eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.5هزار عکس
20.3هزار ویدیو
447 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 یکی از برادرهام شده بود. قبرش اهواز بود . برادر دومیم توی اسلام آباد بود . وقتی با خانواده ام از اهواز بر می گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های رسیدیم به لشکر . هم می آمد . من رفتم ، اجازه بگیرم برویم تو . توی چادرش بود. بهش که گفتم ، گفت « قدمتون روی چشم ، فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم .» صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت « برو رو پیدا کن ، ازش تشکر کنم.. توی این ور و اون ور می رفتم تا را پیدا کنم. یکی بهم گفت « حالش خوب نیست؛ خوابیده . » گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا ، زیر موند ، خورد... شادی روح و 🌹🕊
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 یکی از برادرهام شده بود. قبرش اهواز بود . برادر دومیم توی اسلام آباد بود . وقتی با خانواده ام از اهواز بر می گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های رسیدیم به لشکر . هم می آمد . من رفتم ، اجازه بگیرم برویم تو . توی چادرش بود. بهش که گفتم ، گفت « قدمتون روی چشم ، فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم .» صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت « برو رو پیدا کن ، ازش تشکر کنم.. توی این ور و اون ور می رفتم تا را پیدا کنم. یکی بهم گفت « حالش خوب نیست؛ خوابیده . » گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا ، زیر موند ، خورد... شادی روح و 🥀 🌹🕊
💐🌺🕊🌴🕊🌺💐 دیروز و می زدیم امروز مانده‌ایم چه بزنیم دیروز روز شدن بود امروز روز شوم چقدر خونی شد تا خاکی نشود 💐 🌺🍀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 یکی از برادرهام شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود. وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد، نزدیکی های رسیدیم به لشکر. هم می آمد. من رفتم دم چادر اجازه بگیرم برویم تو توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.» صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت « برو رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم.. توی این ور و اون ور می رفتم تا را پیدا کنم. یکی بهم گفت « حالش خوب نیست؛ خوابیده.» گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد... شادی روح و 🌹🥀🕊 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 یکی از برادرهام شده بود. قبرش اهواز بود . برادر دومیم توی اسلام آباد بود . وقتی با خانواده ام از اهواز بر می گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های رسیدیم به لشکر . هم می آمد . من رفتم ، اجازه بگیرم برویم تو . توی چادرش بود. بهش که گفتم ، گفت « قدمتون روی چشم ، فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم .» صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت « برو رو پیدا کن ، ازش تشکر کنم.. توی این ور و اون ور می رفتم تا را پیدا کنم. یکی بهم گفت « حالش خوب نیست؛ خوابیده . » گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا ، زیر موند ، خورد... شادی روح و 🥀 🌹🕊
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند و در کهف گمنامی خویش مأوا گرفته اند ... 🌱
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند و در کهف گمنامی خویش مأوا گرفته اند ... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
دید در معرض تهدید دل و دینش را رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را ... قبل از شهادتش به اطرافیانش میگفت: « من تا شهید نشوم ، دست از جنگ و انقلاب برنمی‌دارم...» ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
دوربین‌ها گواه‌ اند ... که بسوی حسین (ع) پَرکشیدیم آن‌سان که "هَل مِن ناصِر یَنصُرنی" را درک کردیم ، شما چگونه‌ اید؟ 🌱
😓 کوله پشتی اش پر از گلوله آتیش🔥 گرفت نتونستند کوله رو ازش جدا کنند از بچه هاخواست به راه خودشون ادامه دهند و با دهان خودش رو بست تا عملیات لو نرود... تنها کف پوتینهاش که نسوز بود باقی ماند ...😭💔 ✍🏼 استاد شهید مرتضی مطهری: چه معنی کنم را؟! اگر شور یک عارفِ عاشقِ پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید از آنها "منطق شهید" در می آید... ✍🏼چطور می توان این فداکاری ها را ندید و... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
💐🌺🕊🌴🕊🌺💐 دیروز و می زدیم امروز مانده‌ایم چه بزنیم دیروز روز شدن بود امروز روز شوم چقدر خونی شد تا خاکی نشود 💐 🌺🍀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 یکی از برادرهام شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود. وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد، نزدیکی های رسیدیم به لشکر. هم می آمد. من رفتم دم چادر اجازه بگیرم برویم تو توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.» صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت « برو رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم.. توی این ور و اون ور می رفتم تا را پیدا کنم. یکی بهم گفت « حالش خوب نیست؛ خوابیده.» گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد... شادی روح و 🌹 🥀🕊