همنشینی با آدمهایی که حرفی جز دیگران، زندگی دیگران، کارهای دیگران، خطاهای دیگران، عیوب دیگران..دیگران..دیگران ندارند؛ ملالآور است!
مثل یک سطل چرکآب است که به روح آدم بپاشند..
خدا نکند ما هیچکجای عمرمان اینگونه باشیم.
زندگی اگر عکس باشد، بارانْ قابِ آن است که از جنس دلتنگیست.
خدا کند جز به رنگ خدا نباشد؛ و الّا دلنَنگیست..
ابرها نشستهاند نفس بگیرند. تا همین یک دقیقه پیش بیامان بر تن زمین شلاقگونه میکوبیدند.
زمین خیس است و انگار زمستان خشکی که گذشت میخواهد اثبات کند اینقدرها هم بیعرضه نیست و نم بارانی دارد.
حتم دارم جویها پر شدهاند. اما من به قول آقای عسکری میگویم:
هفت قرن است در این مصر فراوانی نیست...
14.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیهوده منتظر ننشستم! که انتظار
آبستن طراوت صبحی بهاری است
#علىٰحُبّك
May 11
حالا من اینجا نه خواستهام و نه آمدهام حرفهای دفترچهایم را بنویسم. اما بعضی وقتها دلتنگی از سر آدم سر میرود، شُرّه میکند و میریزد، یا اشک میشود یا حرف..
مثلا این "حرم"ِ کوچهپسکوچههای کربلا.. مثلا حرم رفتن رفقاء.
حالا از اینها گذشته؛ آدم نهتنها غصهی دلتنگی میخورد که غصهی این که "چرا دفعهی قبل که آنجا بودم آدم نشدم" از سوراخ تنگِ دل آدم عبور نمیکند بس که غصهی بزرگی است..
بگذریم. دلِ تنگ رشتهاش دراز است. بیایید به حال حرمخواهِ هم دعا کنیم..
احتمالا "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" یک ادامه هم دارد و آن هم اینکه کلّ لَیلٍ شبِ جمعه!
به قول معروف:
شبهای جمعه میگیرم هواتو...
میگفت:
آقای علیاکبر علیهالسلام به کسی فرموده: همهی کارهای پدرم دست من است؛ چرا از من نمیخواهید؟!