محمد حسین فهمیده، فرزند محمد تقی در سال ۱۳۴۶ در خانوادهای مذهبی در محله پامنار شهر قم چشم به جهان گشود. وی دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین، شهید شد، با صفا و صمیمیت و در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان، سپری کرد. محمد حسین در سال ۱۳۵۲، به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی و اول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه در این شهر گذراند. در همین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیونها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. وی شیفته و عاشق امام (ره) بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام داشت. او میگفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم. فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد. خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز میگردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود.ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان میگوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم. در همان روزهای نخست جنگ تحمیلی، محمد حسین تصمیم میگیرد که به جبهه برود و با متجاوزان بعثی بجنگد.
زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش میافکند. در یکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، میرساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند. یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود، مبلغ ۵۰ تومان را به دوستش میدهد و از او میخواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او میگوید و از وی میخواهد که تا سه روز به خانوادهاش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آنها را مطلع کند. در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او شده و با وی صحبت و سعی میکند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود. شهید فهمیده که در عزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش میآید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. در همین مدت کوتاه حضور در خرمشهر با دوستش به نام محمد رضا شمس، مجروح می شوند و آن دو را به بیمارستان منتقل میکنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر برمیگردد.
در حین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده میگوید: من به شما ثابت میکنم که میتوانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.
او برای اثبات لیاقت خود یک بار به تنهایی به میان عراقی ها رفته و لباس و اسلحهای از عراقی ها به دست میآورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک میشود، به طوری که رزمندگان مشاهده میکنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم. هنگامی که نزدیک میشود، میبینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد. مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم در جبهه اعتماد واطمینان پیدا میکند، به او اجازه ماندن درجبهه را میدهد. از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس، در یک سنگر قرارداشتند تا در هجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره میشوند. محمد رضا شمس، دوست و هم سنگر حسین زخمی میشود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر میگردد و می بیند که تانکهای عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره آن ها هستند. حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او میخورد و از ناحیه پا مجروح میشود.
اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی میکند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر میکند و خود نیز تکه تکه می شود. افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکنند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.
صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نوجوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات معروف خود را پیرامون او میفرمایند: رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.
امام خمینی در پیامی که برای ملت ایران فرستاد در باره این شهید فرمود: رهبر ما آن طفل دوازده سالهاى است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید. به این ترتیب و با این کلمات، حسین و فداکاری و شجاعت او جاودانه شد. بقایای پیکر شهید حسین فهمیده در بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۴۴، شماره ۱۱، به خاک سپرده می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن شهید حسین فهمیده
توصیه ام به شما این است که هرکدام، یک شهید را برای خودتان انتخاب کنید. حتما هم نباید معروف باشد. در گمنام ها، انسان های فوق العاده ای وجود دارد، آنها را هم در نظر بگیرید. دعا کنید خدا به حق حضرت زهرا سلام الله علیها ما را به شهادت برساند و این شهادت را منشا رحمت و آمرزش ما قرار دهد. و ان شاءالله شرمنده دوستان شهیدمان نشویم. هیچ چیز بالاتر از شهادت نیست. شما خواهران هم که جهاد از شما گرفته شده، می توانید شهید شوید. شما جهاد مهمتری دارید که الان به آن مشغول هستید.
"آقا" را دعا کنید برای مسئولیت سنگینی که به عهده اش است. در این دنیای پر تلاطم و سختی که امروز ایشان با آن مواجه هستند، در داخل و خارج؛ دوستان نادان و دشمنان قسم خورده مجهز و مسلح و نفاق، ان شاءالله خدا ایشان را کمک کند. عمر طولانی و نفوذ کلام بیشتری به ایشان بدهد و قلب ها را در تسخیرش قرار دهد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🍀
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨😡اعتراف سربازان اسرائیل به جنایت ۱۹۴۸ طنطوره: تجاوز به دختر 16 ساله/ مردان را به قفس انداختند و کشتند/ روستاها را آتش زدند (فیلم)
اعتراف سربازان اسرائیل : یکی از آنها میگوید به هیچ انسان تسلیمی در جنگ رحم نکرده و حتی کودکان مدرسه ای را کشته است.
دو سرباز اسرائیلی که سالها پیش در اسرائیل حضور داشتند، از جنایتهایشان در منطقه طنطوره میگویند. کشتار طنطوره در ۲۲ مه ۱۹۴۸ رخ داد که در آن حمله حدود ۲۵۰ فلسطینی قتلعام شدند.
به گزارش عصرایران به نقل از "مپا نیوز"، آنها به شهر ثروتمند طنطوره حمله کرده، به دختر 16 ساله تجاوز و مردان را در قفس کردهاند.
یکی از آنها میگوید به هیچ انسان تسلیمی در جنگ رحم نکرده و حتی کودکان مدرسه ای را کشته است.
آنها با مشعل به دنبال روستاییان رفته و آنها را آتش زدهاند.
اعترافات این اسرائیلیها از کشتار و جنایت در طنطوره را بببنید.😳😡😡😡
🍀
🔴 #شوکی_از_جنس_تفکّر
💠 بارها دیدهایم که دکتر، بالای سر بیمار، با دستگاه الکترو شوک، حیاتِ مجدّد را به #قلب بیمار هدیه میدهد.
💠 برخی مواقع در زندگی مشترک، قلب زن و شوهر رو به #موت است و با سرطانهای اخلاقی مثل کینه، پر توقّع بودن، سوءظنّ، مشاجره و بدخُلقی، تپش نشاط و آرامش در زندگی آنها #کُند و کندتر میشود.
💠 گاه یک #شوک از جنس تفکّر، حیات و تکاپو را به رگهای زندگی برمیگرداند. یکی از این شوکها، یاد و تفکّر جدی پیرامون #مرگ است. اینگونه بیندیشیم که ممکن است من یا همسرم امروز، روز آخر عمرمان باشد، چشمهای ما #فردا را نبیند و شاید فردا این موقع من یا او، آخرین وداعمان در قبرستان و بالای #مزار یکی از ما باشد. این تفکّر در فراموشی و حتی نابودی دلخوریهای ریز و درشت و کینهها موثر است.
💠 تمرکز جدی و نسبتاً طولانی بر این قضیه، #شوکی است که حال شما را دگرگون خواهد کرد و نتیجهاش این است که سخت نگیریم، از یکدیگر بگذریم و هوای یکدیگر را داشته باشیم.
#همسرداری
🍀
هرگاه که نمازت قضا شد و
نخواندی در این فکر نباش که
وقت نماز خواندن نیافتی؛
بلکه ببین چه گناهی را مرتکب شدی،
که خداوند نخواست در مقابلش
بایستی!
- شهید نوید صفری
اللهم عجل لولیک الفرج 💛
🍀