «استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!». استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت. استاد 50 ساله‌ با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ که به تن داشت، گفت: «حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم: من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم. استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم... اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم. نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم... استاد حالا خودش هم گریه می کند... پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما... حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم. آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند. پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد. اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: "باز کنید؛ می فهمید". باز کردم، 900 تومان پول نقد بود! گفتم: این برای چیست؟ گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند." راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان! مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین. در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد. روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم... گفتم: "چه شرطی؟" گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟! گفتم: آخه شنیدم که خدا 10 برابر عمل نیک رو پاداش میده. (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها – قرآن کریم، سوره انعام، آیه160) رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود. شادی پدران و مادرانی که در کنارمان نیستند و با خاطراتشان زندگی میکنیم یک فاتحه نثار کنید. 📿 @mardane_khoda
🌱 سرزده آمد به جلسه‌ی قرآن روستا. مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن ؛ از حفظ. با تعجب پرسیدم: شما با این همه مشغله چه طور فرصت حفظ قرآن داشتید؟ گفت: در ماموریت‌ها ، فاصله‌ی بین شهرها را عقب ماشین می‌نشینم و قرآن می‌خوانم. 📿 @mardane_khoda