eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.5هزار عکس
20.3هزار ویدیو
447 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 از ابتدای سال ۱۳۹۰ نیروی زمینی سپاه سلسله عملیات‌هایی جهت برقراری امنیت و مقابله با شرارت‌های گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات مرزی شمال‌ غرب کشور آغاز کرد و مرحله نهایی آن در شهریور سال ۹۰ و در ارتفاعات جاسوسان شهر سردشت اجرا شد. پژاک که شعبه ایرانی گروهک تروریستی پ.ک.ک محسوب می‌شود، از سال ۱۳۸۳ فعالیت خود را علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد. سپاه با این گروهک که همان سال با سردار قهاری سعید فرمانده لشکر ۳ حمزه سیدالشهدا (ع) وارد فاز تقابل نظامی با یاران شد، به صورت مستقیم درگیر می‌شود که عملیات‌های مربوطه تا سال ۱۳۹۰ طول می‌کشد. در همین سال و با گزارشی که فرماندهان سپاه خدمت فرمانده معظم کل قوا ارائه می‌کند، ایشان می‌فرمایند: از حالت پدافندی بیرون بیایید و حالت تهاجمی به خود بگیرید. شما منتظر دشمن نباشید که بیاید و ضربه بزند و بعد دست به کار شوید، شما باید دشمن را در به در و آواره کنید. پس از این تاکید رهبر معظم انقلاب اسلامی، نیروی زمینی سپاه قرارگاه‌های این گروهک تروریستی در جدار مرز را به عنوان اهداف اصلی عملیات خود انتخاب و سلسله عملیات‌هایی را برای پاکسازی این مناطق شروع می‌کند. 🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 قرارگاه اصلی گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات قندیل قرار داشت و به همین منظور در مرحله اول سپاه به سراغ منطقه بورآلان رفت، این منطقه که در شمال استان آذربایجان شرقی قرار دارد، دارای غار‌های بزرگی است که محل مناسبی برای اختفای عناصر پژاک فراهم کرد. با آغاز عملیات سپاه یگان‌های مهندسی نیروی زمینی کار احداث جاده و قرارگاه در این منطقه را شروع می‌کند که در نتیجه آن و با برپایی پایگاه سپاه در این منطقه عناصر پژاک از این منطقه فرار می‌کنند. پس از این مرحله، سپاه به سراغ قرارگاه اصلی پژاک در قندیل می‌رود و با آزادسازی این ارتفاعات در ایام نیمه شعبان سال ۹۰ ضربه سنگینی به نیرو‌های پژاک وارد می‌کند. هدف بعدی سپاه، ارتفاعات «مروان» بود، در جریان آزادسازی این ارتفاعات، آتش سنگین توپخانه و رشادت رزمندگان نیروی زمینی موجب می‌شود این ارتفاعات که نیرو‌های پژاک به وسیله تجهیزات مهندسی که آمریکایی‌ها در اختیار آن‌ها قرار داده و دژ مستحکمی در آن ایجاد کرده بودند، در اختیار رزمندگان اسلام قرار بگیرد. 🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 پس از آزادسازی ارتفاعات «مروان»، عملیات آزادسازی ارتفاعات «گوئیزه» آغاز می‌شود. با اجرای موفق این مرحله، عناصر پژاک درخواست آتش‌بس یک ماهه می‌کنند اما تنها نقطه مهم باقیمانده در دست پژاک ارتفاعات «جاسوسان» بود که در حقیقت شاهرگ حیاتی این گروهک محسوب می‌شد و به همین دلیل حاضر به عقب‌نشینی از این ارتفاعات نبود. برای آزادسازی ارتفاعات جاسوسان، نیروی زمینی کار خود را از ارتفاعات مجاور آن یعنی ارتفاعات «قطمان» شروع کرد. ابتدا یگان‌های مهندسی سپاه کار احداث جاده در قطمان را شروع کردند که بر اثر تیراندازی نیرو‌های پژاک و دو نفر از نیرو‌های بومی، آتش‌بس نقض شده و سپاه عملیات جدی خود برای آزادسازی منطقه را با حجم بالای آتش توپخانه شروع می‌کند. هرچند پژاک با اعزام نیرو به منطقه سعی می‌کند تا به نوعی از سقوط «قطمان» جلوگیری کند اما بالاخره این ارتفاعات به دست رزمندگان سپاه می‌افتد و از عصر همان روز هم برنامه ریزی برای آزادسازی جاسوسان یعنی آخرین و مهمترین قرارگاه پژاک آغاز می‌شود. 🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 سحرگاه ۱۳ شهریور سال ۱۳۹۰ عملیات پاکسازی ارتفاعات جاسوسان آغاز شده و این کار سخت به نیرو‌های گردان قمربنی‌هاشم تیپ نیرو ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه واگذار می‌شود. گردان قمر بنی هاشم (ع) به فرماندهی از سمت چپ ارتفاع حرکت کرده و یک گردان دیگر نیز از سمت راست کار خود را شروع می‌کند اما نیرو‌های پژاک با احداث غارها، تونل‌ها و سنگر‌های مخفی در دل کوه مواضع مستحکمی را ایجاد کرد که تصرف آن‌ها کار بسیار دشواری بود. نیرو‌های صابرین به سمت قله حرکت کرده و سنگر‌های کمین را در مسیر پاکسازی می‌کنند و به نزدیکی سنگر‌های پژاک می‌رسند. نیرو‌های صابرین به اندازه‌ای به مواضع پژاک نزدیک می‌شوند که در بی‌سیم اعلام می‌کند: حتی بوی سیگار نیرو‌های پژاک به مشامش می‌رسد. در این هنگام و به ناگاه نیرو‌های گردان قمر بنی هاشم صابرین زیر آتش نیرو‌های پژاک قرار می‌گیرند و بارانی از خمپاره و نارنجک روی سر نیرو‌های صابرین ریخته می‌شود. 🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 به دنبال حمله تروریست‌های پژاک، ۱۳ نفر از نیرو‌های تیپ ویژه صابرین به نام‌های «محمد جعفرخانی»، «حسین رضایی»، «محمد غفاری»، «علی پرورش»، «مجتبی بابایی‌زاده»، «مسلم احمدی پناه»، «کمیل صفری تبار»، «محمد محرابی پناه»، «محمد منتظر قائم»، «سید محمود موسوی»، «صمد امیدپور»، «یوسف فدایی‌نژاد» و «علی بریهی» شده و در اثر آتش سنگین رزمندگان اسلام حدود ۳۵ نفر از تروریست‌های پژاک نیز به هلاکت می‌رسند. با روشن شدن هوا عملیات متوقف می‌شود و سپاه به سران پژاک دو ساعت مهلت می‌دهد تا منطقه جاسوسان حتی ارتفاعاتی که در خاک عراق است را خالی کنند. در نتیجه اتمام حجت سپاه، این بار نیرو‌های پژاک نه با درگیری بلکه با تهدید از منطقه فرار می‌کنند و ارتفاعات جاسوسان در اختیار رزمندگان نیروی زمینی سپاه قرار می‌گیرد. با فرار پژاک از این منطقه و استقرار نیرو‌های سپاه، امنیت به منطقه سردشت و جاسوسان برگشته و فضا برای زندگی آرام مردم و توسعه و آبادانی منطقه فراهم می‌شود. 🥀 🕊🌹
🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹 پس از ، تعدادی از فرماندهان برای اعلام حضوری این خبر به حضرت عازم تهران شدند که در بین راه هواپیمای C_۱۳۰ حامل آنها سقوط می‌کند. در این سانحه دردناک هوایی فرمانده سپاه خرمشهر فرمانده نیروی هوایی ارتش قائم ‌مقام فرمانده سپاه پاسداران رئیس ستاد مشترک ارتش وزیر دفاع و نماینده در شورای عالی دفاع که همگی از فرماندهان ارشد جنگ و طراحان و مجریان عملیات بودند به همراه چند تن از افسران و همراهان به رسیدند. 🌹 🥀🌷
🌴🌹🍀🥀🍀🌹🌴 ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺮﺯﻣﻬﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻣﺤﻤﺪ! ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ ..ﺑﺎ ﺁﻥ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺖ ﺭﺷﯿﺪﺕ، ﺁﺧﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻥ... ﻫﻤﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮﻧﺪ .. ﺧﺎﻧﻤﺶ ﮔﻔﺖ : ﭘﯿﮑﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﻭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻥ ..... ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻨﺶ ...؟ ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺎﺑﺪﭘﻮﺭ ، ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺖ: ‌ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﺭﻡ .. ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ... ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻤﺶ... 🌷 🌷🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 بهش می گفتن امّ الشهدا آخه سه تا از بچه هاش و یه برادر و یه دامادش رو برای اسلام داده بود. هیچ وقت عصبانے ندیدیمش، جز یه بار اونم یه روز عصر بود که همگی توی حیاط نشسته بودیم، مامان از خستگی خوابش برد، ما هم بے سر و صدا آماده شدیم که برای نماز مغرب بریم مسجد، وقتے داشتیم از دَر می رفتیم بیرون، پا شد و خیلی بلند « استغرالله » و « لا اله الا الله» گفت و با عصبانیت پرسید: پس چرا بیدارم نکردین؟ گفتیم: آخه خسته بودی، ما هم دلمون نیومد بیدارت کنیم! همونطور که داشت وضو می گرفت گفت: من همه زندگیم به نماز اول وقته، نمی خوام باشم، تا حالا به هیچ دلیلی نماز اول وقت رو ترک نکردم. 🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 دفترچه خاطرات یک مرزبان بسم الله الرحمن الرحیم امروز 9/3/97 روزی هست که دارم خاطره می نویسم تا سالهای آینده بدردم بخوره برجک شماره 4 هستم. امروز نگهبانم البته هر روز نگهبانم ولی پاس 3 هستم از دیشب تا الان 4 ساعت بیشتر نخوابیدم الان ساعت 11:45 دقیقه است دقیقا 15 دقیقه دیگر پست من تمام می شود میرم می خوابم. آنقدر هوا گرمه که آدم پوست می ندازه جلو آفتاب، من الان جلوی آفتاب ایستادم و مرز را نگاه می کنم که کسی رد نشه خدایی نکرده بیاد داخل خاک ایران کاری انجام بده تا مردمش در آسایش نباشند و اینجا ایستادم روبروی پاکستان روستای باز محمد، بچه هاشون، شترهاشون جلوی من هستند. حیف که عکس نمیشه گرفت وگرنه الان می گفتم. ده قدمی من میل مرزی 93 هست الان گرد و خاک است دو عدد ماشین توی نوار مرزی پاکستان مسلح هستند. خلاصه اینم از خاطره امروز . من سرباز مرزبانم جانم فدای رهبر تا آخرین قطره خون از مرز محافظت می کنیم ما سربازها مدافع وطن از سربازان مرزبانی ناجا در هنگ مرزی میرجاوه یازدهم اسفند 97 بر اثر جاری شدن سیل در نقطه صفر مرزی در حین کمک کردن به همرزمان دیگرش غرق و به رسید. در این حادثه دو تن دیگر از مرزبانان و نیز به رسیدند.
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 نیروی تازه نفس ، گشاده رو و جدی در موقع کار بود. از همان روزهای اول نظر همه را به خودش جلب کرده بود. مودب بود و متشرع. هیچکس را از خودش آزرده خاطر نمی کرد. در اول هر صبح با همکارها سلام و احوالپرسی بلند و گرمی می کرد و همه را محکم در آغوشش می فشرد. در شروع هر روز برای همکاران آرزوی می کرد. آقای ..... ان شاءالله که بشی. ان شاءالله که سالم بشی... بلند و اهل نماز شب خواندن بودند. حتی در منطقه و شب عملیات هم ساعاتی را بیدار بودند و با خدا راز و نیاز می کردند. ایشان را به عنوان پاداش دلدادگی هدیه گرفتند. ، و هر سه در یک لحظه و با یک گلوله خمپاره مورد اصابت قرار گرفتند... باهم آسمانی شدند و ده روز بعد به آنها پیوست . راوی : تو و امثال تو وهب های تازه کربلایید تازه عشق الهی ترکش خمپاره ها نقل بزم گلگونت لباس بزم 🌹 🕊 🌹🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 هجده نفر قربانی برای عروسی دختر یکی از سرکَردگان کومله مرسوم است به میمنت ازدواج، جلوی پای عروس و داماد قربانی می کنند. این رسم را کومله ها نیز اجرا می کردند، با این تفاوت که قربانی ها در آنجا جوانان اسیر ایرانی بودند. یک بار چند نفر از ما را برای دیدن عروسی دختر یکی از سرکردگان کومله بردند. پس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برام قربانی کنین تا به خونه شوهر برم. دستور داده شد قربانی ها را بیاورند. شش نفر از مقاوم ترین بچه های بسیج اصفهان که شاید حداکثر سن آن ها چهارده سال هم نمی شد را آوردند و تک تک از پشت، سر بریدند. مانند مرغ سر بریده پرپر می زدند و آن ها شادی و هلهله می کردند. اما این پایان ماجرا نبود. آن دختر دوباره تقاضای قربانی کرد و این بار شش نفر سپاهی، چهار نفر ارتشی و دو نفر روحانی را آوردند و این دوازده نفر را نیز سر بریدند. من و عده ی دیگری از برادران را که برای تماشا برده بودند، به حالت بی هوشی و اغما افتاده بودیم و در این وضعیت مجدداً ما را روانه زندان کردند . راوی : 🥀 🕊🌹