eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
13.8هزار دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
36.5هزار ویدیو
317 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ ✅ حقیقت 📗در قرآن : ⚜【 ان‌شاءالله】 🔶‍ برای کارهایی است که انسان، قصد انجام آن را دارد. اما در برخی جاها نباید ان‌شاءالله گفت. مثلا وقتی از کسی قرض می‌گیریم نباید بگوییم ان‌شاءالله پس می‌دهیم چرا که اگر قرض را ندهیم می‌گوییم خدا خواست من نتوانم قرض را پس بدهم، باید در چنین جایی گفت بحول‌الله در فلان تاریخ پس خواهم داد، یا در پیمان‌ها و سایر عقود مالی باید بحول الله گفت. آیه 23 سوره کهف: «لَا تَقولُنَّ لِشَیٍ اَنّٖی فاعِلٌ ذٰلِکَ غَدًا اِلّا اَن یَشاءَالله» هرگاه خواستی کاری را در فردایی انجام دهی نگو که این کار را انجام می‌دهم مگر آن‌که بگویی اگر خدا خواست. ⚜【 باذن‌الله 】 🔶‍ برای اموری در قرآن استفاده شده است که آن امور انجام یا انجام ندادنش فقط دست خداست و انسان حق ورود به آن را ندارد مگر خداوند اجازه فرماید. در آیه‌الکرسی می‌فرماید: منْ ذَاالَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلّٰا بِاِذْنِه کیست در نزد خدا بدون اجازه او شفاعت کند پس دقت کردیم، چون امر شفاعت فقط مخصوص خداست و در این آیه تحقق شفاعت را «باذنه» (اجازه خودش) فرموده است ⚜【 بحول‌الله 】 🔶‍ وقتی که خداوند انجام امری را بر بشر خواسته است و او برای شروع یا ادامه کار باید از او مدد بخواهد. مثال: در نماز وقتی بلند می‌شویم خدا نماز خواندن را بر ما خواسته است برای ادامه این خواست خداوند از او طلب کمک و استعانت می‌کنیم چرا که خواست خدا به تنهایی شرط کافی نیست و باید از شروع تا پایان ماموریت کمک‌مان کند. ⚜【 ماشاءالله 】 🔶‍ جایی که قدرتی از خدا و عظمت او را می‌بینیم مثال کوه بزرگی یا انسان زیبایی، باید بگوییم ماشاءالله یعنی ببین خدا چه عظمت و زیبایی، خواسته است بر این کوه یا انسان. یعنی این لطف خداست. ⚜【 معاذالله 】 🔶‍ یعنی پناه می‌برم به خدا از شر خودم، از شر انسان‌ها و شیطان و همه چیزی که مرا ممکن است منحرف کنند. دقیقا کلمه‌ای که حضرت یوسف در مقابل زلیخا گفت. نگفت اعوذبالله، چون این جمله ناقص است. پناه می‌برم به خدا از چه چیز؟؟ وقتی گفت معاذالله چون هم شیطان تهدیدش می‌کرد و هم نفس خودش و هم نفس زلیخا و نقشه‌های او و.... ••✾🌻🍂🌻✾•• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@Masafe_akhar
. ✍همنشین حضرت داوود(ع) حضرت داوود علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! همنشین مرا در بهشت به من معرفی کن و نشان بده. خداوند فرمود: مَتّی (پدر حضرت یونس) همنشین تو در بهشت است. داوود اجازه خواست به دیدار متّی برود، خداوند به او اجازه داد. او با فرزندش سلیمان به محل زندگی متی آمدند. خانه ای را دیدند که از برگ خرما ساخته شده بود. پرسیدند: متی کجا است؟ گفتند: در بازار است. هر دو به بازار آمدند و از محل او پرسیدند. در جواب گفتند: او در بازار هیزم فروشان است. به سراغ او رفتند. عده ای گفتند: ما هم منتظر او هستیم. داوود و سلیمان به انتظار دیدار و نشستند و او در حالی که پشته ای از هیزم بر سر داشت. مردم به احترام او برخاستند و پشته را از سر او بر زمین نهادند. متی پس از حمد خدا هیزم را در معرض فروش گذاشت و گفت: چه کسی جنس حلالی را با پول حلال می خرد؟ یکی از حاضران هیزم را خرید. داوود و سلیمان به او سلام کردند. متی آن ها را به منزل خود دعوت کرد و با پول هیزم مقداری گندم خرید و به منزل آورد، سپس آن را با آسیاب آرد کرد و خمیر نمود، آن گاه آتش افروخت و مشغول پختن نان شد. در آن حال با داوود و سلیمان به گفت و گو پرداخت تا نان پخته شد. مقداری نان در ظرف چوبی گذاشت و کمی نمک بر آن پاشید و ظرفی پر از آب هم در کنارش نهاد و دو زانو نشست و همگی مشغول خوردن آن شدند. متی لقمه ای برداشت، وقتی خواست آن را در دهان بگذارد گفت: بسم الله و هنگامی که خواست ببلعد گفت: اَلْحَمْدُلِلَّه و این عمل را در لقمه های بعدی نیز تکرار کرد، آن گاه با نام خدا کمی آب میل کرد و هنگامی که خواست آب را بر زمین بگذارد، خدا را ستود و گفت: الهی! چه کسی را مانند من نعمت بخشیدی و درباره اش احسان نمودی؟ چشم بینا، گوش شنوا و تن سالم به من عنایت کردی و نیرو دادی تا توانستم نزد درختی آن را نه، کاشته ام و نه در حفظ آن کوشش نموده ام بروم و آن را وسیله روزی من قرار دادی و کسی را فرستادی که آن را از من خرید و با پول آن، گندمی خریدم که آن را نکاشته بودم و آتش را مسخرم ساختی تا با آن نان بپزم و با میل و رغبت آن را بخورم تا در عبادت و اطاعت تو نیرومند باشم، خدایا! تو را سپاسگزارم. پس از آن، مدتی گریست. در این موقع داوود به فرزندش سلیمان فرمود: فرزندم! بلند شو برویم، من هرگز بنده ای مانند این شخص ندیده بودم که نسبت به پروردگار سپاسگزارتر و حق شناس تر باشد. داستان های بحار، ج 4، ص 214 -218 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @masafe_akhar
👌 ⚜کوری در محشر⚜ یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟ گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد . ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم . آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است . 📔داستانهاي شگفت/ بقلم عبدالحسين دستغيب.ص: 292 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@masafe_akhar
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹پیامبری که چقدر تکرار کرد تا یادتان نرود تا بهانه ای در دستتان باشد 🔹اما علی را پس زدید بی آنکه بدی از او دیده باشید 🔹و این هم دنیای بدون علی ... @Masafe_akhar
💠 امیرالمومنین امام على (عليه السلام) : 🔹️مجادله ، بذرِ شرّ است 🔹️المِراءُ بَذرُ الشَّرِّ 📚 غررالحكم حدیث 393 @masafe_akhar
✍✍✍ 🔴 پسر جوان و دختر تنهـــا جوانی دخترکی زیبارا درحال گریه دید گفت چرا گریه می‌کنی؟ دختر گفت: من در فلان روستا زندگی می‌کنم امروز در مدرسه تأخیر کرده‌ام و سعی نمودم که در موعد مقرر خود را به ترمینال برسانم امّا وقتی به اینجا رسیدم متوجه شدم که رفقایم رفته‌اند و من تنها مانده‌ام جوان گفت امشب به خانه من بیا. شبانگاه شیطان مرتباً جوان را وسوسه می‌کرد و به او القاء می‌کرد که این صید گرانبهایی است که در کنار تو آرمیده است. به زیبایی و طراوت و شادابی او به این عروس رایگان نظر کن. چه کسی می‌داند که تو با او چکار می‌کنی؟ برو در کنار او بخواب. دختر نیز نمی‌توانست بخوابد زیرا با جوانی ناآشنا در اتاقی به سر می‌برد و در حال مبارزه و ترس و حیرت لحظات را سپری می‌کرد. خواب به چشم هیچ کدام فرو نرفت شیطان دست از سر جوان برنمیداشت پسرجوان از جا برخاست و چراغی را روشن کرد کماکان شیطان اورا ترغیب به تعدی به دختر جوان میکردجوان در حالی که چراغ را روبروی خود گذاشته بود نفسش را مخاطب قرار داد و گفت: من انگشتم را روی چراغ قرار خواهم داد. اگر بر آتش چراغ صبر کنی و سوزش و درد آن را تحمل کنی به معصیت اقدام کن و گرنه از خدای یکتا بترس و به آینده‌ات امیدوار باش انگشتش را روی چراغ گذاشت تا حدی که بوی سوختن آن به مشام رسید و از درد شدید بر خود می‌پیچید و با خود می‌گفت: ای دشمن خدا اگر تو بر آتش چراغ و این شعله‌ی ضعیف صبر نکنی پس چگونه آتش سهمگین دوزخ را تحمل خواهی‌کرد؟ صبح فردا جوان دختر را خدمت پدر دختر برد و سلامت تحویل داد آنگاه پدرش به جوان نزدیک شد و بر او سلام کرد و از او تشکر و قدردانی نمود. مدتی بعد به خواست خداوند ان پسر و دختر به نکاح هم درامدند ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@masafe_akhar
10.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 استاد 📄 «نور امامت» 🔸 گناه تمام جنایات و ظلم‌های تاریخ به پای کسانی که سد راه رسیدن نور اهل‌بیت به مردم شدند هم نوشته می‌شه @masafe_akhar
مرد کارگری (در نجف اشرف) بود که پدر پیری داشت، در خدمت گذاری او هیچ گونه کوتاهی نمی کرد، تا آنجا که آفتابه مستراح پدرش را خود می‌برد و منتظر می‌ماند تا خارج شود و او را به منزل برساند. او همیشه در خدمت پدر بود، جز شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله می‌رفت و در آن شبها به خاطر اعمال مسجد سهله و شب زنده داری در مسجد نمی توانست در خدمت پدر باشد. ولی پس از مدتی ترک کرد و به مسجد سهله نرفت. از او پرسیدند: چرا رفتن به مسجد سهله را ترک نمودی؟ در پاسخ گفت: چهل شب چهارشنبه به آنجا رفتم، آخرین شب چهارشنبه بود، نتوانستم بعد از ظهر زود حرکت کنم، نزدیکی‌های غروب به راه افتادم، مختصر راه رفته بودم، شب شد و من تنها به راه خود ادامه دادم. یک سوم راه مانده بود و هوا هم بسیار تاریک بود. ناگاه عربی را دیدم در حالی که بر اسب سوار است به سوی من می‌آید، با خود گفتم: این مرد راهزن است، حتما مرا برهنه می‌کند، همین که به من رسید با زبان عربی شروع به صحبت نمود و گفت: کجا می‌روی؟ گفتم: مسجد سهله می‌روم. فرمود: همراه تو چیز خوردنی هست؟ گفتم: نه. فرمود: دست خود را در جیب کن! گفتم: در جیبم چیزی نیست. بار دیگر با تندی این سخن را تکرار کرد. من دست خود را در جیب کردم، دیدم مقداری کشمش توی جیبم هست که برای بچه‌ها خریده بودم و در خاطرم نبود. آنگاه فرمود: اوصیک بالعود: پدر پیرت را به تو سفارش می‌کنم. (عرب بیابانی پدر پیر را عود می‌گوید. ) این جمله را سه بار تکرار کرد. سپس از نظرم ناپدید شد، فهمیدم او حضرت مهدی است و راضی نیست خدمت پدرم را حتی در شبهای چهارشنبه نیز ترک بنمایم. از این جهت دیگر به مسجد سهله نرفتم و آن عبادتها را ترک نمودم. 📚بحارالانوار ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@masafe_akhar
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 استاد 📑 «موشکافی کلمه "ولی" در خطبه غدیر» - قسمت ۱ 🔸آیا "ولی" به معنی دوست می‌باشد، ببینیم در کتب معتبر اهل سنت این کلمه به چه چیزی معنا شده است. 📥 لینک دانلود سخنرانی کلیپ👇 🌐 https://t.me/Masafbox/1266 @masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 استاد 📑 «موشکافی کلمه "ولی" در خطبه غدیر» - قسمت ۲ 🔸آیا "ولی" به معنی دوست می‌باشد، ببینیم در کتب‌ معتبر اهل سنت این کلمه به چه چیزی معنا شده است. 🔹 یک سوال تاریخی مهم @masafe_akhar
🔅 امیرالمؤمنین علیه السلام: ✍️ اكتَسِبوا العِلمَ يُكسِبْكُمُ الحَياةَ؛ 🔴 دانش به دست آوريد تا به شما زندگى بخشد. 📚 میزان الحکمه، جلد ۱، صفحه ۷۱۰ @Masafe_akhar
حضرت علی در نگاه اهل سنت ۶.mp3
10.67M
🎙 🔹بیان فضائل امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام از منابع اهل سنت | ۶ 🔸آیا گذرنامه از امیرالمؤمنین‌ علی علیه‌السلام داریم؟ 🔸سوال از جایگزینی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم در شب معراج 🔸نسبت ما با ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام چیست؟ 🔸جایگاه امام مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف در شب معراج 🌺 ویژه عید سعید غدیر 📌 برگرفته از جلسات صد منقبت امیرالمؤمنین در منابع اهل سنت @Masafe_akhar