✍#خشم_علی_برای_خدا
سعید بن قیس همدانی گفت: روزی امیر مؤمنان (ع) را در پناه دیواری دیدم، عرض کردم: یا علی! در چنین موقعی این جا ایستاده ای؟ فرمود: آمدهام بی چاره ای را دستگیری یا مظلومی را فریادرسی کنم. در همین موقع زنی با عجله فرا رسید و به اندازه ای آشفته بود که راه را تشخیص نمیداد، چشمش به علی که افتاد با حالتی تضرع آمیز عرض کرد: یا علی! شوهرم به من ستم کرده، سوگند خورده مرا بزند، با من بیا شفاعت فرما. مولا سر به زیر انداخت و پس از مختصر زمانی سر برداشت و فرمود: نه، به خدا قسم باید حق مظلوم را بی درنگ گرفت، پرسید: منزلت کجا است؟ آن گاه زن با علی (ع) به خانه اش رفت. مولا به صاحب منزل سلام کرد، جوانی با پیراهنی رنگین بیرون آمد، به او فرمود: از خدا بترس که زن خود را ترسانده ای جوان با درشتی گفت: تو را چه با زن من، اکنون او را به واسطه ی حرف تو میسوزانم. علی فرمود: تو را به معروف امر و از منکر نهی میکنم، اکنون توبه کن وگرنه تو را میکشم. در این هنگام مردم در طلب امیر مؤمنان (ع) کوچه به کوچه میآمدند تا ایشان را پیدا کردند، هر یک سلام کرده، ص: 255 می ایستادند. جوان ناگاه متوجه شد با چه شخصی رو به رو است، عرض کرد: مرا ببخش تا خدا تو را ببخشد. به خدا سوگند مانند زمین آرام میشوم تا زنم بر من قدم بگذارد. علی دستور داد آن زن وارد خانه شود و این آیه را با خود تلاوت کرد: «لَا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَیْنَ النَّاسِ »، و فرمود: سپاس خدای را که به وسیله ی من بین زن و شوهری اصلاح کرد و هر کس برای رضای خدا بین مردم اصلاح کند به زودی خداوند به او پاداش بزرگی خواهد داد.
📙پند تاریخ 3/ 78 - 79؛ به نقل از: سفینة البحار 2/ 321.
@masafe_akhar
📚آخرين ماه رمضان امام خمينى(قدس سره) چگونه گذشت؟!
در كسالت آخر امام، شبها يكى از برادران پاسدار، پشت در اتاق ايشان مى خوابيد، يك وقت من از ايشان سؤال كردم: "شما كه مدتى شبها مراقب امام بوديد، خاطره اى از امام داريد؟" گفت: "بله، شبها، معمولاً امام دو ساعت مانده به اذان صبح بيدار بودند. يك شب متوجه شدم امام با صداى بلند گريه مى كنند. من هم متأثر شدم و شروع كردم به گريه كردن. امام براى تجديد وضو بيرون آمدند، متوجه من شدند. فرمودند: "فلانى! تا جوان هستى قدر بدان و خدا را عبادت كن لذت عبادت در جوانى است. آدم وقتى پير مى شود، دلش مى خواهد عبادت كند; امام حال و توان برايش نيست." امام خمينى(قدس سره) در هر كار و در هر حالى به ياد خدا بودند. ذكر و دعا و مناجات و گريه هاى نيمه شبشان هرگز قطع نشد. از لحظه هاى آخر عمرشان اگر چه فيلمبردارى شده است، ولى هنوز بخشى از آن را نشان نداده اند. چنانچه اين فيلمها به طور كامل نشان داده شوند، مى بينيد كه چگونه ريش مباركشان را روى دست گرفته اند و زارزار گريه مى كنند آخرين ماه رمضان دوران حياتشان به گفته ساكنان بيت، متفاوت از ديگر ماه رمضانها بود. به اين صورت كه امام(قدس سره) هميشه براى خشك كردن اشك چشمشان دستمالى را همراه داشتند، ولى در آن ماه رمضان، حوله اى را نيز همراه برمى داشتند تا در هنگام نمازهاى نيمه شبشان از آن هم استفاده كنند(1).
📚امام در سنگر نماز، ص 77، به نقل از حجة الاسلام والمسلمين توسلى.
@masafe_akhar
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 ذکر اثر ندارد !!!
استاد مسعود عالی
❤️🕊❤️
هفت چیز خطرناک است
ثروت بدون زحمت
دانش بدون شخصیت
علم بدون انسانیت
سیاست بدون شرافت
لذت بدون وجدان
تجارت بدون اخلاق
و عبادت بدون ایثار!
👌با لایک و اشتراک گذاری از ما حمایت کنید
═══♥️ @masafe_akhar ♥️═══
📚داستان ملانصرالدین در ماه رمضان
ملانصرالدین که تمام ماه رمضان را روزه می گرفت، از یک چیز در زحمت بود. او عادت کرده بود تا هر روزی که از این ماه می گذرد
پیش خودش حساب کند و ببیند چند روز از ماه باقی مانده است.
این حساب و کتاب هر روزه ، عاقبت هم کار دست ملانصرالدین می داد و او را به وسواس و شک گرفتار می کرد. مردم می دیدند
که هر روز ماه رمضان با انگشتان دست هایش مشغول حساب و کتاب است.
ملانصرالدین تصمیم گرفت چاره ای بیاندیشد تا در ماه رمصانی که از فردا شروع می شد، حساب روزها را به طور دقیق داشته باشد.او خیلی فکر کرد و عاقبت راهی پیش پایش گشوده دید و با خودش گفت:هر روز که افطار می کنم، یک هسته خرما توی
قندان می اندازم. هر وقت خواستم بدانم چندم ماه است، هسته های
خرما را می شمارم و دیگر هیچ اشتباه و شکی برایم نمی شود.
اما دختر ملانصرالدین که از این ماجرا خبری نداشت موقع افطار
چند دانه خرما می خورد و چون می دید پدرش هسته های خرما
را داخل قندان می گذارد او هم همین کار را می کرد.
هنوز ماه رمضان به نیمه خودش هم نرسیده بود که قندان پر
هسته شد. اتفاقا یکی از روزها که ملانصرالدین با تعدادی از
دوستانش در جایی نشسته بود، حرف و سخن بر سر این که
چند روز از ماه رمضان گذشته است به میان آمد. آن روز ، ملانصرالدین
که بر خلاف همیشه خیلی آرام و مطمئن نشسته بود، وسط
بحث پرید و گفت: این همه سروصدا نکنید که من حساب روزها
را به طور دقیق می دانم.دوستانش که برای اولین بار او را این
همه مطمئن می دیدند ، با تعجب پرسیدند:
- چه طوری حساب روزها را نگه داشته ای؟ملانصرالدین از جایش بلند شد و در حالی که خاک لباسش را
می تکاند گفت:صبر کنید تا به خانه ام بروم و برگردم. آن وقت
همه چیز را برایتان تعریف می کنم.
بعد با شتاب تمام، خودش را به خانه رسانید و سراغ قندان رفت .
هسته های خرما را روی زمین ریخت و شروع به شمارش کرد:
…. 80 هسته خرما تو قندان بود.
ملانصرالدین بالا سرقندان و هسته های خرما نشست و با نوک انگشتان
دست، وسط سرش را خاراند و با خودش گفت:
- اگر همه روزهایی را که از ماه رمضان گذشته است بگویم، دوستان
حرف مرا قبول نمی کنند…. بهتر است….. بهتر است که نصف آن را تخفیف بدهم….
ملا پیش دوستانش رفت و با شادمانی گفت:
- امروز چهلم ماه رمضان است.
دوستان ملانصرالدین از شنیدن این حرف ، لحظه ای ساکت شدند و با
چشمان واریده به ملا و بعد هم به یک دیگر نگاه کردند.
عاقبت یکی از آنها سکوت را شکست و در حالی که خنده می کرد، به ملا
گفت: دوست عزیز ما ! چه طور چنین چیزی امکان دارد!؟
ملانصرالدین با خونسردی گفت:خیلی خوب هم امکان دارد.
یکی از دوستان ملانصرالدین پرسید:
بگو بدانیم تو حساب دقیق این روزها را چه طور فهمیدی که چهل
روز از ماه گذشته است؟ملانصرالدین با همان خونسردی قبلی اش
گفت:راستش را بخواهید، من نصف آن را هم به شما تخفیف داده ام،
و گرنه حالا هشتاد روز از ماه رمضان گذشته است.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @masafe_akhar
مستقیمترین راه برای رسیدن به حال خوب - علیرضا پناهیان.mp3
زمان:
حجم:
1.8M
🎙 مستقیمترین راه برای رسیدن به حال خوب
🔻علیرضا پناهیان
@masafe_akhar
🔆 #پندانه
🌷گمنام ولی فاتح دلها🌷
👤 پدر شهید:
۱۰ ماه بود ازش خبری نداشتیم.
👤مادرش میگفت:
«پاشو برو ببین چی شد این بچه؟ زندهاست؟ مردهاست؟»
🔸میگفتم: «کجا برم دنبالش آخه؟ کار و زندگی دارم خانم. جبهه یه وجب دو وجب نیست. از کجا پیداش کنم؟»
🔸رفته بودیم نماز جمعه.
🔹حاج آقا آخر خطبهها گفت:
❤️ حاج حسین خرازی❤️ را دعا کنید.
🔸آمدم خانه. به مادرش گفتم.
🔹گفت: «حسین ما رو میگفت؟!»
🔸گفتم: «چی شده که امام جمعه هم میشناسدش؟!»
🔸نمیدانستیم فرمانده لشکر اصفهان است. به ما میگفت یک بسیجی سادهام!
🔺رونوشت به همه مسئولین
@masafe_akhar
یادواره_شهدای_مسگر_آباد_980305_تهران_خلاصه.pdf
حجم:
809K
📖 خلاصه (#پی_دی_اف) سخنرانی استاد #رائفی_پور
📝 موضوع: یادواره شهدای مسگرآباد
📅 ۵ خرداد ماه ۹۸
@masafe_akhar
🌅 #عکس_نوشته استاد رائفی پور
✍️ چگونه گناه نکنیم 1-4
🔹شیطان را در طبقه چهارم میسوزانند، سه طبقه در جهنم وجود دارد که از این طبقه بدتر است و جایگاه افرادی است که شیطان را رد کردهاند و حتی شیطان را درس میدهند! شیطان راهکار میدهد، بعضیها یاد میگیرند و استاد میشوند. ما انسانها عقلمان از شیاطین جنّی بیشتر است. شیاطین جنّی تجربه دارند چون عمر زیادی دارند ولی علم و عقل انسانها از آنها بیشتر است. مثلاً هنگامی که شیطان یک نفر را میبیند با خود میگوید این شبیه همان شخصی است که 1200 سال پیش با فلان کار اغفالش کردم، پس برای این شخص هم همین کار جواب میدهد.
🎤 سخنرانی چگونه گناه نکنیم- شب اول
#خودسازی
@masafe_akhar
👤 استاد #رائفی_پور
▫️ از روی محبت
امام علی(ع) میفرماید: «من خدا را نه از روی ترس بلکه از روی محبت میپرستم.»
چون علم دارد؛ از عقل بهره میبرد؛ کاملترین بهره را میبرد؛ به محبت خدا میرسد! شوقی به خدا دارد که اصلاً، طرف را میبینی میخواهد از خود بیخود کند!
آقا چرا نمازهایمان خوب نیست؟ !برای اینکه به محبتِ الهی نرسیدیم!
اگر به محبتِ الهی برسی؛ میشوی موحد، موحد که شدی اصلاً گناه نمیتوانی انجام بدی.
💾#چگونه_گناه_نکنیم
📆 6/مرداد/1393
@masafe_akhar
CQACAgQAAx0CVZgvmwACFzVgdvbCVEirooi6rKjQ3pKBy1rG-QAC5wgAAkA8oFNaojGVyYwanB8E.mp3
زمان:
حجم:
3.5M
🎙 #پادکست استاد #رائفی_پور
📝 «راه» قسمت اول
💢شرط خلقت چه بود؟
💢 آیا خودمون انتخاب کردیم کجا و در چه زمانی بدنیا بیاییم ؟ چرا یادمان نمی آید ...
@masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
⭕️ #حدیث_روز
🔸امام صادق (ع):
🔹ریشههای کفر سه چیز است: حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن. (کافی(ط-الاسلامیه) ، ج۲ ، ص۲۸۹)
@masafe_akhar