eitaa logo
مردان خدا 📿
381 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
904 ویدیو
60 فایل
مردان خدا کسانی که زندگی شان الگویی برای جویندگان حقیقت است. انبیاء ، علما ، شهدا ، صالحین و خوبان‌ عالم با ما همراه باشید 🥀🍀🌻🌹🌼 http://eitaa.com/joinchat/2035810317C9e86d81327
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید احمدقلی زرینی بساطی 🌹 نام پدر: عزیزقلی تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۰۷/۰۵ شمسی محل تولد: الشتر -بساط آباد تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۰۵ شمسی محل شهادت : شلمچه (خرمشهر) دلیل شهادت : اصابت خمپاره دشمن بعثی گلزار شهدا: روستای بساط آباد شهرستان سلسه استان لرستان شادی روح پاکش صلوات Shahidd.blog.ir/post/25 📿 @mardane_khoda
از خاک تا افلاک 🌹 خاطره ای از یک شهید بسیجی در شلمچه اواخر سال ۶۵ جوانی بلند قد و درشت اندام، با چشمانی نافذ، از بسیج الشتر به مناطق جنگی اعزام شده بود تا به قول خودش ادای تکلیف کند؛ دست قضا او را به شلمچه رسانده بود تا ما هم افتخار آشنایی با او را داشته باشیم... جوانی با نشاط و شوخ طبع که در آن گلوله باران بی امان شلمچه (که اگر برای گرفتن وضو از سنگرهای حفره روباهی اش خارج می شدی، باید با دوستانت خداحافظی می کردی، چرا که احتمال بازگشت مجدد به جمع آنان، هیچ تضمینی نداشت) هر روز عادت داشت تا به یکایک سنگرهای گردان شهداء در خط مقدم (روبروی پتروشیمی عراق) سرکشی کند و احوال همه را بپرسد... در یکی از روزها اما "احمد زرینی" حالش با تمام روزها فرق می کرد... در حالی که طبق روال از دوستان در سنگرها دیدار می کرد، دیگر آن شوخ طبعی همیشگی را نداشت و خبری از شادی و خنده نبود... احمد آن روز خیلی جدی شده بود و در بازدید از سنگرها، ضمن سلام و احوالپرسی، یک جمله ترکیبی را هم به احوالپرسی هایش اضافه کرده بود: "بچه ها، مرا حلال کنید؛ من فردا عصر شهید می شوم!" 🤔 شوخ طبعی همیشگی احمد باعث می شد تا همه در جواب این درخواست، به او بگویند: "برو بابا، توام ما رو مسخره کردی..." احمد اما خیلی جدی درخواست خود را تکرار می کرد و راهی سنگرهای بعدی می شد، در حالی که هیچکس او را جدی نگرفت... نمی دانم چرا این جمله احمد مثل زنگ توی گوشم طنین انداخته بود... عصر روز بعد، صدای آژیر آمبولانس توجه ما را به خود جلب کرد... گلوله خمپاره ۶۰ (معروف به خمپاره نامرد) احمد را دریافته و در میان خاک و خون، او را از خاک به افلاک رسانده بود... امدادگران با برانکارد نتوانستند کاری از پیش ببرند، چرا که پیکر "احمد زرینی" چنان قطعه قطعه شده بود که فقط باید با کیسه جمع می شد... پیکر احمد را جمع کردند و بردند... و آن روز خورشید شلمچه آرام آرام غروب کرد و جمع یاران، شبی تاریک و اندوهگین را در فراق عزیزشان سپری کردند... شادی روح پاکش صلوات🍀 نقل خاطره از برادر "سیدحجت الله موسوی زاده" رزمنده و جانباز دفاع مقدس- بروجرد عکس و مشخصات شهید در اینجا👇👇 Shahidd.blog.ir/post/25 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ✍️از دولت انقلابی و مجلس شورای اسلامی می‌خواهیم که «قانون جامع انتخاب و انتصاب مدیران» را تصویب کنند تا انتخاب و‌ انتصاب مدیران براساس معیارهای شایستگی واقعی اسلامی، انقلابی و کارآمدی صورت گیرد نه براساس سفارش، لابی‌گری و امثال آن. دولت باید موظف شود معیارهای واقعی شایستگی را تعیین و راه‌های نفوذ صاحبان قدرت و ثروت را در این زمینه ببندد و افراد باسواد، متعهد و کارآمد را شناسایی و در پست‌های مدیریتی منصوب کند. عزل مدیران هم باید طبق قانون و بخشنامه مرتبط باشد نه با خودکامگی مدیران مافوق یا نفوذ صاحبان قدرت و ثروت. انتخاب، انتصاب و عزل باید طبق قانون باشد. معیارهای شایستگی باید طبق قانون و بخشنامه و طبق معیارهای نوین علمی و اسلامی تعیین و ابلاغ شوند. ایجاد این قانون مانع تبعیض در انتصاب بوده و سبب جلوگیری از تضییع حقوق افراد صالح و توانمند در سطوح مختلف می‌شود‌. از افراد متعهد و دلسوز جامعه دعوت می‌ کنیم این مطالبه را امضا و منتشر کنند تا گامی در جهت قانونمندی و اصلاح این فرایند مهم برداشته شود. ✅جهت حمایت از این طرح اینجا امضاء کنید👇👇👇👇👇 farsnews.ir/my/c/146923
هدایت شده از مردان خدا 📿
همسر شهید : مسلم علاقه زیادی به قرآن داشت❤️ و هر شب پس از نماز عشاء، سوره واقعه را تلاوت می‌کرد و پس از نماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشررا می‌خواند همچنین پس از هر نماز، آیت الکرسی، تسبیحات حضرت زهرا، سه بار سوره توحید، صلوات و آیات دو و سه سوره طلاق را حتماً تلاوت می‌کرد 😊تاکید ویژه‌ای به نماز شب داشت و اگر نماز شبش قضا می‌شد می‌گفت: شاید در روز گناهی مرتکب شده‌ام که برای نماز شب بیدار نشدم.😔 نخستین باردر مدینه و روبروی گنبد حرم حضرت رسول (ص) بحث رفتن به سوریه را مطرح کرد و جواب من را خواست؛ قبل از اینکه حرفی بزنم، گفت: گر جوابت منفی باشد، باید فردای قیامت جواب حضرت زینب (س) را بدهی.✅ من هم در جواب گفتم: رضایت دارم بروی و ان‌شاءالله صحیح و سلامت بر می‌گردی اما وی تاکید داشت که شهید می‌شود.💔 شهید مدافع حرم مسلم خیزاب🌹 @asganshadt 🌸
شهید بهمن میرزایی 🌹 فرزند : امرعلی تولد: ۱۳۴۸/۰۷/۲۲ سن در زمان شهادت : ۱۹ سال تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۰۳/۲۷ محل شهادت: استان سلیمانیه عراق ارتفاعات اطراف شهر ماووت مزار : گلزار شهدای شهرستان خرم آباد سایت یاد امام و شهدا شهید بهمن میرزایی بیست و دوم مهر ۱۳۴۸، در شهرستان خرم‌آباد به دنیا آمد. پدرش امرعلی، ‌کارمند اداره دارایی بود و مادرش صغرا نام داشت. تا اول متوسطه در رشته تجربی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و هفتم خرداد ۱۳۶۷، با سمت فرمانده گروهان در ماووت عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و چهارم اردیبهشت۱۳۷۰، پس از تفحص در زادگاهش به خاک سپرده شد. ✍ وصیت نامه شهید: بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و درود بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و با سلام و درود بر نایب بر حقش حضرت امام خمینی در این لحظات که قلم بر دست گرفتم لازم دیدم که چند جمله را به عنوان وصیت بنویسم. الذین امنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کیدالشیطان کان ضعیفاً. اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه شیطان جهاد می کنند پس شما مومنان با دوستان شیطان نبرد کنید که مکر و سیاست شیطان بسیار است و ضعیف است. همانطور که خداوند در قرآن می فرماید: معنی آیه((مومنان باید در راه خدا با آنانکه حیات دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد کنند و هر کس در جهاد به راه خدا کشته شد یا فاتح گردید زود باشد که او را در بهشت ابدی اجر عظیم دهیم. (سوره نسا آیه ۷۴)). یاد شهیدان 🌹 Shahidd.blog.ir 📿 @mardane_khoda
*این انقلاب مقدمه کار را برای مهدی موعود آماده می کند.* شهید ابراهیم بیرانوند- خرم آباد 🌹 نام پدر : شیرخان سال تولد : 1345 تاریخ شهادت : 1363/9/29 محل شهادت : سلیمانیه عراق - زبیدات مزار: گلزار شهدای بهشت رضا (ع) - شهرستان خرم آباد زندگینامه و وصیت نامه شهید در اینجا 👇👇👇 shahidd.blog.ir/post/402 📿 @mardane_khoda
شهید جاوید الاثر مراد پاپی 🌹 زندگینامه و وصیت نامه شهید در اینجا 👇👇👇 🌹 shahidd.blog.ir/post/412 📿 @mardane_khoda
شهید جاویدالاثر مراد پاپی 🌹 فرزند : الماس ولادت: ۱۳۱۲/۰۸/۰۲ بخش پاپی تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۰۱/۱۵ محل شهادت : دربندیخان عراق سنگ‌ مزار یادبود در گلزار شهدای قریه صاحب الزمان عج خرم آباد دوم آبان ۱۳۱۲، در بخش پاپی از توابع شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش الماس و مادرش سنگین طلا نام داشت . کشاورز بود. سال ۱۳۳۹ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و چهار دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پانزدهم فروردین ۱۳۶۵، در دربندیخان عراق به شهادت رسید. پیکر مطهرش تاکنون به وطن برنگشته است. . شهید در سال 1312 در خانواده‌ای مسلمان در قریه صاحب‌الزمان پاپی متولد شد. وی از همان کودکی به کار کشاورزی پرداخت. ضمن کار کردن و تأمین معاش خانواده به عبادت و کارهای دیگر نیز مشغول بود و به دوستان و آشنایان سرکشی می‌کرد و به مستمندان سرکشی می‌کرد و آن‌ها را به تقوا و خداشناسی دعوت می‌کرد با اینکه امکانات درس خواندن را نداشت اما با سادات و روحانیون و افراد باتقوا ارتباط نزدیک داشت و مسائل دینی و مذهبی را از ایشان یاد می‌گرفت به‌طوری‌که در بین روستا شهید واقعاً نمونه بود. در اوایل انقلاب به همراه برادران حزب الهی به فعالیت علیه رژیم مشغول شد و روستاییان و دوستان خود را به این کار دعوت میکرد. تا این‌که جنگ تحمیلی را شروع کردند و وی به اتفاق برادر خود راهی جبهه‌ها شد و پس از چندین سال مبارزه برادر وی به شهادت رسید و بعد از شهادت برادر سرپرستی خانواده برادر را هم به عهده گرفت. تا اینکه خودش هم شربت نوشید. روحش شاد و یادش گرامی باد. وصیت‌نامه شهید مراد پاپی بسم الله الرحمن الرحیم و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا ء عند ربهم یرزقون هرگز مپندارید آن‌هایی که در راه خدا کشته‌ شده‌اند مردگان‌اند بلکه آن ها زنده اند و در نزد خدا روزی می‌خورند. با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی و با سلام به همه شهدای راه حق از صدر اسلام تا شهدای امروز و در کربلای ایران و با درود فراوان به همه رزمندگانی که در جبهه‌های حق علیه باطل شجاعانه و دلیرانه می‌جنگند و دشمنان اسلام را تار و مار می‌کنند. ای یاوران اسلام اگرچه شما به وظایف خود در قبال انقلاب اسلامی آشنا هستید اما بنده حقیر به‌عنوان یک برادر مسلمان شما را به موارد لازمه‌ای سفارش می‌کنم باشد که با به کار گرفتن آن‌ها موجب شادی روح من و هزاران شهید راه حق و فضیلت شوید. قبل از هر چیز شما را سفارش به تقوا می‌کنم که امری است واجب و تقوا انسان را از راه‌های باطل و شیطانی باز می‌دارد و در مسیر زندگی خود همیشه پیرو رهبری انقلاب اسلامی باشید و فرمان‌ها او را با جان و دل پذیرا باشد. سلاح ما را بردارید و با تمام قدرت علیه دشمنان انقلاب مبارزه کنید و هیچ‌گاه تسلیم ابرقدرت‌ها و عمالشان نشوید. با هم برادرانه و مهربانانه زندگی کنید و در سایه وحدت مشکلات انقلاب را حل کنید و صابر باشید. سعی کنید در پشت جبهه با شرکت در مراسم‌های دعای کمیل و نماز جمعه و جماعات و دیگر برنامه‌های رزمی حضور خود را در مسیر انقلاب حفظ کنید که خیر و صلاح امت مسلمان در این است. و سفارش من هم به بستگان و خانواده خود دائماً این است که بیش‌ازحد گریه و ناراحتی از خود نشان ندهید و لباس سیاه بر تن نکنید و در مصیبت من بی‌تابی و صورت خراشیدن و پوشیدن لباس سیاه و امثال این‌ها نباشد و من راضی نیستم زیرا این کارها موجب شادی دشمنان اسلام می‌شود و چه‌بهتر که با صبر و بردباری امید دشمنان را به یاس تبدیل کنید. در همه حال به یاد خدا باشید و غیر از مسیر حق حرکت نکنید. احترام دیگر خانواده‌ها و بستگان شهدا را محفوظ دارید. خداحافظ همگی شما ... مراد پاپی 🌹 shahidd.blog.ir/post/412 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
31 خرداد سالروز شهادت شهید دکتر مصطفی چمران همت بلند دار که مردان روزگار با همت بلند به جایی رسیده اند عکس ها و زندگینامه در 👇👇👇 shahidd.blog.ir 👊 @dolate_enghelabi
هدایت شده از کاروان انقلاب
سردار شهید ایرج رستمی 🌹، فرمانده یگان ارتشی و یار صمیمی دکتر چمران همسر شهید در بیان خاطره خود از شهید ایرج رستمی می‌گوید: یکم آذرماه، روز اعزام او به جبهه بود، روزی که باید از خانه و خانواده جدا می‌شد، به خدا توکل کرد و به نماز ایستاد، نمازش که تمام شد با کمک عصایش برخاست و رو به من کرد و گفت، باید بروم دشمن به خاک میهنم تجاوز کرده، ۲۰ سال حقوق این مملکت را گرفتم، حالا که به من نیاز دارند چرا نباید بروم. ایشان در کردستان زخمی شد و ۹ ماه در بیمارستان بستری بود، با رفتن به جنگ با ایرج مخالفت کردم که نامه از جیب بیرون آورند و گفت: نامه دکتر چمران است، ایشان خواست بیایم تهران، دشمن به خاک کشورمان تجاوز کرده، دکتر به همراه حاج آقا خامنه‌ای ستاد جنگ‌های نامنظم تشکیل داده اند. ایرج نامه دکتر چمران را باز کرد و شروع کرد به خواندن نامه کرد: "دوست عزیزم آقای رستمی قهرمان پر افتخار من هر وقت که به تو فکر می‌کنم از شدت شوق قلبم می‌لرزد و اشک در چشمانم حلقه می‌زند، امیدوارم هرچه زودتر صحت و سلامت خود را بازیابی و با هم در کوه ها، دشت‌ها و دره‌ها و در خطرناک‌ترین سنگر‌ها برای پاسداری از ایران و انقلاب فداکاری کنیم. عکس ها و خاطرات : 👇👇👇 shahidd.blog.ir/post/417
هدایت شده از کاروان انقلاب
شهید ایرج رستمی یار دیرین شهید چمران 👇👇👇👇👇 shahidd.blog.ir
خورشیدهای خاک نشین، یادشان بخیر پل‌های آسمان به زمین، یادشان بخیر با خون نوشته‌های «به مجنون خوش آمدید»  بعد از تقاطع دل و دین، یادشان بخیر   آن روزهای روشن و آیینه‌های صاف  شب‌های شور و رزم و کمین، یادشان بخیر  آن دسته دسته شاپرکانی که پر زدند  تا لمس شعله‌های یقین، یادشان بخیر  دستان رو به علقمه‌ی مانده روی خاک پاهای بوسه داده به مین، یادشان بخیر چندین هزار یوسف از اینجا گذشته‌اند ما مانده‌ایم و آه و همین «یادشان بخیر» حتی هنوز روشن و جاریست ردشان این گوشه، پای نهر... ببین! یادشان بخیر 🌹 Shahidd.blog.ir 📿 @mardane_khoda
امشب براش دو رکعت نماز بخونیم خداوند رحمتش کنه عاقبت بخیری یعنی اینکه تا لحظه مرگ ، در خط ولایت اهل بیت علیهم السلام بمونی ✅ 📿 @mardane_khoda
*😓💝 آمدم ای شاه پناهم بده !* ➖➖➖➖➖➖➖➖ *🌸 مرحوم حبیب‌الله‌ چایچیان (حسان) درباره‌ ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» می‌گوید : مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم ، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود ، دکتر را خبر کردیم .* *🌺 دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود ، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد . من به دکتر آن را اعلام کردم . دکتر خطاب به من گفت : « فردی که این گونه سکته کند ، کمتر زنده خواهد ماند ! » به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم ، شما آرزویتان چیست؟* *🌼 ایشان گفت : آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر رامی‌گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند)* *🌷 با هواپیما به سمت مشهد رفتیم . نمی‌دانم در ایام تولد حضرت رضا (ع) بود یا شهادت ، حرم خیلی شلوغ بود . وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیر ممکن بود‌ .* *🌟 گفتم مادرجان ! از همین جا سلام بدهی ، زیارتت قبول است . گفت : « ما قدیمی‌ها تا ضریح را نبوسیم ، به دلمان نمی‌چسبد » گفتم : دل چسبی‌اش به این است که حضرت جواب بدهد .* *🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمی‌کند . خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت می‌کردیم ؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد ، من تمام توجه‌ام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم ، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من ! و شعر تا «تخلص» رسید .* *🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی‌توانست برود ، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را می‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم ؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است ...* *🌼 شعر کامل به شرح زیر است :* *🌷 آمدم ای شاه پناهم بده* *🌷 خط امانی ز گناهم بده* 🍀 ای حرمت ملجأ درماندگان 🍀 دور مران از در و راهم بده 🌷 ای گل بی‌خار گلستان عشق 🌷 قرب مکانی چو گیاهم بده 🍀 لایق وصل تو که من نیستم 🍀 اذن به یک لحظه نگاهم بده 🌷 ای که حریمت مَثل کهرباست 🌷 شوق و سبک‌ خیزی کاهم بده 🍀 تا که ز عشق تو گدازم چو شمع 🍀 گرمی جان‌سوز به آهم بده 🌷 لشکر شیطان به کمین منند 🌷 بی‌کسم ای شاه ! پناهم بده 🍀 از صف مژگان نگهی کن به من 🍀 با نظری یار و سپاهم بده 🌷 در شب اول که به قبرم نهند 🌷 نور بدان شام سیاهم بده 🍀 ای که عطابخش همه عالمی 🍀 جمله حاجات مرا هم بده *🌷 آن چه صلاح است برای «حسان»* *🌷 از تو اگر هم که نخواهم بده* *🌹السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی* *✅ اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج* 📿 @mardane_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای حرمت ملجأ درماندگان .... مرحوم کریمخانی داستان شاعر این شعر 👇👇👇 📿 @mardane_khoda
‌‌‌يكى از علامه طباطبايى (رضوان الله تعالی علیه) پرسيد : چه كنم تا در نماز حضور قلب داشته‌ باشم؟ ايشان فرمودند : اگر مى ‌خواهى در نماز حضور قلب داشته باشى ، كم حرف بزن. 📿 @mardane_khoda
شهید محمد مردانی 🌹 شهیدی که پیکرش اشتباهی به مشهد رفت 🤔 shahidd.blog.ir/post/427 📿 @mardane_khoda
داستان شهیدی که اشتباهی پیکرش را به مشهد بردند 🌹 سال 87 روز قبل از تولد امام رضا(ع)، نمی دونم چه حسی وادارم کرد که بیام بهشت رضا(ع). عجیب دلتنگ شده بودم. انگار همه غصه های عالم را با من تقسیم کرده بودند. حس پنهانی مرا در بین قبور شهدا به دنبال گمشده و مرادی می کشاند و کمیل هم با تعجب فقط دنبال من راه می آمد. آفتاب داغ تابستان صورتم را عجیب نوازش می کرد و از طرفی حال و هوای آن روز من را منتظر قرار داده بود. وقتی که در بین قبور شهدا راه می رفتم از فاصله ای دور چشمم به پدر و مادر شهیدی افتاد که در ظهر گرما به زیارت شهیدشان آمده بودند؛ ظهر... گرم... تابستان... خلوت... به آن ها نزدیک می شوم و مهمان محبت و صفای آن ها می شوم. از روی سنگ مزار شهید مشخصاتش را نگاه کردم؛ شهیدمحمد مردانی، شهادت کردستان. از آجیل و میوه و شیرینی و انواع تنقلات که کنار تربت شهید بود، خیلی تعجب کردم. مادر شهید که تعجب مرا دیده بود شروع کرد به صحبت کردن؛ قبل از اینکه ما سؤالی بپرسیم: محمد تنها فرزند ماست. امروز روز تولد محمده و ما اومدیم براش جشن تولد بگیریم. وقتی چهره کمیل رو نگاه کردم، بغض رو در نگاهش دیدم. نمی دونم چی شده بود که ما از مسافتی دور دعوت شده بودیم به جشن تولد شهید در کنار مزار شهید. دیگه اشکمان مجالی برای سؤال پرسیدن به ما نداد. مادر شهید که بغض ما را دید، شروع کرد به روایت از شهید: روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به امام رضا(ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی خفقان قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند. اینجا بود که پدر شهید با تمام کسالتی که داشت، شروع کرد صحبت کردن. می گفت: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم سربازی شد. حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که جنگ شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور هوایی می داد، از بین بردن تأسیسات نفتی ما بود. رفیقای محمد تعریف می کردند که شب ها دست ما را می گرفت. حدود بیست نفر از ما را می برد برای حفاظت از آن تأسیسات نفتی. چون حفاظت از اون ها خیلی مهم بود و نیروی کافی هم برای دفاع وجود نداشت و سطح حملات دشمن هم خیلی بالا بود. حاج آقا پدر شهید می گفت: یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو مشهد زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن زیارت امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه دفاع از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، مادر شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های سپاه بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و بغضشون فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد. به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را اشتباهی بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار امام رضا(ع) دفن کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد. محمد توی کرمانشاه که بود علاقه شدیدی به یکی از دوستاش به نام «شهید سیدهاشم رضوان مدنی» داشت. آن ها سه تا برادر بودند و هر سه به شهادت رسیدند و سیدهاشم مفقودالاثر شد. عشق و علاقه عجیبی به او داشت. مادر گفت: یک شب بعد شهادت محمد خوابشو دیدم. گفتم مامان، تو هم رفتی پیش سیدهاشم. گفت: مامان، سید مفقودالاثره. خیلی مقامش ازمن بالاتره. زیر لب گفتم: السلام علیک یا امام الغریب! shahidd.blog.ir/post/427 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
ما شریک غم همه مظلومان جهان هستیم. امام خمینی (ره) 👊 @dolate_enghelabi
هدایت شده از کاروان انقلاب
۲۵ ذیقعده ، روز دحوالارض ، یک روز دوست داشتنی 😊 ذیقعده، روز «دحوالارض» است. در متون و روایات دینی، ‌برای این روز و شب پیش از آن آثار و برکاتی ذکر شده است. دحو الارض، مطابق با بیست و پنجم ماه ذوالقعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید. از این روز، بخش هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن نمود تا کم کم به شکل ربع مسکون امروزین درآید. مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد مکان کعبه شریف و بیت الله الحرام بود. به نظر برخی از مفسران، آیه 30 سوره نازعات (والارض بعد ذلک دحاها) به همین واقعه اشاره دارد. اعمال این روز و دعای روز 👇👇👇 sokhann.blog.ir/post/200/
پاسدار شهید 🌹 مرتضی یوسف نژاد شادهسری تولد : ۱۳۴۵/۰۴/۰۷ محل تولد : لاهیجان روستای شادهسر شادی روح شهید صلوات 🍀 Shahidd.blog.ir 📿 @mardane_khoda
پاسدار شهید 🌹 مرتضی یوسف نژاد شادهسری تولد : ۱۳۴۵/۰۴/۰۷ محل تولد : لاهیجان روستای شادهسر شادی روح شهید صلوات 🍀 Shahidd.blog.ir 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
شهید بهشتی و ولایت فقیه 👇👇👇 👊 @dolate_enghelabi
هدایت شده از کاروان انقلاب
شهید بهشتی و ولایت فقیه 🌹 یک روز پس از سوء قصد به جان آیت الله خامنه ای در ششم تیر سال 1360، در ساعت بیست و سی دقیقه شامگاه روز یکشنبه، هفتم تیر 1360، جلسه ای در سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، واقع در سرچشمه تهران برگزار شد. نمایندگان مجلس و برخی اعضای هیئت دولت در جلسه حاضر بودند و درباره تورم بحث می شد. برخی از اعضا خواستند درباره انتخابات ریاست جمهوری نیز صحبت شود. شهید بهشتی سخنانش را با این عنوان آغاز کرد: «ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهره سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند.... » این آخرین کلماتی بود که از لبان حق گوی ایشان شنیده شد. ناگهان انفجاری مهیب روی داد و در کمتر از ثانیه ای، از سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی جز تلی از خاک چیزی نماند. فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران در تهران و شهادت مظلومانه هفتاد و دو تن از برجستگان و نیروهای شایسته و کارآمد انقلاب و در رأس آنها دکتر شهید بهشتی، با توطئه سازمان منافقین، واکنش استکبار جهانی و عوامل داخلی آنها در قبال برکناری بنی صدر خائن و حذف ضد انقلاب از صحنه سیاسی کشور با تدبیر مسئولان نظام اسلامی بود. با شهادت این یاران والامقام انقلاب، سیر انقلاب اسلامی بر مبنای اسلام و ولایت و فقاهت، قوت و بالندگی یافت و توطئه های منافقان و نقشه های التقاطی و انحرافی آنان را رسوا ساخت. اگر حیات و شهادت فرزانگانی چون شهید بهشتی نبود، شاید سرنوشت انقلاب به گونه ای دیگر رقم می خورد. امام خمینی رحمه الله، با کمال شهامت و شجاعت، به سرعت پس از حادثه فرمود: «گرفتن این شهیدان از ملت، ملت را عقب نمی نشاند؛ صف ها فشرده تر می شود، مشت ها گرهش محکم تر می شود. شما نمی توانید با ترور بعضی شخصیت ها، با بمب گذاشتن در بعضی جاها، هر جا که باشد، نمی توانید این ملت را از صحنه خارج کنید. این ملت در سرتاسر کشور، الان در صحنه است...». امام با این سخنان حماسی از دل برآمده، روحیه دیگری به ملت بخشید و با سرانگشت تدبیر خود، نگذاشت کشور حتی یک روز، دچار بحران شود. بی شک، ولایت فقیه برای ملت ما راز عزت، عظمت و استقلال بوده است. سلام و درود خدا بر شهید مظلوم، بهشتی که فرمود: «ما معتقدان سرسخت به ولایت فقیه و امامت قاطع رهبر عالی قدرمان هستیم. اصل ولایت فقیه در اسلام، تعارف نیست و یک اصل بنیادی نظام اسلامی است». Sokhann.blog.ir 👊 @dolate_enghelabi
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 رهبر انقلاب: امنیت روانی یکی از حقوق عمومی مردم است 🔹یکی از حقوق عموی مردم این است که امنیت روانی داشته باشند. یعنی هر روز یک شایعه و یا دروغی در ذهن‌ها پخش نشود. 🔹قبلا تنها روزنامه‌ها بودند امروز نیز به آن اضافه شده است. یکی از وظایف قوه قضائیه برخورد با برهم زنندگان امنیت روانی مردم است. 👊 @dolate_enghelabi