eitaa logo
|🟥🟥🟥 مرصاد 🟥🟥🟥|
1.2هزار دنبال‌کننده
86.2هزار عکس
57.8هزار ویدیو
364 فایل
بصیرت تشخیص حق از باطل نیست بصیرت تشخیص حق از حق نماست 🔴 هدف کانال مرصاد جهادتبیین براساس رهنمودهای مقام معظم رهبریست. 🔴 مشتاقانه پذیرای انتقادات شمائیم: https://eitaa.com/sa_re_mi.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹‏‏☘️ هنر چیست ☘️🌹‏‏ 🟣 دانشجو بودن هنر نیست جوینده‌ی دانش بودن هنره!!!! مرد بودن هنر نیست مردانگی هنره!!!! انسان بوده هنر نیست انسانیت هنره!!!! زندگی کردن هنر نیست بعد مرگ زنده ماندن هنره!!!! پس مثل یه جوینده دانش مردانه زندگی کن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❁✦🌿🌸🌿✦❁ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💐 🥀 🌱🌿 🌴🌿🌾 🥀🍃💐🌷🌿 ❤️
هدایت شده از خ. پاسندی
جنس رفاقت که خدایی باشد می‌شود همین عکس... هر دو لبخند می‌زنند هر دو لبریز از شعف‌اند پر از شوق دیدار و لذت تماشا... هر دو یک دست بر سینه دارند و بر دست دیگرشان زخمی از سال‌های باروت و حماسه نشسته... میزبان متواضعانه و صمیمی تا آستانه‌ی در به استقبال آمده و چه باحیا و خاشعانه میهمان ادب کرده و منتظر مانده تا صاحب بیت برسد...
🌹‏‏☘️ تقوا ☘️🌹‏‏ 🟣 شنیدن، عقل و شهود راه های کسب معرفت الهی هستند که مهمترین راه رسیدن به این مقاصد سه گانه، تقوا است که برجسته ترین تقوا، کنترل هوای نفس است. ✍️ آیت الله جوادی آملی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❁✦🌿🌸🌿✦❁
🥀🍃💐🌷🌾🌷🌿 🌴🌿🌾 🌱🌿 🥀 🌾 🌹‏‏عاشقان دروغین🌹‏‏ 🟣 زنده یاد قیصر امین پور: ما که این همه برای عشق آه و ناله ی دروغ می کنیم راستی چرا؟!... در رثای بی شمار عاشقان که بی دریغ... خون خویش را نثار عشق می کنند از نثار یک دریغ هم دریغ می کنیم? ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌱🌿 🌴🌿🌾 🥀🍃💐🌷🌿 ❤️
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت نوزدهم»» پنج سال قبل-لندن مردی با دخترش در حال صحبت کردن بود. دختر نوجوان حدودا 18 ساله و پدرش باای پنجاه سال سن داشت. در فضای پاییزی یکی از پارک های لندن نشسته بودند و در حالی که بخار از دهانشان خارج میشد و کاپشن پوشیده بودند، دختره سرش روی شونه های باباش بود و باباش در حال حرف زدن بود: وقتی مادرت تصمیم گرفت بره، نتونستم جلوش بگیرم. میدونستم با یکی دیگه است. با یکی که از من پولدارتر نبود. جوون تر و خوشکلتر هم نبود. تا همین حالا هم نمیدونم چیش از من سر بود که اونو به من ترجیح داد. فقط همینو میدونم که اون موفق شده بود دل مامانتو ببره. دختره همین طور که ثابت به باباش تکیه داده بود گفت: چه کاره بود بابا؟ باباش جواب داد: فوتبالیست بود. واسه یوونتوس توپ میزد. اون موقع خیلی اسم در کرده بود. با اینکه یکی دو سالِ آخرِ بازیش بود و خودشم میدونست که کم کم بازنشسته میشه، اما دوسش داشت. بخاطر فوتبالیست بودنش نبود که باهاش بود. یه روز مامانت سرِ اون با دوستاش شرط بندی کرده بود و شرطو بُرد. اما زندگی خودشو باخت. منو باخت. تو رو باخت. اون فوتبالیسته دیگه ولش نکرد. کاری کرد که دوونش بشه. دختره پرسید: تو چیکار کردی؟ باباش گفت: من خریدارِ جنسی که چشم پاش باشه نیستم. حتی اگه اون جنس مال خودم باشه، دیگه نمیخوامش. پسش میزنم. میذارم بره. یه جورایی خودمو ازش دریغ میکنم. من جنسی میخوام که شیش دُنگ مال خودم باشه. خلاصه ... میگفتم ... یه مدت حالم بود ... تا اینکه تو یه جلسه نیایش بودیم که ثریا منو کشید کنار و حرفایی بهم زد که تصمیم گرفتم مامانتو از ذهنم بندازم بیرون. دختره پرسید: مگه ثریا چی گفت؟ باباش جواب داد: ثریا گفت فکر کن من به اون فوتبالیست گفتم دلِ زنتو ببره. فکر کن من تصمیم گرفتم زنت دیگه باهات نباشه. فکر کن صلاح ندونستم مامان شبنم باشه. منم که رو حرف تشکیلات حرف نمیزنم چه برسه به حرف ثریا که هر چی دارم از ثریا و باباشه. شبنم گفت: از وقتی با ثریا آشنا شدیم بهایی شدیم یا اول بهایی شدی و بعدش با ثریا آشنا شدی؟ گفت: نمیدونم. یه جورایی به هم گره خورده بود بهایی شدن من و آشنایی با ثریا و باباش. متاهل شده بودم و تو سربازی بودم که یه نفر منو با ثریا آشنا کرد. اون موقع ها ثریا ایران بود. تو پارک جمشیدیه جلسه میذاشت و کلی دختر و پسر دورش جمع میشدیم. منو هم خدمتیم به ثریا معرفی کرد. بعدش ... ینی وقتی میخواست از ایران بره... شاید هفت هشت ماه گذشته بود که میخواست از ایران بره ... منو به باباش معرفی کرد و باباش از منِ آسمون جُل، مهندس طالعی ساخت. به خاطر همین حرفِ ثریا و باباش همیشه برام سنده. اونا گفتن بذار زنت بره، گفتم چشم ... گفتن دیگه فکرشم نکن و رفتنی باید بره ... منم گفتم چشم ... شبنم سرشو از رو شونه باباش جدا کرد و کلاهشو رو گوشش کشید و همین طور که دستشو دورِ گردن باباش انداخت، پرسید: اگه یه روزی ثریا بگه دخترم ول کن، ولم میکنی؟ طالعی هیچی نگفت. به پرنده ای که همون لحظه تو آسمون داشت رد میشد نگاه کرد و نفس عمیقی کشید. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 دیدارهای بابک با زندیان یک هفته ادامه داشت. زندیان نمیتوانست به همین راحتی اوکی بگوید و زار و زندگی سی چهل ساله ای که در ترکیه تشکیل داده بود رها کند و به ایران بیاید. به خاطر همین بابک به بالادستش مراجعه کرد. زنی به نام ثریا که حدودا پنجاه ساله و فوق العاده خشک که گاهی بابک از حرف زدن با او کم می آورد. ثریا بابک را به پارکی دعوت کرد و در ماشین ثریا شروع به صحبت کردن شدند. ثریا گفت: کارا خوب پیش میره؟ بابک که از بوی عطر غلیظ ثریا داشت کم کم سرش گیج میرفت، دماغش را کمی مالید و سپس به ثریا گفت: زندیان حرفاش منطقیه. هر کسی جای اون باشه به همین راحتی قبول نمیکنه. ثریا گفت: درست فهمیدی. زندیان درست میگه. تو چیکار کردی؟ بابک جواب داد: هر کاری بلد بودم. به خاطر همین خودمو جای اون گذاشتم و به جای اینکه امروز برم پیش اون، مزاحم شما شدم. ثریا ابروی سمت راستش را بالا داد و جوری که انگار از این کار بابک خوشش آمده گفت: بسیار خوب. میشنوم. بابک گفت: باید همه چیزایی که اینجا داره، ایران هم داشته باشه. بعلاوه درصد قابل توجهی بیشتر. ثریا گفت: منظورت پول و پله است؟ بابک گفت: از همش مهمتر همینه. اما نه فقط پول و پله. کافی نیست. ثریا پرسید: پس چی؟ بابک گفت: زندیان پا تو سن و سال گذاشته. وقتی کسی هم پا تو سن و سال میذاره، قدرت ریسک و شجاعت تغییر و این چیزاش کمتر میشه. حالا میخواد بهایی باشه یا هر چی. یه انگیزه خیلی قوی میخواد. ثریا گفت: بحث آمار و کم شدن جمعیت یهودیان ایران و این چیزا مطرح نکردی؟ بابک گفت: چرا. یک هفته است دارم رو عِرق معنویش کار میکنم اما نمیدونم دیگه چیکار باید بکنم! https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
ثریا یه کم شیشه های ماشینش داد پایین. سیگارشو روشن کرد و دو تا پک زد و دودش داد بیرون. یه نفس عمیق کشید و گفت: زندیان از جوونیش اهل کثافت کاری نبود. خودمم بهایی هستم و جنس خودمونو خوب میشناسم. اما زندیان اصیله. اصالتش باعث شده اهل خیلی از کارا نباشه. و همین دایره عملِ مارو نسبت به زندیان کاهش میده. اما ... بابک زل زد به چهره ثریا و پرسید: اما چی خانم؟! سه چهار روز بعد، بابک قرار شد سری به زندیان بزنه. اما این بار نه تو خونه اش. بلکه قرار شد با هم در یه خیابون سرسبز قدم بزنند. زندیان گفت: تو نمیخوای دست از سر من برداری؟ بابک لبخندی زد و گفت: نه اینکه شما هم خیلی بدت اومده! جان من اذیت میشید وقتی میام پیش شما و درباره چیزایی حرف میزنم که تلاش کردید از ذهنتون خارجش کنین؟ زندیان جواب داد: تا آخر همین خیابون ... که حدودا دویست متر دیگه مونده میتونی باهام راه بیایی. بقیشو میخوام تنها باشم. بابک اول نگاهی به ته خیابون کرد و بعدش لبخندی زد و همین طور که قدم میزدند گفت: جسارتا شما دوس ندارید تنها نوه پسریتون تو ایران به دنیا بیاد؟! تا بابک این حرفو زد زندیان سر جاش ایستاد. نگاه عمیق و بدی به بابک انداخت. اما حرفی نزد. بابک که دید ماهی بزرگی که مدتها در صدد شکارش بود، الان تو تورش گرفتار شده ادامه داد: و براش شناسنامه ایرانی بگیرید و یه اسم خوشکل ایرونی براش انتخاب کنید. زندیان چشمشو از روی بابک برداشت و آروم آروم قدم زد. بابک گفت: یک روز وقتی با شما چایی میخوردم و عروستون وارد اتاقمون شدند، دیدم که چقدر مهربانانه عروستون رو تو بغل گرفتید و ... جسارتا من اون لحظه فهمیدم که عروستون باردار هستند. و فهمیدم که چقدر به ایشون علاقه دارید. همون قدر که به ایران و خاطرات دوران کودکی و نوجوانیتون در ایران و ... زندیان فقط گوش داد و هیچی نمیگفت. بابک گفت: میدونم شما دغدغه مالی ندارید. با اینکه وضع و اوضاع مالی شما خدا رو شکر بد نیست اما بالاخره مثل همه پدر و مادرا فکر آتیه فرزندان و نوه هاتون هستید. به خاطر همین، هلدینگی در ایران تعهد صد ساله محضری میده که به تعداد افراد خانواده، شما را بیمه کنه تا دغدغه بیزینس خودتون و بچه هاتون هم ... زندیان گفت: باید فکر کنم. بابک گفت: شما صاب اختیارید. اما اگر لازم باشه میتونم ترتیبی بدم که یک هیئت منتخب از شما و سایر جامعه بهایی ایرانی مقیم ترکیه، به تهران تشریف ببرید و شرایط را از نزدیک ببینید و یا هر واسطه و معتمدی که در ایران دارید، بتونن در خصوص هلدینگ و بیمه بیزینسی که قراره ارائه بده، استعلام بگیرند. کم کم به آخر خیابون رسیدند. زندیان ایستاد و بابک هم روبروش ایستاد. بابک تیر آخرو زد و گفت: جناب زندیان عزیز! این آخرین دیدار ما از طرف بنده بود. اگر حرفام متقاعدتون کرد و یا ... که زندیان حرفشو قطع کرد و گفت: من همه املاک بلوکه شده و یا مصادره شده ام را در ایران میخوام. بابک گفت: من نماینده رژیم نیستم که بتونم چنین قولی بدم اما میتونم صحبت کنم که همون هلدینگ و یا یه هلدینگ دیگه، بهترین وکیلانش رو در اختیار شما قرار بده که بتونید پیگیری کنید. زندیان گفت: خبر از من. روز بخیر. بابک هم لبخندی زد و رفتن زندیان را از پشت سرش تماشا کرد. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 اما سوزان هم در این مدت بیکار نبود. سوزان که موفق شده بود در همون دیدار اول، آلادپوش رو رام کنه، جلسه تکمیلی در هتل اقامت سوزان برگزار کردند. سوزان سفارش بهترین غذاها رو داد. همیشه سر و وضعش معمولی بود و ترجیح میداد خاص تر عمل نکنه و دیسیپلین کارو حفظ کنه. تا اینکه آلادپوش اومد. آلادپوش که فکر میکرد جلسه در اتاق سوزان برگزار میشه، از اینکه سوزان ازش در کنج سالن طبقه سوم هتلش استقبال کرده، متعجب شد و گفت: فکر میکردم بعد از این مدت صمیمی تر باشیم! سوزان با لبخند همیشگی جواب داد: متوجه نمیشم! آلادپوش گفت: اینجا و سر و وضع همیشگی شما و ... میدونید ... فکر میکنم دارید خیلی خشک برخورد میکنید! ما دیگه الان فقط همکار نیستیم. دوستای صمیمی همدیگه هستیم. سوزان که متوجه حرف آلادپوش بود اما به روی خودش نمی آورد گفت: جسارتی از من سر زده؟ آلادپوش که خدا میدونه برای چه برنامه هایی شکمشو صابون زده بود با اندکی چاشنی عصبانیت گفت: بله ... جسارت شده ... وقتی نتونم بوست کنم و تو بغلم بگیرمت و باهات شوخی کنم و منو تو اتاقت دعوت نکنی، آره. به من برمیخوره. سوزان جواب داد: فکر میکردم متوجه شده باشید که من از اوناش نیستم. آلادپوش دستشو به دستان سوزان نزدیک کرد اما سوزان دستش را به آرامی کشید و اجازه نداد بهش دست بزنه. سوزان گفت: پس به من فرصت بده. آلادپوش لبخندی زد و گفت: داری دختر خوبی میشی. تا کی؟ سوزان گفت: حداقل سه ماه. بعدش حرف، حرف تو. آلادپوش دستشو از روی میز برداشت و گفت: خیلی خب. باشه. تا سه ماه مال خودت باش. https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
سوزان با لبخندی گفت: خب حالا شما بفرمایید. اول چاکلتتون سرد نشه. آلادپوش همین طور که چاکلتش میخورد گفت: من فکرامو کردم. کل طرحی که بچه های پهلوی نوشتند را هم خوندم. جوری خوندم که بتونم الان برات کاملا تشریحش کنم. با چیزی که قبلا خودم به مریم رجوی گفته بودم تطبیق دادم. دو سه شب طول کشید که فصل مشترک پیدا کنم. سوزان که داشت به وجد میومد گفت: این خیلی عالیه. اصلا معرکه است. شما خیلی باهوشین. آلادپوش گفت: اگه بگم به یه چیز خفن رسیدم و تصمیم گرفتم روش کار کنم ... البته با کمک تو ... باورت نمیشه. سوزان جلوتر نشست و مشتاقانه گفت: جانم ... میشنوم ... آلادپوش رفت سراغ کیفش و دو تا برگه آچار درآورد و گذاشت رو میز و گفت: ببین! نقطه ضعف های رژیم کم نیست اما از همه بیشتر که میتونه حکم ماشه رو هم برای ما داشته باشه و هم برای رژیم، و یه جورایی تیغ دو لب هست ... اما خطرش برای رژیم بیشتره، فقط یه کلمه است و اون هم «زن» هست. درسته؟ سوزان گفت: دقیقا ... درسته. آلادپوش ادامه داد: خب این نقطه ضعف، دیگه با آروق های روشنفکری مثل فمنیسم و این گَند و گُها به جایی نمیرسه. درسته؟ سوزان سرشو تکون داد و گفت: خب؟ آلادپوش گفت: ما باید در این خصوص، از مدل رژیم برای مقابله با رژیم استفاده کنیم. ینی تشکیل ارتش! سوزان پرسید: چجور ارتشی؟ جواب داد: ارتش آزاد! مثل مدلی که برای جبهه النصره در سوریه استفاده کردند. میدونی که. داعش، بی خانمان ها و بی وطن ها بودند. اما جبهه النصره مال همون سرزمین بودند که با یه نیرو محرکه معنوی، تشکیل پایگاه دادند و وقتی مسلح شدند، به خودشون گفتند ارتش آزاد. سوزان گفت: اوکی. درسته. خب خانما کجای قصه اند؟! آلادپوش خنده ای کرد و گفت: آفرین ... من میگم باید دنیال تشکیل ارتش آزاد زنان باشیم. ارتش آزاد در همه جای دنیا مردونه است. اما مدل ایرانیزه ما باید زنانه باشه. سوزان چشماشو نازک کرد و تو فکر رفت. براش جالب بود. با خودش تکرار کرد: ارتش آزاد زنان ... جالبه! ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
4_5812031980686019862.mp3
2.39M
🔴 ظهور رو دور ببینیم یا نزدیک؟ 🎙 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
💮سخنرانی شیخ عبد الزهرا شاگرد علامه حسن زاده آملی رحمته الله علیه 🍀وقتی مسلمان به پيری رسید ،خداوند به فرشته ای امر می کند آن عبادتی که در جوانی انجام می داد برایش بنویسند.... ☘مکانها و زمانها (حرم ها ،مسجد ،شب قدر وغیره قِداستی دارند) ☘در این زمانه کتاب صوتی رایج شده است هیچ چیز فیض حضور عالم واستاد معارف و.. راندارد ☘چرابعضی از حرفهای رهبری عزیز بر روی زمین مانده و‌‌‌‌‌... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : ، دوران رشد و ظهور اسم الباطن الهی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🇮🇷
⚔⚖تعریــــــــف محــــــــــارب به نقـــــــــل از تفسیـــــــــر نمـــــــــــونه و تــــــــوبــــــــه محـــــــارب و مفســـــــــد فـــــی الارض در روايات به كسى كه مسلمانان را تهديد كند وبه روى آنان اسلحه بكشد، گرچه قتلى صورت نگيرد نيز «مفسد فى الارض» گفته شده است. در آیات ۳۳ و ۳۴ مائده به بیان احکام محاربه می پردازد، که در رأس و اولی این مجازات قتل است: إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا... همانا کیفر آنان که با خدا و رسول به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که آن‌ها را به قتل رسانده، یا به دار کشند. نه در آیات بالا و نه در دیگر آیات قرآن سخنی از اینکه محارب کیست و تعریف محارب چیست سخنی به میان نیامده است. به حکم قرآن در تبیین مصادیق و ابهامات قرآن باید به پیامبر و امامان شیعه علیهم السلام مراجعه نماییم. ⛔️⚠️تعریف محارب و مفسد فی الارض در روايات به كسى كه مسلمانان را تهديد كند وبه روى آنان اسلحه بكشد، گرچه قتلى صورت نگيرد نيز «مفسد فى الارض» گفته شده (است). ✅توبه محارب در آیه ۳۴ توبه محارب یا مفسد فی الارض مطرح مى‌شود؛ إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «34» مگر كسانى كه پيش از آنكه بر آنان دست يابيد، توبه كرده باشند، پس بدانيد كه خداوند آمرزنده‌اى مهربان است. بنابراين توبه‌ى محارب و مفسد، فقط كيفر تهديد و ارعاب را برمى‌دارد، نه كيفر قتل و سرقت را؛ يعنى توبه در «حقّ اللّه» أثر دارد، نه «حقّ الناس»، چون حق مردم مربوط به رضايت صاحبان حقّ است. عنوان محارب، حسابى دارد و عنوان قاتل و سارق، حسابى ديگر. «1» يعنى اگر محارب مرتكب قتل شده و توبه كرد، حكم قصاص او باقى است؛ ولى اگر فقط به تهديد و ارعاب دست زده و توبه كرد، كيفر محارب از او برداشته مى‌شود. مجازات‌هاى الهى جنبه‌ى تربيتى و اصلاح فرد و جامعه دارد، نه انتقام. از اين رو گناهكار بايد توبه كند و توبه او هم مؤثّر است. در رفع عقوبت، احراز توبه‌ى واقعى لازم است؛ مثلًا از طريق تغييرى كه در اخلاق و رفتار و گفتار مجرم هويدا مى‌شود، يا به گواهى افراد عادل و مانند اينها توبه او ثابت شود.
قطعا اونایی که پشت میرزا کوچیک می‌جنگیدن تا یه محله رو از دشمن پس بگیرن اونایی که پشت پسیان می‌جنگیدن تا نذارن دشمن بیاد تو شهر و بالای سر زن و بچشون اونایی که در حمایت از مدرس قلم می‌زدن تا ایرانو از زیر یوغ انگلیس در بیارن اونایی که تو شهر و محلشون می‌جنگیدن و از این مبارزه و مجاهدت لذت می‌بردن اگه میدونستن یه روزی یکی میاد به اسم امام که همون اجنبی رو از این خاک پرت می‌کنه بیرون اگه می‌دونستن یه روزی یکی میاد به اسم حضرت آقا که نه توی یه محله و یه شهر بلکه بیخ گلوی اجنبی رو توی منطقه میگیره اگه می‌دونستن یه روزی یکی میاد به اسم حاج قاسم که پاشو می‌ذاره بیخ گلوی اسراییل اگه می‌دونستن یکی میاد به اسم طهرانی مقدم و حاجی زاده که سلاح این خاک رو از تفنگ قبیله‌ای به موشک فراصوت تبدیل می‌کنه حتما حسرت این روزها رو می‌خوردن حسرت می‌خوردن که چرا عمرشون قد نمی‌ده تا ببینن این عظمت رو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غیرت مردان | عفت زنان در جامعه قبل از اینکه بتوان حجاب و عفت را از زنان گرفت باید غیرت را در مردان از بین برد، لذا غیرت یک پیش‌نیاز مهم برای عفیف بودن جامعه است.
رکوردزنی پلیس آمریکا در آدم‌کشی 🔹یک گروه غیرانتفاعی که خشونت‌های پلیس آمریکا را رصد می‌کند می‌گوید پلیس آمریکا در سال گذشته میلادی ۱۱۷۶ نفر را کشته که از همه سال‌های گذشته بیشتر است. 🔹طبق گزارش این گروه در سال ۲۰۲۲ تنها ۱۲ روز وجود داشته که در آن پلیس آمریکا هیچ فردی را به قتل نرسانده است. 🔹در ۱۳۲ مورد قربانی‌ها مظنون به هیچ جرمی نبوده و ۹۸ نفر هم به دلیل تخلف رانندگی کشته شده‌اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 میدونید توصیه اصلی و قطعی حضرت آقا چیه؟ ⚡️ باید شب و روز دید و شنید این بیانات گوهربار رو.... آقا شما خودتون عامل امید دهنده مائید😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏کلیپ ‎تختی با نریشن ماندگار استاد "پرویز بهرام" گفته بود: «فقط برایِ این قهرمان شدم كه هم‌وطنانم جشن بگیرند و شادی كنند.» ‏امروز ۱۷ دی ماه پنجاه‌و چهارمین سالروزِ درگذشتِ جهان پهلوان تختی است. بزرگمردی که تنها یک قهرمان و پهلوانِ ورزشی نبود تختی یک اندیشه بود اندیشه‌ای که قدرتش را از مردم می‌گیرد و در کنارِ مردم می‌ایستد و شرافت را با قدرت و پول معامله نمی‌کند... روحش شاد و یادش ابدی🥀 در سالگشتِ مرگِ نمادِ ورزش بیایید همگی با هم دعا کنیم دل‌ِمان پُر از نغمه‌هایِ خوشِ نوع‌دوستی و جاده‌یِ زندگی‌ِمان پُر از شکوفه‌هایِ جوانمردی باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ولی خدا در مورد شرایط و پیشامدها سوال کردم فرمود: خداوند حکومت در عالم خاکی را دو بخش تقسیم فرموده است حکومت شیطان حکومت حق زمان حکومت شیطان رو به اتمام است دست و پا زدن آخر اوست هر چه دارد رو می‌کند الغريق يتشبث بکل حشيش. غريق، به هر شاخه ی خشکيده ای چنگ مي زند تا خود را نجات دهد وارد دوران حکومت الله خواهیم شد اما و اما غربال ها بسیار سنگین و سخت خواهد بود مراجع سقوط می‌کند تا چه برسد به ماها پس دعا کنید و از ولایت دور نشوید نگران نباشید ،آتش تندو تندتر خواهد شد تا سرسپردگان واقعی دین خدا بمانند و منافقین متمایز شوند این سید نورانی مقام معظم رهبری حفظ الله تعالی ،صددرصد قابل اعتماد است او کهف حصین ولایت است از این کهف دور شویم ،طعمه دد و دیو می‌شویم به ایشان تکلیف شده است ،شیعیان را به وادی فرج برساند 🌴گوهر معرفت🌴
💠هفت طبقۀ  و ساکنان آن♨️ 🔴1)طبقۀ اول(دَرک) مخصوص منافقان" است و اینان  بدترین گروه از جهنمیان میباشند . (اِنّ المنافقین فی الدَّرکِ الأَسفَلِ مِنَ النّار) نساء آیه۱۴۵ ➖➖➖➖ 🔴2)طبقۀ دوم(لَظا)نام دارد ,که  جایگاه اشقیا میباشد . (کلّا اِنّه لَظی)معارج آیه۱۵ ➖➖➖➖ 🔴3)طبقۀ سوم(حُطَمَه)است که تهمت زنندگان و عیب جویان ومال اندوزان را در خود جای داده است. (کلّا لَیُنبَذَنَّ فی الحُطَمَه)همزه آیه۴ ➖➖➖➖ 🔴4)طبقۀ چهارم(سَقَر)نام دارد که  جایگاه کافر و منکر و تارکین نماز و کسانی که از مساکین دستگیری نکردند , است .و عموم جهنمیان از این در میگذرند. (ما سَلَکَکُم فی سَقَر)مُدَّثِّر۴۲ ➖➖➖➖ 🔴5)طبقه پنجم(جَحیم)است که در ان تجاوزکاران سکونت داده میشوند . (و وَقاهُم عذابَ الجَحیم)دخان آیه۵۶ ➖➖➖➖ 🔴6)طبقۀ ششم(سَعیر)نام دارد وجایگاه سرپیچی کنندگان از خداوند است. (فَعتَرَفو بِذَنبِهِم فَسُحقاً لِأَصحابِ السَّعیر)مُلک آیه۱۱ ➖➖➖➖ 🔴7)طبقۀ هفتم(هاویة) است و نصیب کسی میشود که میزان اعمال خیر او کم باشد.و باید ۷۰ سال در جهنم توقف کند. (و اَمّا مَن خَفَّت مَوازینُه. فَأُمُّه هاویة)قارعه آیه ۸و۹ 🌴ظهور بسیار نزدیک است🌴 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
⭕️ ولیعهد عربستان و مساله ظهور مهدی علت مخالفت شدید آل‌سعود با ایران چیست؟ آیا مساله صرفاً سیاسی است؟ ✍️ مصطفی امیری ✅ مصاحبه بن‌سلمان پادشاه عربستان «چگونه با انقلاب ایران، تفاهم و گفتگو پیدا کنیم درحالیکه در قانون اساسی و وصیت‌نامه خمینی ذکر شده است باید شرایط ظهور مهدی در مکه را فراهم کرد»[۱] ✅ پاسخ سیدحسن نصرالله «هنگامیکه مهدی از مکه قیام کند، هیچ پادشاه مستبدی باقی نخواهد ماند؛ نه تو می‌توانی، نه اجدادت و نه فرزندانت نمی‌توانند تقدیر الهی را تغییر دهند»[۲] ✅ پیش‌بینی آیت‌الله خامنه‌ای از آینده عربستان «در جهان، حکومتی به بدی آل‌سعود وجود ندارد. مستبد، ظالم، وابسته و فاسد هستند. البته عربستان در آینده نه‌چندان دور به دست مجاهدان اسلام، فتح خواهد شد»[۳] ✅ امام خمینی و فتح مکه «با برپايى جشن پيروزى حق بر جنود كفر و نفاق و آزادى كعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهيم شد»[۴] ظهور بسیار نزدیک است اللهم عجل لولیک الفرج
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 یکی از خواص اولیای الهی فرموده است اعمالی را که در اجابت دعا بسیار موثر است انجام دادم که در ازای آن یک دعای مقبول وجود دارد در صحرایی دور دو رکعت نماز خواندم و دعا کردم اگر ظهور نزدیک است که بمانم اگر نه ترک دنیا کنم میفرماید در آن صحرا پیرمرد خرکچی هویدا شد که با خود میخواند ابواعلا چه می‌کنی خوب کنی ،چه بد کنی هرچه کنی ،بخود کنی نزدیک من آمد نگاهی کرد و فرمود: تو بمان ... و رفت 🌺🌺🌺🌺🌺