#جهاد_تبیین #احکام❕
سوال: آیا جهاد تبیین و مبارزه با جنگ نرمی که دشمنان اسلام در رسانه ها، فضای مجازی و... راه انداخته اند، واجب شرعی است❓
جواب: اگر در فضای حقیقی و مجازی و در رسانهها، منکری انجام شده یا معروفی ترک شود، مانند این که باورهای دینی و اعتقادات حق را تضعیف کنند یا مقدسات و احکام الهی را تمسخر کرده یا به آن توهین کنند، بر همه کسانی که توانایی تبیین حقایق و دفاع را دارند و می توانند اثرگذار باشند، واجب کفایی و فوری است که به وظیفه خود عمل کنند.
(استفتائات مقام معظم رهبری)
#بی_تفاوت_نباشیم_لطفا❌
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر💯
@martyr_12_8
🔰 مراسم بزرگداشت شهید آرمان علی وردی
◾استاد سید حسین عرب
◾️شیخ مهدی حسن آبادی
◾️حاج امیر عباسی
◾️کربلایی سید امیر حسینی
◾️برادر محمدحسین پویانفر
📍مسجد گیاهی تجریش
هیئت ریحانه النبی سلام الله علیها
📆 سه شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱ از ساعت ۲۰:۳۰
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
@martyr_12_8
📌 اگر آنجا بودم...
-واااای... ببین دارن میدون دنبالش... واااای...
این را متین با صدای دورگهاش میگوید و بیشتر از قبل روی لبه پنجره خم میشود. پتو را روی خودم میکشم و غر میزنم: ببند اون لامصبو. سوز میاد.
متین بدون این که چشم از کوچه بردارد، با یک دست به من اشاره میکند که: داداش یه دقه بیا... بیا ببین چه خبره... واااای...
نخیر... متین و معترضهای توی شهرک، همقسم شدهاند که نگذارند من بخوابم. خمیازه میکشم. دلم لک میزند برای خواب. از دیشب بدخواب شدهام و تا الان نتوانستهام بخوابم. حالا هم که بالاخره پایم به خانه رسیده، برادرِ جوگیر و نوجوانم نمیگذارد دو دقیقه چشمانم بروند روی هم. پتو را میاندازم کنار و کشانکشان، خودم را میرسانم تا پنجره. صدای جیغ و داد خیابان را برداشته. متین با گوشیاش فیلم میگیرد و مثل گزارشگرهای فوتبال، روی فیلم حرف میزند: واااای... افتادن دنبال بسیجیه...
به زحمت میان تاریکیِ کوچه، پسر جوانی را میبینم که میدود و سی نفر هم دنبالش. همه فریاد میکشند: بگیرینش... بسیجیه...
سرم درد میگیرد؛ نه از هیاهوی کوچه که از صدای فریاد خشمگین سیهزار مرد جنگی؛ در ذهنم. صدای فریادشان از دیشب تا الان، دارد مثل ناقوس مرگ در سرم میپیچد. جزء معدود خوابهای واضح عمرم بود. یک صحرا بود و سیهزارنفر سپاه خشمگین. انگار وسط فیلم مختارنامه بودم؛ پرتاب شده بودم به هزار سال پیش. یک چیزی توی مایههای تعزیه. شاید کربلا.
-اوووه... افتاد... گرفتنش... واااای...
متین چشمانش را ریز میکند تا مثلا بهتر ببیند معرکه را. همه داد میزنند: بزنینش... بزنش... بسیجیه... آخونده...
دیگر جوان را نمیبینم؛ گیر افتاده بین سی نفر آدم عصبانی و فقط دستهایی را میبینم که بالا میروند و پایین میآیند به نیت زدنش.
در خوابم، یک سوارِ تنها در میدان جنگ، محاصره شده بود میان سیهزارنفر سپاه. طوری نگاهش میکردند که انگار قاتل پدرشان بود. فقط یک لحظه دیدمش. جوانی بود، سوار بر اسب، زخمی. بیهوش بود انگار و نفهمید که اسبش دارد میرود دقیقا وسط همان سپاه خشمگین. طوری دورش گرد و خاک و غلغله شد که دیگر نشد ببینمش؛ فقط شمشیرها و نیزهها را میدیدم که بالا میرفتند و به سوی بدنش پایین میآمدند.
-وااای ببین دارن میکشنش. یا خود خدا!
لرز میکنم؛ نه از سرما؛ از تصور گیر افتادن بین یک جماعتِ عصبانی که فقط میخواهند بزنندت. زمان چقدر کش آمده! جوان بسیجی افتاده میان درخت و شمشادها؛ با سر و روی خونین.
زمان کش آمده بود در خوابم و انگار یک قرن گذشته بود از زمانی که دور جوان، گرد و خاک شده بود. دور خودم میچرخیدم. آن جوان کی بود؟ نمیدانستم. از کل ماجرای کربلا، یک حسین میشناختم و یک عباس؛ آن هم فقط از روضههایی که در کودکی رفته بودم. ترسیده بودم. دوست داشتم بروم جلو، صف آن مردان جنگی خشمگین را بشکافم و داد بزنم: چند نفر به یه نفر؟ آخه به چه جرمی؟
ترسیدم. میخواستم بروم و میترسیدم از برق شمشیر و چهرههای کبود از خشمشان.
-اوه اوه اوه... اون چیه دست اون یارو؟
جوان بسیجی همچنان گم شده میان مشت و لگدها. حتی میان آنها که دورش را گرفتهاند، یک نفر قمه به دست میبینم و دلم میریزد. دلم میخواهد بروم پایین، صف آنها که دور جوان را گرفتهاند را بشکافم و داد بزنم: چند نفر به یه نفر؟ آخه به چه جرمی؟
یک قدم برمیدارم به سمت در؛ و چشمم همچنان به پنجره است؛ به برق قمهای که قرار است تن جوان را بشکافد. زانوانم میلرزند و همانجا میایستم. اینهایی که من میبینم، برایشان مهم نیست چرا میزنند و چطور میزنند؛ فقط میزنند. پایم به خیابان برسد و بخواهم از جوان دفاع کنم، من را هم تکهپاره میکنند همانجا؛ بدون این که بپرسند مثل آنها فکر میکنم یا نه.
خواب بودم؛ ولی میتوانم قسم بخورم رطوبت را حس کردم روی دستانم. رطوبت و گرمای خون را. از ترس جهیدم به عقب و سکندری خوردم. خون خودم نبود. هرچه تلاش کردم خون را از دستم پاک کنم، نشد. انگار محکم چسبیده بود به دستانم و میخواست خودش را تا گلویم بکشد بالا و خفهام کند. از ترس خفگی، نفس عمیقی کشیدم و از خواب پریدم. دیگر هم از ترس نتوانستم بخوابم.
پیکر نیمهجان و خونین جوان بسیجی را دارند میکشند روی زمین. به دستانم نگاه میکنم؛ پاکاند. پاهایم بین رفتن و نرفتن گیر کردهاند. عقب عقب میروم؛ نمیدانم کجا. یک جایی که قایم شوم و نبینم. شاید هم بروم کمک جوان... نمیدانم. متین فیلمی که میگرفت را قطع میکند و سرش میرود داخل گوشی: این خیلی ویو میخوره... ببین کی بهت گفتم...
جوان را کشانکشان، از میدان دیدمان خارج میکنند و دیگر نمیبینمش. فقط رد خونش باقی میماند؛ روی زمین، روی ذهنم و شاید روی دستانم...
💠 به قلم: خانم فاطمه شکیبا
#دلنوشته
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
@martyr_12_8
رضا حجار ، ملیپوش پرورشاندام کشورمان با حضور در منزل #شهید_آرمان_علیوردی مدال مسابقات جهانی خود را تقدیم خانواده این شهید کرد.
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
@martyr_12_8
هدایت شده از شـھید آرمـان عـلے وردے
تعداد صلوات ها که به
' شهید آرمان علی وردی '
هدیه میدهید را در لینک زیر ارسال کنید.
https://harfeto.timefriend.net/16672870913186
@martyr_12_8
شـھید آرمـان عـلے وردے
تعداد صلوات ها که به ' شهید آرمان علی وردی ' هدیه میدهید را در لینک زیر ارسال کنید. https://harfe
تا کنون، 53,898 صلوات هدیه به
شهید آرمان علی وردی
اجرتون با شهید ان شاءالله قبول باشه
کاری برا داداش ارمان کردیم
شعار نوشتیم زن زندگی شهادت برای ارمان
ای کاغذا رو دادیم ب خانم ها و..
بازم خیلی مونده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقیقت آن است که زمان،ما را با خود
برده است و شهدا مانده اند :)💙
#چله_آرمان
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
@martyr_12_8
#قࢪاࢪ_عـــاشقے
بہ نیــابٺ از بࢪادࢪ شہــــیدمـــان
بࢪاے تـعجیل دࢪ فࢪج
خوندنش یہ دقیقہ طول میکشہ؛
#شهید_ارمان_علی_وردی
@martyr_12_8
#آرمان_عزیز #رفیق_شهیدم
ما را هم از #رزق_آسمانیتان
نمڪ گیر ڪنید..
ڪہ #عاقبتماݧ_بالخیر شود
و #شهادت هم، عاقبت بہ خیر شدݧ است ..
شاید #رزق امروزمان رانوشتند: #شهادت
#سلام__عزیز_برادرم
#شهید_ارمان_علی_وردی
#آرمان_عزیز
@martyr_12_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-الصبرُالافیفِراقِكَیجمُلُ.ـ؛
صبرزیباست،امانہدرفراقِتو
#شهید_آرمان_علی_وردی
#آرمان_عزیز
@martyr_12_8
نهج البلاغه
✨وَلاَ يَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ✨
هیچ کس جز از گناه خود نترسد .
حکمت ۸۲
@martyr_12_8
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله ...
پیراهنخادمےشهیدبزرگوار
طلبہبسیجےشهیدآرمانعلےوردے♥️
#شهید_ارمان_علی_وردی
#آرمان_عزیز
@martyr_12_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت را به کسی که دنبال
رضایت♡خداست♡ میدهند...
#رفیقشھیدم
#شهید_ارمان_علی_وردی
#آرمان_عزیز
@martyr_12_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلی الله علیک یا سلطان یا علی بن موسی الرضا
#حدیث_رضوی
بهترین دارایی انسان اندوخته های صدقه است.
#شهید_ارمان_علی_وردی
@martyr_12_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-خوشبهحالِشهدا
-وایبهحالِمنوتو…🕊
"ویدئو پخش شده توسط رفیق شهید آرمان علی وردی "
#شهید_آرمان_علی_وردی
#آرمان_عزیز
@martyr_12_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برعندازی به روایت تصویر:))
#جهت_خنده🤣
@martyr_12_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مقام_معظم_رهبری✨
🌺زن باشـرف و بااستعداد ایرانی
🌺زن ایرانی باموفقیت در همه میدان ها باحجاب اسلامی
بزرگترین ضربه را به تمدنِ غرب زده
#حجاب🌸
#بی_تفاوت_نباشیم_لطفا❌
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر💯
@martyr_12_8
#دلتنگی_شهدایی 🌱🌸
سخت است بخندی و دلت غم زده باشد
هر گوشه ی پیراهن تو نم زده باشد
سخت است به اجبار به جمعی بنشینی
وقتی دلت از عالم و آدم زده باشد
✋🏻🕊
#رفیقشھیدم
#شهید_ارمان_علی_وردی
#آرمان_عزیز
@martyr_12_8