eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
42هزار عکس
18.2هزار ویدیو
371 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋 پیش از ازدواج و حتی بعد از ازدواج خیلی کم اتفاق می‌افتاد که حرف‌های دلم را با بندگان خدا بزنم. همیشه خداوند را بهترین شنونده برای درددل‌هایم می‌دانستم اما همسرم به قدری قابل اعتماد بود که بعد از خدا سنگ صبورم بود و حرف‌های دلم را با او در میان می‌گذاشتم و او هم در کمال آرامش بهترین راهنمایم بود. خو گرفتن با آیات روح‌نواز قرآن شخصیت حسن را دلنشین ساخته بود و به راحتی می‌شد آموزه‌های الهی را در رفتارهایش جست‌وجو کرد؛ به همین دلیل حضور پررنگ آیات الهی در زندگی ما به خوبی حس می‌شد و شاید به همین خاطر است که حالا در کنار ناباوری توانسته‌ام به زندگی عادی بازگردم. همراه دو دخترم در خانه‌مان زندگی می‌کنیم، خانه‌ای که هر گوشه آن برای من خاطرات حسن عزیز را تداعی می‌کند. دور شدن از این خانه برایم ممکن نیست و هرجا که باشم باید به همین خانه بازگردم تا آرامش پیدا کنم. ارتباط محترمانه، گرم و خوبی باهم داشتیم. هم عقاید و افکار مشترکی داشتیم و هم اینکه روی حضور هم حساب ویژه‌ای باز می‌کردیم. همسرم در تمام تصمیماتش و حتی نحوه تلاوتش از من نظر می‌خواست. همیشه به او می‌گفتم: «اگر خدای ناکرده تو را از دست بدهم دیگر نمی‌توانم به زندگی ادامه بدهم.» حسن می‌گفت: «هرگز به دنیا و متعلقاتش وابسته نشو و بدان که همه امانتی هستیم از جانب خدا.» بارها با من شوخی می‌کرد و می‌گفت: «اگر قرار باشد زودتر از تو از دنیا بروم شهید می‌شوم و شفاعتت را نزد خدا خواهم کرد.» 🕊 🕊
🕋 پس از پیروزی‌اش درمسابقات، سفر معنوی حج به عنوان هدیه به او تعلق گرفت. پنجمین بار بود که سعادت زیارت کعبه نصیبش شده بود. پیش از ازدواج، ۴ مرتبه به مکه و مدینه مشرف شده بود تا اینکه سعادت پنجمین زیارت، با کسب مقام اول مسابقات بین‌المللی قرآن قسمت او شد. حسن بی‌تاب قدم زدن در مدینه بود و از اینکه یک بار دیگر مسجد پیامبر(ص) و قبرستان بقیع را زیارت می‌کرد خیلی خوشحال بود.  قبل از رفتن به عارفه و مائده گفت: «مراقب مادرتان باشید و به حرفش گوش بدهید تا من برگردم.» مدام تماس می‌گرفت و احوال ما را جویا می‌شد و از خودش می‌گفت. خیلی دلتنگ شده بود و می‌گفت: «بارها به سفر رفته‌ام و از شما دور بوده‌ام اما نمی‌دانم چرا این بار اینقدر دلتنگ‌تان شده‌ام!» 🕊 🕊
🕋 شب قبل از حادثه منا، با هم تماس تصویری برقرار کردیم و با بچه‌ها صحبت کرد و خبر داد که آماده حرکت به سمت سرزمین منا است. فردای آن روز که عید قربان بود با خود فکر کردم خوشا به سعادت حسن که در آن فضا نفس می‌کشد. تا بعدازظهر همان روز هم نمی‌دانستم چه اتفاق ناگواری رخ داده است تا اینکه با شنیدن خبر فاجعه بی‌طاقت شده و فقط می‌خواستم صدای حسن عزیزم را بشنوم تا دلم آرام گیرد. به سختی با استاد گندمی ارتباط برقرار کردم و از ایشان خواستم که از همسرم خبری بگیرند. ایشان مطلع شدند که همسرم را سالم دیده‌اند و حالش خوب بوده، اما این برای من کافی نبود باید صدای حسن را می‌شنیدم تا سلامت او باور کنم. لحظه‌‌ها به سختی می‌گذشت و من و خانواده در بی‌خبری به سر می‌بردیم و حال خوبی نداشتیم. جمله‌های حسن در ذهنم مرور می‌شد، دلیل دلتنگی‌اش را پیدا کرده بودم. به دلداری اطرافیان گوش می‌دادم و با خود می‌گفتم: حق با آنها است. اما دلشوره‌ام پایان نمی‌گرفت، نمی‌خواستم به ندیدن حسن فکر کنم، اما سرنوشت به خواست من رقم نخورده بود.  صبح روز جمعه نام حسن در فهرست مفقودان اعلام شد اما باز هم امید داشتم که زنده باشد. ۱۲ روز بعد پیکرش پیدا شد و به میهن بازگشت و در نهایت در امامزاده جعفر(ع) یزد به خاک سپرده شد.  حالا فقط مزاری وجود دارد که با رفتن به آنجا و صحبت کردن با او قلبم آرام می‌‌گیرد. از یک طرف محروم شدن از بودن در کنار او برایم غیرممکن بود و از طرفی سعادتی که در رفتن همیشگی‌اش نصیب حسن شده بود مرا از بی‌قراری منع می‌کرد.  نمی‌توانستم در مقابل مشیت الهی قد علم کنم. این تقدیری بود که خداوند برایم رقم زده بود و باید رفتاری‌ می‌کردم که در شأن حسن و خودم باشد. اعتقاد دارم اگر خداوند خلأای را برای انسان ایجاد می‌کند، عنایت خاصی به او خواهد داشت. همین که بدانم روح حسن در آرامش و آمرزش است برایم کفایت می‌کند و اگر همسرم به مرگ طبیعی رفته بود شاید این آرامش که الان دارم را نداشتم. خدا را شاکرم که همسرم در بهترین حالت ممکن دار فانی را وداع گفت و تنها امید من این است که ان‌شاءالله در قیامت شفیعم باشد و بتوانم دوباره او را ببینم. 🕊 🕊
🕋 حجت‌الاسلام گندمی استاد قرآن شهید🎤 «من برای تغسیل و تکفین، بر پیکر شهید حسن دانش حاضر شدم. وضعیت پیکر این طلبه یزدی، بی‌اراده همه را متأثر می‌کرد. تمام قسمت‌های جسم این قاری بین‌المللی قرآن کریم کبود شده بود؛ اما یک چیز غیر طبیعی ذهنم را عجیب درگیر کرد! همه پیکر حاج حسن کبود بود جز حد زیر حنجره تا قفسه سینه، به گونه‌ای که این قسمت از پیکر حاج حسن، بدون هیچ اثری از کبودی، نورانیت خاصی داشت. همین جا بود که متوجه شدم تنها من این موضوع عجیب را درک نکرده‌ام؛ بلکه اطرافیان هم این اتفاق غیرطبیعی را معجزه قرآن کریم می‌دانستند.» *روح جمیع شهدای فاجعه غمبار منا شاد، و یاد و خاطرشان زنده و جاوید باد.* 🕊 🕊
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
از کودکی اش مرید قرآن بوده یک عمر نمونه ای ز ایمان بوده توفیق شهادتی به این زیبایی پاداش خوشی ز سوی جانان بوده 🕊