فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : آثار و پیامدهای حسادت
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_رفیعی
@masafe_akhar
پسرک یتیم جلوی در رفت. یاد گرسنگی اش افتاد. پاهایش ضعیف شده بودند. کله اش را تو برد و خوب نگاه کرد. حضرت محمد (ص) ساکت شد.
بعد با اشاره دست به او گفت: « بیا این جا. » پسرک یتیم خجالت کشید. اما چاره ای نداشت. آرام جلوی حضرت رفت و سلام کرد. حضرت محمد (ص) او را نوازش کرد. صورتش را بوسید. دستش را در دست خود گرفت. پسرک یتیم بغض کرد. حضرت محمد (ص) او را بین خود و دوستش معاذ نشاند.
معاذ هم که او را می شناخت، به سرش دست کشید. بعد حالش را پرسید و گفت: « چی شده پسرم! هر چه می خواهی به پیامبر (ص) بگو. مثل پدر تو هستند ». همه ساکت بودند. پسرک یتیم صورتش را جلوتر برد و گفت: « ای پیامبر خدا! من خیلی گرسنه ام. مادر و خواهرم هم گرسنه اند. ما از دیروز تا حالاچیزی نخورده ایم ». حضرت محمد (ص) غمگین شد.
فوری یکی از یارانش را صدا زد. بعد با صدای آهسته به او حرفی زد. مرد با عجله از مسجد بیرون رفت. بعد از چند دقیقه با یک کاسه خرما برگشت. چشم های پسرک یتیم از خوش حالی برق زد.
حضرت محمد (ص) گفت: « پسرم! در این ظرف بیست و یک دانه خرما است. هفت تا برای تو، هفت تا برای مادرت و هفت تا برای خواهرت ». پسرک یتیم تشکر کرد. او می دانست که غذای خانه پیامبر (ص) هم کم است؛ اما آن را به خانواده او بخشیده است. با خجالت کاسه را گرفت. بعد صورت حضرت محمد (ص) را بوسید و خداحافظی کرد.
حضرت محمد (ص) به معاذ گفت: ای معاذ! من دیدم که به آن کودک مهربانی کردی. هر کس به یک یتیم کمک کند و دست نوازش بر سرش بکشد، خداوند به اندازه موهایی که زیر دستش است، به او پاداش می دهد؛ گناهانش را هم می بخشد. »
@masafe_akhar
🍃🌸🍃
🍃🌿
🌱
✍روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت حرم اباعبدالله آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام امام حسین به آن جوان را شنیدم. از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است امام جماعت کربلا هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟
پاسخ داد پدر و مادر پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده زیارت آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر شب جمعه یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم. یک شب جمعه که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم. وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار گریه می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای. اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم. آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟
💥هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم. تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود. وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد ان شاء الله هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند. و این شد که من هر بار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را میشنوم. همهی اینها از یک دعای مادر است
📚 آیت الله میلانی
@masafe_akhar
16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ شعری بسیار زیبا در حضور امام خامنه ای حفظه الله 😍
@masafe_akhar
از بایزید بسطامی، رحمة الله علیه، پرسیدند که ابتدای کار تو چگونه بود؟ گفت:
من ده ساله بودم، شب از عبادت خوابم نمی بُرد.
شبی مادرم از من درخواست کرد که امشب سرد است، نزد من بخُسب.
مخالفت با خواهش مادر برایم دشوار بود؛ پذیرفتم.
آن شب هیچ خوابم نبرد و از نماز شب بازماندم. یک دست بر دست مادر نهاده بودم و یک دست زیر سر مادر داشتم.
آن شب، هزار «قُل هُوَ اللهُ اَحَد» خوانده بودم.
آن دست که زیر سر مادرم بود، خون اندر آن خشک شده بود. گفتم: «ای تن، رنج از بهرِ خدای بکش.»
چون مادرم چنان دید، دعا کرد و گفت: «یا رب، تو از وی خشنود باش و درجتش، درجه اولیا گردان.»
دعای مادر در حقّ من مستجاب شد و مرا بدین جای رسانید.
«بُستان العارفین»
@masafe_akhar
✨✨✨✨
✨🌙⭐️
✨⭐️
✨
✨✨✨ #داستان ✨✨✨
مدرسه ای اقدام به بردن دانش آموزانش به اردو میکنه، که در مسیر حرکت اتوبوس به یک تونل نزدیک می شوند که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود که حداکثر ارتفاع سه متر، و ارتفاع اتوبوس هم سه متر.
ولی چون راننده قبلا این مسیر رو اومده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود و ولی سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می شود و در اواسط تونل توقف میکند.
پس از آروم شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده میشوند.
پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدیدی روی جاده کشیده شده که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند
یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و ...
اما هیچکدام چاره ساز نبود.
پسر بچه ای از اتوبوس پیاده شده و گفت که راه حل این مشکل را من میدونم، که یکی از مسئولین اردو بهش گفت که برو بالا پیش بچه ها و و از دوستات جدا نشو!!
پسر بچه با اطمینان کامل گفت که به خاطر کوچکیم دست کمم نگیر و یادت باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک بزرگ در می آره
مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه حل از او خواست.
بچه گفت که پارسال در یک نمایشگاهی معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چه جوری عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در اینصورت می توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.
مسوول به او گفت که بیشتر توضیح بده.
پسر بچه گفت : که اگر بخواهیم این مساله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند .
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت؛ رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است .
@masafe_akhar
💠 امام صادق (ع):
زمانی که بین مردم به عدالت رفتار شود؛
فقر از میان می رود،
و رزق و روزی از آسمان نازل می شود،
و زمین برکت خود را به اذن خدا می گستراند.
📚 کافی، ج ٣ ص ٥۶٨
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
@Masafe_akhar
18.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴در دینتان ثابت قدم باشید!!
@masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
💢 چشم نداشتن به مال مردم
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍃 الْغِنَى الاَْكْبَرُ، الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ.
🔹بزرگترين توانگرى، مأيوس شدن است از آنچه در دست مردم است.
📚 حکمت 342 نهج البلاغه
@Masafe_akhar