eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇮🇷
4.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
406 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4.1k→4.2k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
~🕊 🌴✨ یک روز ابراهیم زنگ زد و گفت، ماشینت رو امروز استفاده می کنی؟ گفتم نه همینطوری جلوی در خونه افتاده! آمد ماشین را گرفت و گفت تا عصر بر میگردم. وقتی برگشت گفتم کجا بودی؟ گفت مسافر کشی! تعجب کردم، بعد گفت، بیا با هم بریم چند جا و برگردیم وگفت، اگر توی خونه برنج و روغن یا چیزی دارید، به همراه خودت بیار. بعد رفتیم فروشگاه و مقداری برنج و روغن و ... خریدیم، از پول هایی که به فروشنده می داد، مشخص بود که واقعا رفته مسافر کشی! بعد هر چه خریده بود را به پایین شهر بردیم و به خانواده هایی دادیم. بعد فهمیدم که اینها خانواده هایی هستند که همسرنشان در هستند و رزمنده هستند و برای زندگی با مشکل مواجه شده اند. این ها از کارهای خالصانه ابراهیم بود که این روزها کمتر از آن خبری است.. 🌱|@martyr_314
دفترچه‌ای داشت که برنامه‌ها و کارهایش را داخل آن می‌نوشت. روزی که خیلی کار برای خدا انجام می‌ داد، بیشتر از روزهـای قبل خوشحال بود :) 🌱|@martyr_314
ابراهیم در جمع بچه ها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. ابراهیم عصبانی شد و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. قسم خورد که دیگر مداحی نمی کنم! قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان میدهد. چهره نورانی ابراهیم بالای سرم بود. گفت: پاشو، موقع اذانه. بچه های دیگر را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و جماعت را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع کرد به مداحی حضرت زهرا(س)! بعد از صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کارهای او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! گفتم: خوب آره، شما دیشب قسم خوردی که... گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن. دیشب خواب به چشمم نمی آمد. اما نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت زهرا(س) تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم... 🌱|@martyr_314
هرجا حدیثی آیه‌ای دعایی به دلت خورد بایست مبادا یک‌وقت بگذری و بروی صبر کن رزق معنوی خیلی مخفی‌تر از رزق مادی است یک نفر از دری دیواری میگوید و در حقیقت خداست که با زبان دیگران با شما حرف میزند.. :) 🌱|@martyr_314
شهید ابراهیم هادی مدتی در جنوبِ شهـر معلـم بود؛ مدیـر مدرسہ‌اش می‌گفت آقا ابراهیم از جیب‌خودش پول می‌داد به یڪی از شاگـردها تا هر روز زنگ اول برای ڪلاس نان‌و پنیر بگیرد! آقاهادی نظرش این بود که این‌ها بچــہ‌های منطقـہ محـروم هستند. اڪثراً سر ڪلاس گـرسنـہ هستنــد. بچـہ گـرسنـہ هـم درس نمی‌فهمد. ابـراهیـم هادی نـہ تنهـا معلــم ورزش، بلڪـہ معلمـی بــرای اخـلاق و رفتار بچـہ‌ها بود. دانش آموزان هـم ڪـہ از پهلـوانـی‌ها و قهرمانی‌های معلم خودشان شنیده بودند شیفتـہ او بودند. 🌱|@martyr_314
برایِ جشن تو یک روز بس نبوده و نیست‌! تولد تو همان روز بی‌گناهِ من است.. 🌱|@martyr_314
همیشهہ‌آیہ‌ی‌وَجَعَلْنا... رازمزمہ‌مے‌کرد ‌گفتم: آقاابراهیم این‌آیہ‌براے‌محافظت درمقابل‌دشمنہ‌اینجاکہ‌دشمن‌نیست!! نگاه‌معنادارے‌کردوگفت: دشمنےبزرگترازشیطان‌هم‌وجودداره..؟! 🌱|@martyr_314
هر‌کسی‌ظرفیت‌شهرت‌را‌ندارد؛ و‌از‌مشهور‌شدن‌مهمتر،آدم‌شدن‌است. 🌱|@martyr_314
اگرانسان‌سرش‌رابه‌سمت‌آسمان‌بالابیاورد وڪارهایش‌رافقط‌برای‌رضای‌خداانجام‌ دهدمطمںٔن‌باش‌زندگیش‌عوض‌می‌شود وتازه‌معنی‌زندگی‌ڪردن‌رامی‌فھمد:)♥ 🌱|@martyr_314
دارایی‌ات را اگر از دست دادی شهید نمی‌شوی با دست اگر دادی شهید خواهی شد... 🌱|@martyr_314
خدایا..! ای معبودم و ای معشوقم و همه کس‌ و کارم..! نمیدانم در برابرِ عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین‌قدر میدانم که هرکس تو را شناخت عاشقت شد و هرکس عاشقت شد دست از همه‌چیز شسته و به‌ سویِ تو می‌شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و می‌کنم.. :) 🌱|@martyr_314
درجامعه‌انقلاب‌اسلامے ما‌دو‌رَوَندبیشتر‌نداریـم: امامت‌وامت امامت‌وحزب‌الله والسلام خط‌سومۍنداریم 🌱|@martyr_314