*سفارش كرد كه ميخواهم بچهها را زينبوار بزرگ كنيد. ان شاء الله حجابشان زينبی باشد. رفتارشان زهرايی باشد. نمونه باشند.*
يك بار ريحانه تب كرد يك هفته تمام تب داشت. خوب نميشد. به بيمارستان بردم و دارو دادم، تبش پايين نمی آمد. نگران بودم تشنج نكند. نمی دانستم چه كار كنم. عبدالمهدی قبلتر به من گفته بود كه كمك خواستی به حضرت زهرا(س) متوسل شو و من را صدا كن.
توسل كردم و زيارت عاشورا خواندم. سلام آخر را كه دادم، به حضرت زهرا(س) گفتم امروز پنجشنبه است و من ميدانم همه شهدا امروز در محضر ارباب جمع هستند.😭 گفتم به عبدالمهدی بگويند اگر برای دخترش اتفاقی بيفتد نگويد كه من نتوانستم از بچهاش نگهداری كنم. آنها امانت هستند دست من.
رفتم بالای سر ريحانه ناگهان بوی عطری در خانه پيچيد.😭 عطری كه هر لحظه زياد و زيادتر ميشد. ناگهان من صدای عبدالمهدی را شنيدم😭
گفت همسرم بخواب من بالای سر ريحانه هستم. خوابيدم وقتی بلند شدم ديدم ريحانه تبش پايين آمده و از من آب ميخواهد.
حس كردم كه عبدالمهدی در كنارم است. حسش ميكردم. همه حرفهايم را با عبدالمهدی زدم. او به قولش عمل كرده بود. آمده بود تا كمكم كند،😭 بحق فرمودهاند كه شهدا عند ربهم يرزقونند(زنده اند ونزد پروردگار روزی میخورن).
بعد از آن شب تا مدتها هر كسی وارد خانه ميشد متوجه آن بوی خوش ميشد. لباس ريحانه بوی اين عطر را گرفته بود.
☑️حتماً شما طعنه برخی از افراد ناآگاه را شنيدهايد؟
🎙️بله؛ خيلی ها به من ميگويند چرا اجازه دادی كه همسرت برود و برای عربها بجنگد؟
ميخواهم از همين جا از طريق روزنامه «جوان» پاسخ آنها را بدهم.
*👈🏼عبدالمهدی رفت تا از مرز اسلام دفاع كند.*
*👈🏼رفت تا نامحرمی وارد حريممان نشود*
*👈🏼مدافعان حرم ميروند تا ما در آرامش زندگی كنيم.*
👈🏼هدف اصلی تروريستها ايران است.
اگر مدافعان حرم نبودند، امروز شاهد جنگ در كرمانشاه و همدان و. . . بوديم.
ما آرامشمان را مرهون خون شهداييم و برای همين بايد ادامهدهنده راهشان باشيم؛ شهدای از صدر اسلام تا امروز.
خواننده گرامی امیدوارم بحق شهید گرانقدر مجتبی علمدار وشهید عالی مقام عبدالمهدی کاظمی با ذکر سه صلوات هدیه به روح مطهرشان وسه صلوات برای تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام به حاجت شرعی دلت برسی..
*تصمیم بگیر در مسیری که شهدا قدم برداشتنقدم برداری تا قیمتی بشی...*
کپی📝 با ذکر یک صلوات هدیه به خانمفاطمه زهرا سلام الله علیها، زینبکبری سلام الله علیها و فاطمه معصومه سلام الله علیها🌺
https://chat.whatsapp.com/L9uxovVlGZLFSKcSHHeE8W
📚ماجرای ازدواج عجيب شهيد مدافع حرم عبدالمهدی كاظمی😭👇🏼
بخون ببین چه حال خوبی بهت دست میده...
واسطه ازدواج شهيد عبدالمهدی كاظمی و همسرش مرضيه بديهی، 👈🏼شهيد سيد مجتبی علمدار بود.
هر دو به اين شهيد متوسل ميشوند تا همسری متدين نصيبشان شود و طی يك رؤيای صادقه، شهيد علمدار، عبدالمهدی را به همسرش معرفی ميكند. به اين ترتيب ازدواج خوبان شكل ميگيرد و ۹ سال ادامه می يابد. يك زندگی شيرين كه با شهادت عبدالمهدی در سوريه در تاريخ ۲۹ دی ماه ۹۴، به سرنوشتی زيباتر ختم ميشود. حالا كه كمتر از يك سال از شهادت عبدالمهدی ميگذرد، با همسرش مرضيه بديهی همكلام شديم تا هرچه بيشتر از اين شهيد مدافع حرم بدانيم. 👈🏼شهيدی كه آيتالله بهجت پيشبينی شهادتش را در روز تاجگذاری امام زمان(عج) كرده بود و طبق همين پيشبينی، عبدالمهدی آسمانی شد😧.
گفتگو🎙️ با همسر شهید عبدالمهدی کاظمی را در ادامه بخوانید:
☑️گويا واسطه ازدواج شما شهيد علمدار بود، اين وصلت چطور اتفاق افتاد؟
🎙️سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقهای كه به شهيد سيد مجتبی علمدار داشتم، در خصوص زندگی ايشان مطالعه ميكردم. اين مطالعات به شكل كلی من را با شهدا، آرمانها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا ميكرد. حب❤️ به شهيد علمدار و زندگی اش موجی در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد. شهيد علمدار سيد بود و علاقه عجيبی به مادرش حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) داشت. عاشق اباعبدالله الحسين(علیه السلام) و شهادت بود. ياد دارم در بخشهايی از خاطراتش خوانده بودم كه يك روز وقتی فرزندشان تب شديد داشت، سيد مجتبی دست روی سر بچه ميكشد و شفا پيدا ميكند. 👈🏼شهيد علمدار گفته بود به همه مردم بگوييد اگر حاجتی داريد، در خانه شهدا را زياد بزنيد.
👈🏼وقتی اين مطلب را شنيدم به شهيد سيد مجتبی علمدار گفتم حالا كه اين را ميگوييد، ميخواهم دعا كنم خدا يك مردی را قسمت من كند كه از 👈🏼سربازان امام زمان(عج) و از اوليا باشد.👉🏼
حاجتی كه با عنايت شهيد علمدار ادا شد و با ديدن خواب ايشان، با همسرم كه بعدها در زمره شهدا قرار گرفت، آشنا شدم.😯
☑️مگر در خواب چه ديديد كه تصميم گرفتيد شريك زندگيتان را به وسيله آن انتخاب كنيد؟
🎙️يك شب خواب شهيد سيد مجتبی علمدار را ديدم كه از داخل كوچهای به سمت من می آمد و يك جوانی همراهشان بود.
شهيد علمدار لبخندی زد و به من گفت امام حسين(ع) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاريتان می آيد.نذرتان را ادا كنيد.😭
وقتی از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگتر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم. غافل از اينكه اگر شهدا بخواهند شدنی خواهد بود. فردا شب سيد مجتبی به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود. جوانی هفته ديگر به خواستگاری دخترتان می آيد.😳 مادرم در خواب گفته بود نميشود، من دختر بزرگتر دارم پدرشان اجازه نميدهند.
شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان ميكنيم.
خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی كه زده بودم پدرم مقاومت كرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت كرد، پدرم ديگر حرفی نزد و موافقت كرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت.
پدر بدون هيچ تحقيقی رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد💍 يكديگر درآمديم.
☑️وقتی برای اولين بار همسرتان را ديديد، آن هم بعد از خوابی كه ديده بوديد، واكنشتان چه بود؟
در اولين ملاقاتتان چه صحبتهايی رد و بدل شد؟
🎙️همان شب خواستگاری قرار شد با عبدالمهدی صحبت كنم. وقتی چشمم به ايشان افتاد تعجب كردم و حتی ترسيدم! طورب كه يادم رفت سلام بدهم.
ياد خوابم افتادم😴. او همان جوانی بود كه شهيد علمدار در خواب به من نشان داده بود.
وقتی با آن حال نشستم، ايشان پرسيد اتفاقی افتاده است؟
گفتم شما را در خواب همراه شهيد علمدار ديدهام.
خواب را كه تعريف كردم عبدالمهدی شروع كرد به گريه كردن.
گفتم چرا گريه ميكنيد؟
در كمال تعجب او هم از توسل خودش به شهيد علمدار برای پيدا كردن همسری مؤمن و متدين برايم گفت.😱
همسرم تعريف كرد: من و تعدادی از برادران بسيجی با هم به ساری رفته بوديم. علاقه زيادم به شهيد علمدار بهانهای شد تا سر مزار ايشان برويم.
با بچهها قرار گذاشتيم سری هم به منزل شهيد علمدار بزنيم. رفتيم و وقتی به سر كوچه شهيد رسيديم متوجه شديم كه خانواده شهيد علمدار كوچه را آب و جارو كردهاند و اسفند دود دادهاند و منتظر آمدن مهمان هستند.😱
تعدادی از بچهها گفتند كه برگرديم انگار منتظر آمدن مسافر كربلا هستند، اما من مخالفت كردم و گفتم ما كه تا اينجا آمدهايم خب برويم و براي ۱۰ دقيقه هم كه شده مادر شهيد را زيارت كنيم.
رفته بودند و سراغ مادر شهيد علمدار را گرفته و خواسته بودند تا ۱۰ دقيقهای مهمان خانه شوند. مادر شهيد علمدار با ديدن بچهها و همسرم گريه كرده
د..بر مزار آيتالله ملكی تبريزی استاد امام خمينی از مقام ايشان و حضرت امام گفت.
بعد گفت خدا دست يتيمها را ميگيرد و مقام ميدهد. حضرت محمد(ص) يتيم بود. امام خمينی يتيم بود. اينهايی كه به جايی رسيدند يتيم بودند كه خدا دستشان را گرفت. داشت من را آماده ميكرد كه اگر بچهها يتيم شدند فكر بدی نكنم و غصه نخورم.😟بعد در مورد دنيا و آخرت صحبت كرد كه نبايد به اين دنيا دل بست و اگر عمر نوح هم داشته باشی بايد بروی. آن هم با دست پر و توشه ان شاءالله.
گفتم چرا اين حرفها را ميزنی؟ عبدالمهدی در جواب از تكفيری ها گفت و از جسارت به حرم بی بی حضرت زينب(سلام الله علیها).
گفت من غيرتم قبول نميكند بمانم و اتفاقی برای خانم بيفتد. من بی غيرت نيستم.
ميگفت احساس ميكنم كربلا زنده شده است و بايد در ركاب مولا بجنگيم من كه كوفی نيستم.
عبدالمهدی وقتی سخنرانی رهبر را درباره شهدای مدافع حرم شنيد، شيفتهتر شد. خط ولايت فقيه ايشان را به دفاع از حرم و شهادت رساند.
*🌺عبدالمهدی معتقد بود دوران قبل از ظهور امامزمان(عج) را اگر بخواهيم پشتسر بگذاريم اول بايد توبه كنيم تا وارد مسير اصلی شويم. مسير اصلی نور و توسل به امامان و معصومين است.ايشان معتقد بودند امامخامنهای نائب امامزمان(عج) هستند و اطاعت از ايشان واجب است.🤚🏻*
وقتی فهميدم كه ميخواهد به دفاع از حرم برود. گفتم: فكر بچهها را كردی كه ميخواهی بروی😔. من اجازه نميدهم كه بروی.
در پاسخ گفت: روز قيامت ميتوانی در چشمان امام حسين(ع) نگاه بيندازی و بگويی كه من نگذاشتم؟
ديگر حرفی برای گفتن نداشتم و سرم را پايين انداختم. عبدالمهدی گفت ميخواهم مثل همسر زهير باشی كه همسرش را راهی ميدان نبرد كرد. آنقدر در گوش زهير خواند تا نام او هم در رديف نام شهدای كربلا قرارگرفت.
آنجا ديگر زبانم بسته شد.😔 گفتم باشه و گفت خود حضرت زينب(س) نگهدارتان باشد.
☑️چند بار اعزام شدند؟
عبدالمهدی يك بار اعزام شد. يك هفته قبل از اعزامش در مرخصی بود كه خبر شهادت مسلم خيزاب را به ايشان دادند. گريهاش گرفت. اشك ميريخت و ميگفت خوش به سعادتش. عاقبت بخير شد😭. خدا من را هم عاقبت بخير كند.
خواب دوستش شهيد خيزاب را ديده و خيزاب گفته بود: آن لحظه كه تير خورده بودم و داشتم جان ميدادم امام حسين(ع) آمد و دست راستش را گذاشت روی قلبم❤️.
*چون همسرم هنگام غسل و كفن شهيد خيزاب در گوشش گفته بود دعا كن من هم شهيد شوم، شهيد خيزاب در خواب به همسرم گفته بود:*
*عبدالمهدی شهادت خيلی شيرين بود. شربت شهادت را خوردم و همانجا كه در گوشم گفتی و از من خواستی كه به امام حسين (ع) بگويم شهيد شوی، حضرت زهرا(س) برات شهادتت را امضا كرد. هر كسی ميخواهد به شهادت برسد، حضرت زهرا پای شهادتش را امضا ميكند.😭*
همسرم قبل از اربعين به سوريه رفت. ماه محرم بود. به من ميگفت برو و در مراسم امام حسين(ع) شركت كن كه ايشان گرههای كور را باز ميكند. 👆🏼👆🏼
امام حسين(ع) خيلی بابالحوائج است. ميگفت حديث كسا بخوانيد تا ما شهری را كه در محاصره است آزاد كنيم. قبل از شهادتش هم با من تماس گرفت. صدايش گرفته بود و گفت از من راضی هستی؟ گفتم بله، اين چه حرفيه.
گفت از من راضی باش. دعا كردم و گوشی را قطع كردم.
☑️الهامی از شهادتش به شما شده بود؟
🎙️قبل از شهادتش خواب ديدم كه رفتم حرم حضرت زينب(س). تمام عكس شهدا را در حرم چسبانده بودند.
خانمی آنجا بود كه روبند داشت. از آن خانم پرسيدم كه اينها عكسهای چه كسانی هستند؟
*ايشان گفت: عكس شهدای كربلا. بعد هم گفت: اينها بسيارعزيز هستند.*👇🏼
در ميان عكسها تصوير عبدالمهدی من هم بود. خيلی نگران شدم تا اينكه خبر شهادت را به من دادند.
*عبدالمهدی در شب تاجگذاری امام زمان(عج) همان طور كه آيتالله بهجت فرموده بودند به شهادت رسيد. ۲۹ دی ماه سال ۱۳۹۴ بود. عبدالمهدی با اصابت موشك كورنت به آرزويش رسيد.*
☑️پس آنطور كه آيتالله بهجت وعده كرده بودند به شهادت رسيد. بعد از شنيدن خبر شهادت همسنگر و همراه زندگيتان چه كرديد ؟
🎙️وقتی خبر را شنيدم، بال بال ميزدم كه پيكرش را ببينم. آخر خيلی دلم برايش تنگ شده بود. گفتم عبدالمهدی به حاجتت رسيدی😭.
بعد از شهادتش خواب ديدم كه پشت سر امام زمان(عج) ميرود و از اينكه در كنار امام حسين (ع) است، بسيار خوشحال بود. 😭 ميگفت من زندهام فكر نكنيد كه مردهام هيچ وقت ناشكری نكنيد. هر مشكلی داشتيد من برايتان حل ميكنم.😭
☑️از شهيد فرزندی هم داريد؟
🎙️من و عبدالمهدی ۹ سال با هم زندگی كرديم. ريحانه هفت ساله و فاطمه دو ساله يادگاری های شهيدم هستند.
ريحانه خيلی وابسته به پدرش بود. خيلی با پدرش حرف ميزد.
☑️در مورد بچهها چه سفارشی داشتند؟
🎙️همسرم ميگفت دوست دارم ريحانه ولايتی بار بيايد. عبدالمهدی عاشق رهبری بود. هر زمان چهره ايشان را نگاه ميكرد دست بر سينه ميگذاشت و ميگفت: جان❤️ ناقابلی دارم، فدای رهبر عزيزم🤚🏻.
و گفته بود من سه روز پيش با بچهها و عروسها بليت گرفتيم تا به مشهد برويم.
سيد مجتبی به خواب من آمد و گفت كه از راه دور مهمان دارم. به مسافرت نرويد.😱
عدهای ميخواهند به منزل ما بيايند.😧 مادر شهيد استقبال گرمی از همسرم و دوستانش كرده بود. با گريه گفته بود شماها خيلی برايمان عزيزيد. شما مهمانهای سيد مجتبی هستيد.
در همان جلسه خواستگاری💍 و بعد از آن همسرم خيلی از معجزههای اين شهيد برايم تعريف كرد. ميگفت مادر شهيد برايمان خاطرهای از فرزند شهيدش روايت كرد.
مادر شهيد علمدار گفته بود: من از سيد مجتبی گله كردم كه روز مادر است تو هم به من يك تبريكی بگو يك علامتی، چيزیكه من هم دلخوش باشم به اين روز. سيد مجتبی در خواب مادرش گفته بود مادر جان! من هميشه در كنارت هستم و بعد دست مادر را بوسيده و يك انگشتری به دست مادرگذاشته بود.
وقتی مادر از خواب بيدار شده بود انگشتر اهدايی شهيد علمدار به مناسبت روز مادر در دستش بود.😱
مادر شهيد انگشتری را به همسرم نشان داده بود و همان جا هم ايشان از شهيد علمدار همسری خوب ميخواهند و كمی بعد هم به خواستگاری من می آيند.
☑️زمان ازدواج، شغل همسرتان چه بود؟
🎙️همسرم آن زمان درس طلبگی ميخواند و ميگفت: من طلبه هستم و مالی از دنيا ندارم. دارايی ام همين كاپشنی است كه پوشيدهام. نبايد از من توقع زياد داشته باشيد. من اينطوری هستم اگر ميتوانيد قبول كنيد. ميدانم كه ارزش شما بيش از اين حرفها است. ان شاءالله بعدها اگر توانستم جبران ميكنم.😓
الان من درس ميخوانم و حقوقی ندارم. دوست دارم همسرم سادهزيست باشد. اگر قرار است نان خالی يا غذای خوب هم بخوريم بايد با دل خوش باشد. زندگی بالا و پايين دارد، تلخی هست، سختی هست. همسرم به احترام نسبت به پدر و مادر بسيار تأكيد ميكرد.
*برای خودم من هم ايمان و تقوا مهم بود.دوست داشتم مرد زندگی ام مؤمن و استاد اخلاق من باشد.آنقدر همسرم از لحاظ ايمان و اخلاق در درجه بالا باشد كه بتواند من را رشد دهد.*
واقعاً هم عبدالمهدی در مدت زندگی برای من مثل استاد اخلاق بود.
امروز كه می بينم عبدالمهدی در كنارم نيست گويی از بهشت بيرون آمده باشم.
من هر چه دارم را مديون و مرهون شهيدم ميدانم.
☑️در زندگی پيش آمده بود حرفی از شهادت پيش بكشد؟
*🎙️اتفاقا عبدالمهدی يك بار يك خوابی ديده بود. بعد از آن رفت پيش يكی از علمای اصفهان و خواب را تعريف كرد. آن عالم گفته بود برای تعبيرش بايد بروی قم با آيت الله بهجت ديدار كنی.*
همسرم به محضرآيتالله بهجت شرفياب ميشود تا خوابش را به ايشان بگويد.
*آقا هم دست روی زانوی عبدالمهدی گذاشته و ميگويند جوان شغل شما چيست؟!*
*همسرم گفته بود طلبه هستم.*
*ايشان فرموده بودند: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی.*
*آيت الله بهجت در ادامه پرسيده بودند اسم شما چيست ؟ گفته بود فرهاد. (ابتدا اسم همسرم فرهاد بود) ايشان فرموده بودند حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. آيتالله بهجت فرموده بودند: شما در تاجگذاری امام زمان (عج) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع ميكنيد😯.*
وقتی عبدالمهدی از قم برگشت خيلی سريع اقدام به تعويض اسمش كرد.
با هم رفتيم گلستان شهدا و سر مزار شهيد جلال افشار گفت ميخواهم يك مسئلهای را با شما در ميان بگذارم كه تا زندهام برای كسی بازگو نكنيد بين خودم، خودت و خدا بماند.
عبدالمهدی گفت شما در جوانی من را از دست ميدهيد. من شهيد ميشوم.
گفتم با چه سندی اين حرف را ميزنيد. گفت كه من خواب ديدم و رفتم پيش آيتالله بهجت و باقی ماجرا را برايم تعريف كرد.
من خودم را اينگونه دلداری ميدادم كه انشاءالله امام زمان (عج) ظهور ميكند.ايشان در ركاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) خواهند بود.
امروز كه جنگی نيست كه شهادتی باشد. اين حرفها را با خود مرور ميكردم تا اينكه عبدالمهدی كاظمی با لباس سبز سپاه به جمع مدافعان حرم پيوست.😟
☑️پس عاشق شهدا و شهادت بود؟
🎙️بله، هر جا می نشست از شهدا ميگفت.
پيش مادرش كه ميرفت از شهدا تعريف ميكرد و ميگفت كاش همه با حالت شهدا به ديدار خدا برويم.
ميگفت مادر دعا كن من شهيد شوم وقتی شهيد شوم رويتان پيش حضرت زهرا(س) سفيد ميشود.
مادرش ميگفت هر شب از شهادت ميگويی، اما عبدالمهدی ميگفت يك مادر شهيد بعد از سالها انتظار آمدن فرزندش، دلخوشی اش تنها به يك تكه استخوان است.
وقتی استخوان شهيدش را می آورند چقدر خوشحال ميشود و ميگويد اين هديه من به اسلام است و ناقابل است. شما هم بايد اينطور باشيد.
☑️چطور تصميم گرفت مدافع حرم شود؟
🎙️يك بار از سر كارش آمد و گفت ميخواهم با شما صحبت كنم، كارهايت را انجام بده برويم قم.
گفتم خب همين جا بگو. گفت نه برويم بعد ميگويم.
رفتيم قم و به قبرستان شيخان رفتيم. خيلی گريه كر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🌹🏴انالله واناالیه راجعون🏴🌹🍃* *۲۵اسفندسالروزدرگذشت فرزندامام خمینی رحمت الله علیه، حاج سیداحمد اقا می باشد* *یادوخاطره این فرزندخلف امام وبنابه فرمایش خودشان سربازکوچک رهبرمعظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای راگرامی داشته وبه روح بلندامام وایشان سلام وصلوات می فرستیم* الفاتحه مع الصوات *اللهم صل علی محمدوال محمد وعجل فرجهم*
https://t.me/kanal_dorehami. @Alt45
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اعتراف مأمور اطلاعاتی رژیم صهیونیستی:
🔹️"موساد سالهاست که در شمال عراق پایگاه دارد و در کردستان عراق همکاری و فعالیت دارد!"
🔹 "مردخای کیدار"، سرهنگ بازنشسته و مأمور اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در اندیشکده بگین سادات:
🔹️"ما باید ایران را تکه تکه کنیم!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*✅نخست وزیر پیشین قطر:*
*➕🎥به زانو درآوردن ایران را فقط در خواب خواهید دید/*
اگر از نفوذ منطقهای ایران ناراحتید در سیاستهای منطقهای خود بازنگری کنید/
Rostami Ebrahim :
*جزئیات و حواشی حمله موشکی سپاه توسط ایرج مسجدی سفیر ج.ا.ا در عراق درسخنرانیش در جمع شیعیان کربلا*
همانگونه که تاکنون مستحضر هستید حملات موشکی سنگین ایران به پایگاه تروریستی و خرابکاری رژیم صهیونیستی در شمال عراق تبعات بسیاری به همراه داشته ، به ویژه در دولت بغداد که هیچ اشرافی بر شمال عراق و حکومت خانواده بارزانی ندارد.
وزرات خارجه عراق در پی این حمله سفیر کشورمان را احضار کردند که ایرج مسجدی در این احضار به وزارت خارجه عراق تاکید کرده بود که اگر سه مرکز جاسوسی دیگر موساد در شمال عراق برچیده نشود، آن سه نقطه هم توسط ایران کور خواهد شد.
سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق اما امروز دوشنبه در یک سخنرانی در مراسمی که در کربلا برگزار شده بود به این حمله سنگین موشکی به پایگاه تروریستی رژیم صهیونیستی اشاره کرده و گفته : حمله موشکی سپاه در اربیل حاکمیت عراق را هدف نگرفت بلکه پایگاه جاسوسی موساد را هدف قرار داد.
آمریکاییها پایگاهی برای صهیونیستها در اقلیم کردستان عراق تاسیس کردند تا از آن بهعنوان مقری برای انجام عملیات علیه امنیت جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند. ایران به هیچ وجه بر سر امنیت خود معامله نمیکند و ما پیش از این بارها به مسئولان اقلیم کردستان هشدار داده بودیم اما متاسفانه این پایگاه عملیاتی علیه امنیت ما انجام داد بنابراین جمهوری اسلامی ایران به این اقدام پاسخ داد.
به گفته سردار مسجدی ، این اقدام، نه حاکمیت عراق را هدف قرار داد و نه اهانت به دولت و ملت این کشور بود . وی افزود : ما از همین ابتدا از شما میخواهیم که برای تحرکات شرورانه رژیم صهیونیستی در منطقه حد و مرز قرار دهید و از تکرار چنین اقداماتی جلوگیری کنید.
حمله موشکی سپاه به اربیل آمریکاییها را نیز مورد هدف قرار نداد ، ایران و آمریکا ۴۰ سال است که با یکدیگر درگیری دارند اما این عملیات هیچ ارتباطی با آمریکاییها و سفارت و کنسولگری آنها در عراق ندارد.
نکته بسیار مهمی که سردار مسجدی به آن اشاره میکند و البته رسانههای دیگر آن را بر عکس گرفته و به آن توان اضافه میدهند به عملیات تروریستی و خرابکاری رژیم صهیونیستی در داخل ایران باز میگردد. روز یکشنبه و پس از حمله موشکی ایران به مرکز خرابکاری موساد گفته شده بود که این حمله در پی اقدامات خرابکارانه رژیم صهیونیستی از مبدأ استان تحت اشغال خانواده مسعود بارزانی علیه ایران صورت میگیرد که برخی آن را به عملیاتهای متعدد تروریستی نسبت دادند.
موضوع مهم این است که پس از انهدام تیم تروریستی موساد در شمال عراق که در ترور شهید فخریزاده در سال گذشته مشارکت داشت ، صهیونیستها برای مدتها جرات نکرده بودند یک تیم منسجم و کامل را به شمال عراق بفرستند و یک بار هم که این تیم را گسیل کردند ، هدف حمله یک تیم ویژه 7 نفره قرار گرفت و همگی کشته شدند.
این تیم جدید اواخر پاییز امسال به شمال عراق وارد شده و در ویلایی نزدیک کنسولگری در حال ساخت امریکا مستقر شدند.
طبق اطلاعات دقیقی که داشتیم این ویلای امنیتی با سازه بسیار مستحکم متعلق به مسرور بارزانی پسر مسعود بارزانی و توسط شخص خودش در اختیار تیم جدید موساد قرار گرفته بود .
این تیم جدید فقط موفق به انجام دو عملیات در داخل ایران شده بود . یکی تشکیل یک تیم جاسوسی با همکاری نیروهای ضد انقلابِ کومله و دمکرات در آذربایجان غربی بود که همین روز یکشنبه زیر ضربه رفت و یکی دیگر هم حمله به سوله نیروی هوافضای سپاه در منطقه ماهیدشت کرمانشاه بود.
این تیم از آنجایی که خیالش راحت بود دستِ هیچکس به آنها نخواهد رسید ، با خیال راحت مشغول کار بودند و چون ساختمانی که در آن حضور داشتند بسیار مستحکم ساخته شده بود، خیالشان از بابت حمله بیرونی با پهپاد یا راکت راحت بود ، به همین دلیل هم این نقطه را به شدت تجهیز کرده بودند و هم با حداکثر نیرو کار میکردند.
همانگونه که سردار ایرج مسجدی هم تاکید کرد ، این تیم موساد – تیم مخصوص خرابکاری – فقط یک عملیات در ایران انجام داد و ایران اجازه اقدام دوم را به آنها نداد.
در مورد این خرابکاری هم مقامات تصمیم بر روزه سکوت گرفتند تا محل دقیق پرتابها و هدایت پهپادها و حضور کارشناسان شناسایی شود.
این ویلا مرکز اصلی و بزرگ موساد در شمال عراق بود و بقیه مراکز به مراتب کوچکتر هستند. این مرکز از سطح حفاظتی A برخوردار بود و دارای حریم چند لایه بود که نفوذ به آن را سخت میکرد. این حمله مقدمه حمله به سایر مراکز موساد است.
*رمزگشایی از ۵ صفتی که مقام معظم رهبری در پیامِ نوروزیِ خود برای دولت رئیسی به کار بردند*
1. «دولتِ متفاوت»؛ عبور از گذشتۀ تلخ - رهبر انقلاب فرمودند: «این دولت، ریل جداگانه از دولت قبلی دارد.» یعنی یک «چرخشِ گفتمانی» رخ داده.
سیاستهای دولتی از قلمرو «اسلام رحمانی» به قلمرو «اسلام انقلابی» تغییر یافته و بهجای نظریۀ دوگانۀ ساختگیِ «آشتی با دنیا/ قهر با دنیا»، دوگانۀ «پیشرفت برونزا/ پیشرفت درونزا» در مباحث رسمی، رونق پیدا کرده است.
۲. «دولتِ مردمی»؛ بازگشت به امر اجتماعی - رهبر انقلاب فرمودند: «این دولت، دولت مردمی و علاقمند به حرکتهای مردمی است.» در دولت قبل، تنها در «حلقه های بسته و محدود»، تصمیمگیری میشد و سیاستها، «جنبۀ محرمانگی» داشت.
۳. «دولت امیدآفرین»؛ در انتظار آیندۀ روشن - رهبر انقلاب فرمودند: «این دولت، امیدهایی را در مردم زنده کرد.» جامعۀ ما هم دچار «بیاعتمادی سیاسی» است و هم گرفتار «ناامیدی اجتماعی»، و این هر دو، حاصل «سیاستهای غلطِ دولت اعتدالگرا» در طول هشتسال گذشته است.
۴. «دولت پُرتحرّک»؛ پانهادن به میدانِ کنشگری - رهبر انقلاب فرمودند: «این دولت، تحرّک دارد.» اینکه دولت از نیروهایی تشکیل شده باشد که «میدانی» باشند و «گزارشخوان» و «دفترنشین» نباشند، زمینۀ بسیار مناسبی برای اتّفاقات مبارک و شیرین است.
۵. «دولت عملکننده»؛ تحقّقِ گشایشهای تدریجی - رهبر انقلاب فرمودند: «این دولت، پیشرفت خواهد کرد.
پیشبینیِ آیتالله خامنهای این است که دولت به سبب خصوصیّاتش، قادر خواهد بود که وعدهها و شعارها را محقّق کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای جالب درخواست انگشتر رهبری توسط شهرام شکیبا از طنزپردازان و مجریان تلویزیون!!!