امامجماعتواحدتعاونبود
بهشمےگفتندحاجآقاآقاخانے
روحیہعجیبےداشت.
زیرآتیشسنگینعراقشهداءرو
منتقلمےڪردعقبتوےهمینرفت
وآمدهابودکهگلولهمستقیم
تانڪسرشروجداکردچندقدمیشبودم.
«هنوزتنممےلرزهوقتےیادممیاد».
ازسربریدهشدهاشصدابلندشد:
« السلام علیک یا ابا عبدالله»
#روحانیشهیدمحسنآقاخانی
🌱|@martyr_314
در هر زمینهای که میتوانید خدمت کنید زیرا هر گامی که برای رضای خدا و برای دین اسلام برمیدارید، اجر و مزد آن کمتر از خون شهیدان نیست....
#علیشفیعیفوزی
🌱|@martyr_314
آقامهدی علاقه بسیار زیاد و خاصی به خاندان پیامبر داشت و به صورت مداوم اشعار مداحی امام حسین(ع) و روضه حضرت زهرا(س) را بر لب داشت، اُنسی که با قرآن داشت، مثالزدنی بود، آقامهدی در طول عمرش بیش از ۷۰ بار به زیارت امام حسین(ع) مشرّف شده بود.
سفر زیارتی امام حسین را هیچوقت و تحت هیچ شرایطی ترک نکن، حتی اگر شده سالی یکمرتبه آن هم در موقع اربعین شهادت امام حسین(ع) خود را به کربلا برسان؛ حتی اگر شده فرش خانهات را بفروش و مقدمات سفر کربلا را مهیّا کن و این سفر را ترک نکن.
در طول سفر اربعینی که با هم بودیم، هرگاه برای استراحت در نقطهای مینشستیم، ایشان همانجا کفشهای مرا بیرون میآورد و میگفت: کف پاهایت را مالش میدهم تا درد پاهایت که از پیادهروی زیاد ناشی شده است، کاهش پیدا کند.
به روایت همسر
#شهیدمهدینوروزی
🌱|@martyr_314
مهم ترین دغدغه مذهبے همسرم نمازش بود. نمازش را حتما اول وقت و تا جایے ڪه میتوانست به جماعت میخواند. حتما مقید به حضور در مسجد بود. حتی اگر مهمان داشتیم، موقع اذان میےگفت : من مے روم نماز و برمیےگردم. گاهی هم نماز جماعت را در خانه برپا مےڪرد. برای راحتے خانواده در حد توانش ڪار مے ڪرد و زمانی ڪه از ماموریت مے آمد حتے الامکان ما را به مسافرت یڪ روزه هم که شده بود مے برد
اقا جواد اهل کارهاے بزرگ و فرهنگے بود ولے برای خانواده ڪم نمی گذاشت تا جایی ڪه براے من گل مریم مے خرید و یا گاها اگر دسترسے به خرید گل نداشت از باغچه گل می چید و بہ من هدیه مے داد و همہ این موارد نشان از عشق سرشارش به خانواده بود ولے همه این موارد مانع رفتنش به سوریه نشد زیرا قول و قرار اولمان هم این بود ڪہ همدیگر را برای رسیدن بهخدا آماده ڪنیم.
#شهیدجوادمحمدی
🌱|@martyr_314
برادرم حدود ۱۰ تا ۱۲ سال بود ڪه در نیروے قدس سپاه و در جوار سردار شهید قاسم سلیمانے فعالیت میےڪرد، ولے ما در مورد جزئیات اقداماتش ڪوچڪترین اطلاعاتے نداشتیم
شهادت آرزوے دیرینہ برادرم بود و میگفت: «می خواهم مثل شهید حججے شهید بشوم کہ پوزه آمریکا و اسراییل بہ خاڪ مالیده شود»
این شهید عزیز حقیقتا مثل فرمانده اش شجاع و باایمان و بخصوص با نیروهاے تحت امرش مهربان بود و واقعا لیاقت داشت ڪه اینگونه در جوار فرمانده شجاع و با اخلاصش بہ شهادت برسد
آرزوی برادرم این بود ڪہ در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها دفن شود و خوشبختانه با هماهنگیےهاے صورتگرفته با تولیت آستان مقدس ڪریمه اهلبیت(س) و سپاه استان قم این امر محقق شد
مهربان و خوشاخلاق بود و دست بہ خیر داشت؛ حتے وقتے ڪہ خستہ از مأموریت و ڪار برمیگشت اگر احساس میڪرد ڪسی چہ پدر و مادر و چہ غریبہ بہ ڪمڪش نیاز دارند لباس از تن بیرون نمےآورد و بہ ڪمڪ و خدمت میشتافت.
به روایت برادر
#شهیدشهروزمظفرےنیا
🌱|@martyr_314
بہ محسن گفتم : تصمیمت واسہ رفتن جدیہ ؟؟؟
با اطمینان گفت : آره
با اون لبخندهای همیشگی نگاهم ڪردو گفت :مطمئن باش من شهید میشم😊
منم گفتم : هممون آرزوی شهادت داریم ولی همه چیز خواست خداست، دوباره گفت : خودم خواب دیدم و میدونم سند شهادتم امضاء شده
عشق شهادت سراپای وجودش رو گرفته بود و خودش با اطمینان قلبے از شهادتش آگاه بود...🥀
#شھیدمحسنقوطاسلو
🌱|@martyr_314
یوسف اصلا کاری به کار من نداشت.
نه به غذا ایراد میگرفت و نه به کار خانه...😊
ولی من خودم خیلی منظم بودم، چون زندگیام را خیلی دوست داشتم...
گاهی میگفت: " تو چرا اینجوری هستی؟ چهقدر به این کارها اهمیت میدی؟ هرچی شد میخوریم دیگه"...😅
بارها ازش پرسیده بودم: " چی دوست داری برات بپزم؟" ...
میخندید و میگفت:"غذا! فقط غذا." ...😋
یادم نیست یک بار گفته باشد فلان غذا. همیشه هم سفارش میکرد "یک جور غذا درست کن."
به روایت همسر
#شهیدیوسفکلاهدوز
🌱|@martyr_314
_کجا میری؟!!
+بگم،جیغ و داد راه نمیندازی؟
_بگو آقا مصطفی قلبم اومد تو دهنم.
+عراق!
_میری عراق؟!به اجازه کی؟!که بعد بری سوریه؟!
+رشته ای بر گردنم افکنده دوست!
_زدم زیر گریه...
+کاش الان اونجا بودم عزیز.
_که چی بشه!
+آخه وقتی گریه میکنی خیلی خوشگل میشی!
_لذت میبری زجر بکشم؟!
+بس کن سمیه!چرا فکر میکنی من دل ندارم؟!خیال میکنی خوشم میاد از تو و فاطمه دل بکنم؟خدا حافظ سمیه،مواظب خودت و فاطمه باش!
_گوشی را قطع کردی.چندبار شماره ات را گرفتم،اما گوشی ات خاموش بود.سرم را به شیشه پنجره تکیه دادم،درحالی که اشک هایم می آمدند.کجا میرفتی آقا مصطفی؟میرفتی تا ماه شوی.
#شهیدمصطفیصدرزاده
🌱|@martyr_314
جبهه آخر چشم چرونی بود !
#شهدا یه تیپی زدن که خدا
نگاهشون کنه....
🌱|@martyr_314
براۍ خُـدا باشیم تا
نازمان را فقط او بڪشد
ناز ڪشیدنِ خُدا...
معنیش
شَهادت است... :)✨
🌱|@martyr_314
گذرِ زمـان
همہ چیـز را بـا خۅد مےبَرد
جُـز رَدّ نگاهـ تـو را :)💔
#حٰاجقٰاسِمسُلِیمٰانی
🌱|@martyr_314
گفتم:« دڪتر جان، جلسہ رو مےذاریم همین جا، فقط هواش خیلے گرمہ.
این پنڪہ هم جواب نمےده.
ما صد، صد و پنجاه ٺا ڪولر اطراف سٺاد داریم،
اگہ یڪیش را بذاریم این اٺاق...».
گفٺ:
«ببین اگہ مےشہ براے همہے سنگرا ڪولر بذارید،
بسمالله آخریش هم اٺاق من».
#شهید_چمران
🌱|@martyr_314
حضرت امیرالمومنین(علیه السلام):
هیچدردی برای #دلها
دردناک تر از گناهان نیست
"دل درد"واقعی
این است که انسان
هنگامی که گناه کرد
احساس کند
دلش درد میکند...
این را دل درد واقعی
میگویند...
|کتاب دفتر دل
#حاجآقامجتبیتهرانی|
🌱|@martyr_314