🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهیدمحمدعلیاللهدادی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
🔸خورشید
در دستهایشان بود
و ڪوه پشت سرشان
کوهها لرزیدند ، اما آنها نه ...
#یادشهداباصلوات
🔹مادری بود بنام ننهعلی
آلونکی ساخته بود در بهشتزهرا بر قبر فرزند شهیدش
شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند
سنگ قبر پسرش بالشش بود و همونجا هم چشم از دنیا میبندد و کنار فرزندش خاک میشود
◇این داستان یک #مادر شهید است
خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...
🔹یاد کنیم همه ی مادران و همسران شهدا را با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
#مادرانشهدا
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 فیلم زیرخاکی از شهید ابومهدی المهندس
🔹 صحبتهای شهید ابومهدی المهندس در منزل شهید اسماعیل دقایقی، بعد از شهادت ایشان در سال ۱۳۶۵
◇ شهید ابومهدی المهندس در دوران دفاع مقدس در لشکر بدر به فرماندهی شهید اسماعیل دقایقی علیه صدام و دشمن بعثی میجنگید.
📎نشر به مناسبت سالگرد شهادت شهید اسماعیل دقایقی
#شهید_ابومهدی_المهندس🌷
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوره قدر با قرائت استاد عبدالباسط :
https://eitaa.com/shinyquran
21.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خــــیـــبر خــــیـــبر
یـا صـــهیـــون
جــیش محــمد قـــادمون✌🏻
قول دادیم گفت من خستهام؛
باید بروم بقیه کار با شما ...
آن روز که با تمام زخمهایمان
پلههای آخر ؛ #مسجدالاقصی
را مشتاقانه میدویم ...
همه دنیائی که ما را ندید گرفت؛
ما را خواهد دید؛
و همه از ما خواهند پرسید ...
نام شما چیست؟!
وفریاد خواهیم زد،
سربازانِ #حاجقاسم ...
عملیات کربلای چهار که با اون اوضاع تموم شد ، همه بچههای مهندسی قرارگاه کربلا از آبادان داشتیم برمی گشتیم سمت اهواز .
جواد کهریزی اومد بمن گفت ، خیلی وقته نرفتم مرخصی ، میخام یکهفته برم سری به خانواده بزنم.
میدونستم عملیات بعدی داره شروع میشه ولی نتونستم بهش بگم ، فقط گفتم: نه نمیشه !
خیلی اصرار کرد تا مجبور شدم سه روز بهش مرخصی بدم ، و در گوشش گفتم سریع برگرد.
خدا خدا میکردم به عملیات بعدی بموقع برسه ، ولی روز بعد عملیات کربلای پنج با اقتدار و عظمتی که می تونید شروع شد. درحالیکه جواد کهریزی رفته بود سمت اراک!
روز دوم عملیات کربلای پنج تو پنج ضلعی شلمچه مستقر بودیم که جواد نفس نفس زنان از راه رسید ، درحالیکه منطقه مثل جهنم بود ، از همه جا آتیش می بارید، تو چند کیلومتر جلوتر خط درگیری بود و فقط دود و انفجار و انفجار !
جواد خیلی کلافه بود از اینکه وسط ماجرا رسیده و شب عملیات رو از دست داده ، اصلا روپا بند نبود ! دائم میگفت منو بفرست تو خط ! ! !
محکم بهش گفتم کلیسا بنوبت خودت ،اینا تو نوبتن ! و اشاره کردم به تعدادی از بسیجیا !
اومد جلو سینه سپر گفت من یه نون میخام ، یه نون نوبت لازم نداره ... !
یهو خیره شدم تو چهرش ، ... نورانی و مصمم ! 😭
دیگه جای برای بحث نبود.
سوییچ موتور و کالک رو دام بهش گفتم وضعیت خط مقدم رو در این نقطه ثبت کن رو نقشه و سریع برگرد!
سوار موتور شد ، چنان شتابان وارد اصل معرکه شد که انگار پرواز میکرد 😭
و رفت ...
روحش شاد و یادش گرامی
https://eitaa.com/marsad