eitaa logo
شـھید آرمـان عـلے وردے
3.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
652 ویدیو
31 فایل
گوشہ چشمے نظرے گر بڪند حضرت عشق، قسمت ما بشود لطف و صفاے ڪرمش ولادت؛ ¹³'⁴'¹³⁸⁰ شھادت؛ ⁶'⁸'¹⁴⁰¹ [ اولین ڪانال شھید در ایتا ] بہ وقت شروع؛ ⁶'⁸'¹⁴⁰¹ [ ما فقط در پیام رسان ایتا فعالیت مےڪنيم ] نڪات؛ https://eitaa.com/joinchat/860881244C1bdb7afb0b
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•🕊~ 🦋 آری زیباست اما مثلِ مرد پایِ ایستادن از آن است 🦋 دادن برای زیباست اما خوردن برایِ از آن هم است... 🕊 @martyr_12_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"زین سو راهی به آسمان است، بیا" "مقصود، گذشتن از جهان است بیا" "این راه که "آرمان" در آن، پای نهاد" "پرواز به سویِ آرمان است بیا" ---------- @martyr_12_8
نهج البلاغه 🌺اگر خواستی از برادرت جدا شوی ، جایی برای دوستی باقی گذار، تا اگر روزی خواست به سوی تو بازگردد بتواند. 📚 نامه ۳۱ @martyr_12_8
هدایت شده از جهادی شهید هادی امینی
شـھید آرمـان عـلے وردے
از بی‌بهره نمان! 🔹گروه جهادی شهید هادی امینی در نظر دارد به نیت شهید اقدام به تهیه ارزاق معیشتی برای نیازمندان کند، لذا از شما عزیزِ گرامی تقاضا میشود تا مبالغ مشارکتی خود را به شماره کارت ذیل واریز نمایید🌱 6219861906323562 به نام شیخ‌سفلی
بسم الله الرحمن الرحیم "این برای آرمان" - "شنیدم به آرمان گفتن به آقا توهین کن تا ولت کنیم، وگرنه بیشتر می‌زنیمت. آرمان هم گفته: اون نور چشم منه، شما بزنید..." هنوز این پیامِ یکی از کانال‌ها را کامل نخوانده بودم که استاد آمد و گوشی را انداختم داخل کیفم. کلمات پیام اما، بدجور پیچیده بودند میان کلمات کتاب جامعه‌شناسی استارک و دست از سرم برنمی‌داشتند. استاد درس را آغاز کرد، مثل همیشه بدون وقفه، پرشور و شمرده. جزوه مقابلم باز بود، «بسم الله قاصم الجبارین» را بالای صفحه نوشته بودم، ولی باز هم کلمات آن پیام، چسبیده بودند به مغزم. بهشان التماس کردم که: الان می‌خواهم بی‌طرفی علمی‌ام را حفظ کنم خیر سرم... الان باید فقط به درس فکر کنم... -هراری در کتاب انسان خردمند، اشاره کرده که مهم‌ترین انقلاب در تاریخ بشر، انقلاب شناختی در هشتادهزار سال پیش بوده. زمانی که بشر تونست افسانه‌سازی کنه... افسانه‌سازی... انقلاب شناختی... یادداشت کردم. با چشم استاد را دنبال می‌کردم تا باز هم یادآوری شهید علی‌وردی، مثل پیچک دور کلمات استاد نپیچد؛ اما چشمانم ناگاه متوقف شدند، روی عکس امام و رهبری که نصب شده بود بالای تخته سیاه؛ وارونه. نگاهم همان‌جا ماند. یک نفر عکس را وارونه نصب کرده و روی تخته شعار نوشته بود. شعارشان که به جهنم... هیچ‌وقت برایم مهم نبوده. ولی عکس آقا... وارونه؟ استاد داشت یکی از جدول‌های کتاب را تحلیل می‌کرد. رابطه فقر، صنعت و نابرابری اجتماعی. برای این که حواسم را برگردانم به کلاس، نظر دادم و خودم را انداختم وسط بحث. از رابطه خطی گفتم و همبستگی پیرسون. از ارتباط فقر و عدم امنیت با نابرابری. نشد. فایده نداشت. باز هم عکس وارونه آقا، تمرکزِ نیم‌بندم را بهم می‌زد. شعری که در ذهنم با صدای سلحشور پخش می‌شد را گوشه کلاسور نوشتم، بلکه ذهنم آرام شود: ای دل بمان با مولا، کل یوم عاشورا... کلاس تمام شد و فقط دو جمله یادداشت کرده بودم: جامعه‌شناس باید به پدیده‌ها به صورت غیرخطی فکر کند... چهار چیزی که مبادله اجتماعی را ممکن می‌کند: ثروت، قدرت، منزلت معرفت. استاد که گفت "خسته نباشید" و از کلاس رفت، با ضرب از صندلی بلند شدم. چندتا از دخترهای چادری کلاس دورم جمع شدند: الان برنامه‌ت چیه؟ اشاره کردم به عکس وارونه شده: هیچی، این رو درست می‌کنم و میرم پایین. همه با هم گفتند: هیس... صبر کن همه برن. نگاهی انداختند به کسانی که هنوز در کلاس بودند. چندنفرشان را هفته‌های قبل، میان دانشجوهای معترض دیده بودم. با هم صحبت کرده بودیم و دعوا نه. دوباره برگشتم سمت دوستان چادری‌ام: چرا صبر کنم؟ -خب آخه... چشمانشان را طوری چپ و راست کردند که الان نرو، خطرناک است! یک نفر دیگر گفت: اصلا برو به یکی از خدماتی‌ها بگو درستش کنه. -چرا؟ درست کردنش کاری نداره. خودم را از جمعشان بیرون کشیدم و رفتم به سمت صندلی استاد: دقیقا الان باید درستش کنیم، جلوی همه. و با خودم گفتم: مثلا چه اتفاقی می‌افتد؟ هزینه‌اش نهایتا یکی دوتا فحش است که می‌پردازم. از جانی که آرمان داد سنگین‌تر نیست. صندلی استاد را گذاشتم زیر قاب عکس. کفش‌هایم را درآوردم، چادرم را جمع و جور کردم و رفتم روی صندلی. محجبه‌ها کم‌کم پشت سرم آمدند. دوتا از بچه‌ها که چادری هم نبودند، صندلی را گرفتند که نیفتم. یکی‌شان لبخند زد: برو، هواتو داریم. و دیگری گفت: اگه یه نفر کارشو توی این مملکت درست انجام بده، اون آقاست. و به تصویر آقا اشاره کرد. عکس امام و آقا روی تخته شاسی چاپ شده و با میخ به دیوارش زده بودند. یک نفر تخته را طوری روی میخ چرخانده بود که عکس وارونه شود. میخ را بیرون کشیدم، با تخته. چندنفر برایم هو کشیدند و یکی داد زد: بذار بیفته. بندازش زمین. بذار بشکنه. نشنیده گرفتم و در دل جواب دادم که: اگر نمی‌دانستم که یک نفر تقریباً همسن من، چند شب پیش بخاطر صاحب این عکس جان داده، شاید الان از هو کشیدنتان می‌ترسیدم. ولی الان، اگر بمیرم هم نمی‌گذارم توهین بشود به نورِ چشمِ آرمانِ عزیز. عکس را صاف نصب کردم به دیوار. آقا لبخند زدند و دلم آرام گرفت. مشتم را کوبیدم روی میخش که محکم شود و زیر لب گفتم: این برای آرمان... 💠به قلم: خانم فاطمه شکیبا 🔰 بر اساس تجربه واقعی @martyr_12_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️ مراسم روضه هفتگی ▪️ یادبود شهید آرمان علی‌وردی 🔹حجت الاسلام و المسلمین میرهاشم حسینی 🔸کربلایی علی جهانبخش 📍جمعه ۲۰ آبان ماه، با اقامه نماز مغرب و عشاء 💠 مسجد مقدس جمکران، زیرزمین مسجد امام علی علیه السلام ---------- @martyr_12_8
گفته است برای تو این بیت، خواهرت بشکند دست زنی که شکست قلب مادرت @martyr_12_8
آنــکه ذره ذره آب مــی شود آرمـــــــــــــان مــــــــا نیست آمریکاست ! @martyr_12_8
در حفاظت ز امیرم علی خامنه ای میشوم میثم تمار به دارم بزنید... @martyr_12_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حقیقتاً باید بگیم خوش به حال اون کسانی که تو این بمیر بمیر شهید میشن! مانند آرمان و آرمان ها.. آرشام و علی اصغر ها.. روح الله و محمد رضا ها.. و سلام بر جسم های بی جان و بدن های عریان ! 💔 ♥️ @martyr_12_8
نهج البلاغه 💠ای مردم پیش از آن که مرا نیابید ، آنچه می خواهید از من بپرسید ، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می شناسم ، بپرسید قبل از آن که فتنه ها چونان شتری بی صاحب حرکت کند ، و مهار خود را پایمان نماید ، ومردم را بکوبد و بیازارد ، و عقل ها را سرگردان کند. خطبه ی ۱۸۹
https://eitaa.com/martyr_12_14/172 مزار شهید آرمان علی وردی؛ قطعه ۵۰ ردیف ۱۱۷ شماره ۱۵
تکیه کـن به شھدا شهدا تکیه گاهشان خداست ... ♥️ رفیق شهیدمــــــــــــ♥️