~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
او از همان روز اول ازدواج شرایط کاری اش را برای من گفت. او میگفت کار من عشق است و با عشق وارد این کار شدم و شما باید در این راه دوام بیاوری. کارمن دوری از خانواده، ماموریت،مجروحیت و شهادت دارد. اگر شما می توانید بسم الله. من هم شرایط را پذیرفتم و هیچ گاه از این انتخاب پشیمان نیستم .
✍🏻به روایت همسر
#شهید_مهدی_قرهمحمدی
🌱|@martyr_314
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
⚘ما 8 سال کنار هم زندگی کردیم شاید در این مدت 8 بار عصبانیتش را ندیدم، همیشه خودش را کنترل میکرد و موقع عصبانیت تند صحبت نمیکرد و سکوت میکرد.
به نظرم یکی از دلایلی که خدا حامد را انتخاب کرد به دلیل اخلاق و رفتار خوب او بود.
⚘اگر روزی میگذشت و او هیچ خدمتی نمیکرد آن شبش حتما این گله را داشت که امروز تمام شد و ما هیچ کاری نکردیم.
⚘حامد در سوریه دوستانش را اجبار می کرد که کتاب بخوانند، همیشه با وجود حامد محیط، محیط شادی بود و دوستانش همیشه از همنشینی با حامد لذت میبردند.
✍🏻به روایت همسر
#شهید_حامد_کوچکزاده
🌱|@martyr_314
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
همیشه میگفت با کمک کردن به تو از گناهام کم میشه. گاهی که جر و بحثی بینمون میشد، سکوت میکردم تا حرفاشو بزنه و عصبانیتش بخوابه... بعدش از خونه میزد بیرون و واسم پیام عاشقونه میفرستاد یا اینکه از شیرینی فروشی محل شیرینی میخرید و یه شاخه گل هم میگذاشت روش و میآورد برام... خیلی اهل شوخی بود. گاهی وقتها جلو عمهاش منو میبوسید. مادرش میگفت: این کارا چیه! خجالت بکش. عمهات نشسته! میگفت: مگه چیه مادر من؟ باید همه بفهمن من زنمو دوست دارم. همه اون چه که تو زندگیم اهمیت پیدا میکرد، وابسته به رضایت و خوشحالی مهدی بود؛ یعنی واسه من همه چیز با اون تعریف میشد. مهدی مثل یه دریا بود.
✍🏻به راویت همسر
#شهید_مهدی_قاضیخانی
🌱|@martyr_314