eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
13.8هزار دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
36.4هزار ویدیو
317 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر الزمان زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند: به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است. 🍁 مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در وصیت خود به فرزندش می گوید: «اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش خواهد شد. » فرزندم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.» ✅ برای این که جهت اقامه نماز صبح خواب نمانید، «قبل از خوابیدن» آخرین آیه سوره کهف را بخوانید و حین قرائت آیه، ساعتی که قصد دارید بیدارشوید را در ذهن داشته باشید. 🔵‍ آیه اخر سوره کهف ⇩ ◈ بسم الله الرحمن الرحیم ◈ «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحدا» @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️آماده سفر باش ...! 🎙(ره) 🌺امام حسن مجتبی (علیه السلام): «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُکَ» آماده شو برای مسافرتت! و بار و بنه‌ات را قبل از این‌که ناگهان وقت رفتن برسد، مهیا کن؛ و بدان که تو در پی دنیا می‌گردی؛ درحالی‌که مرگ در طلب تو می‌گردد. ‌ 📙دانشنامه امام حسن(ع)، جلد ۱، ص ۲۵۲ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 خطری برای افراد مؤمن! استاد مسعود عالی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ زغال های خاموش را درکنار زغال های روشن میگذارند تا روشن شود. چون همنشینی اثردارد... ماهم مثل همان زغال های خاموشیم٬ اگرکنار افرادی روشن بشینیم که گرما وحرارت دارند٬ مابه طبع آنها نور وحرارت و گرما پیدا میکنیم. پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی مثبت ببخشد. "غرور " هديه ى شيطان است و "دوست داشتن " هديه ى خداست ؛ و چه زشت و قبیح است وقتی : هديه ى شيطان را به رخ هم ميكشيم و هديه ى خداوند را از يكديگر پنهان میکنیم ✍ @Masafe_akhar
⭕️ 🔸امام حسن مجتبی (ع): 🔹هر که احسان هاى خود را بر شمرد، بخشندگى خویش را از بین برده است. (بحار الأنوار: ۷۸/۱۱۳/۷) @Masafe_akhar
Part24_صلح امام حسن.mp3
8.34M
*بخش سوم : صلح *انگیزه های صلح نزد امام حسن(ع) *طرح سیاسی امام حسن(ع) برای صلح *انگیزه ها و اهداف صلح در نظر معاویه @Masafe_akhar
سه دقیقه در قیامت 78 - @Aminikhaah .mp3
29.88M
✖️شرح و بررسی کتاب ▫️جلسه 78 🔺تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📚 شرح و بررسی رخدادهای کتاب و احاديث و روايات مرتبط با موضوع کتاب 👤 توسط حجت الاسلام امینی خواه @Masafe_akhar
🔴در محضر آیت الله بهجت ره: 🔷سوال: آیا امام عصر از اوضاع و احوال شیعیان خبر دارند؟ 🔶جواب: امام زمان عج در زمان غیبت ،احاطه کامل دارند و بر همه ی امور اشراف دارند و نیز فعالیت دارند. برای میرزای شیرازی بزرگ دستورات متعددی میفرستادند. **** 🔷امام زمان عج که ظهور بکنن از تمام اعمال ما پرس و جو میکنند و ما باید پاسخگو باشیم؟ 🔶وقتی حضرت ظهور میکنند میپرسند: چرا این کار آشکار را انجام دادی،معلوم نیست از کارهای پنهان پرس و جو کنند! ***** 🔷دعای فرج در بین شیعیان زیاد خوانده میشود، میشود در مورد قرائت آن توضیح دهید؟ 🔸خدا میداند این دعاها چقدر باید باشند تا مصلحت ظهور فراهم گردد. اما اگر کسانی در دعا جدی و راستگو باشند...قطعا مبصراتی خواهند داشت و چشم و گوش بسته نمیمانند. 🍀باید دعا را با شرایطش به جا آورد تا دعا مستجاب شود و توبه کردن از جمله راههای استجابت دعاست.نه اینکه برای فرج دعا کنیم ولی کارهایمان برای تاخیر انداختن فرج حضرت باشد! ***** 🔷آیا به نظر حضرتعالی ظهور نزدیک است؟ 🔶ما تا الان به جوانترها بشارت میدادیم که ظهور حضرت بقیت الله را درک خواهند کرد، ولی اینک به پیرها هم بشارت میدهیم که دوران ظهور را خواهند دید... 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 @Masafe_akhar 🍃🌻🌼🍃🌻🌼🍃🌻🌼🍃🌻🌼 📘پرسش های شما,پاسخ های آیت الله بهجت ره
🌷🌷🌷 داستان کوتاه روزی هارون الرشید بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف میکند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان. بهلول ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت ... 🔸اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزمهایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزمها را قاپید و بسرعت دور شد. بهلول خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید. بهلول با خود گفت: حقت بود. 🔸راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن میکند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار میدهد تا ماست کمتری بفروشد. بهلول خواست بگوید چه میکنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست. 🔸بهلول جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول زرع کردن پارچه بود و حین زرع کردن با انگشت نیم گز را فشار میدهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه میدارد. جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت. بهلول دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت: محتسب در بازار است و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست 👌🏻 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
یکی از اساتید حوزه نقل میکرد میگفت:روزی یکی از شاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استاد واسش یه استخاره بگیره استاد هم استخاره میگیره وبهش میگه:بسیار خوبه معطلش نکن و سریع انجام بده. چند روز بعد شاگرد اومد پیش استاد وگفت: میدونید استخاره رو برا چی گرفتم؟ استاد:نه!!! شاگرد:تو اتوبوس نشسته بودم دیدم نفر جلوییم،پشت گردنش خیلی صافه وباب زدنه؛ هوس کردم یه پس گردنی بزنمش. دلم میگفت بزن.عقلم میگفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میزنه داغونت میکنه. خلاصه زنگ زدم واستخاره گرفتم وشما گفتین فورا انجام بده. منم معطل نکردم وشلپ زدمش. انتظار داشتم بلند شه دعوا راه بندازه امایه نگاهی به من انداخت وگفت استغفرالله. تعجب کردم گفتم:ببخشید چرا استغفار؟!؟!؟! گفت:چند دقیقه پیش از کنار یه امامزاده رد شدیم یه لحظه به ذهنم خطور کرد که این امامزاده ها الکی هستن ودکان باز کردن که پول جمع کنن. به خدا گفتم:ای خدا،اگه اشتباه میکنم یه پس گردنی بهم بزن. تااین درخواستو کردم تو از پشت سر محکم به من زدی!!! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
" 📚 ✍توصیە میشە دختران مجرد حتما بخوانند👇 🔻 داستانی غم انگیز از یک دختر ١۶ ساله بنام نازنین نازنین ۱۶ سالە تعریف میکند کە:یک روز با جوانی بە اسم سینا آشنا شدم تعریفش رو از بیشتر همکلاسی هام میشنیدم این بود کە در مدت کوتاهی بهش وابستە شدم ما تقریبا هر روز همدیگر رو میدیدیم و با هم صحبت میکردیم.مادر سینا هم از رابطەی ما خبر داشت. یک روز سینا گفت کە خواهر بزرگم از تهران بە مشهد آمدە و میخواهد تو را ببیند منم قبول کردم کە باهاش بە خانە بروم.رفتیم داخل خونە؛ ولی همون اول متوجە شدم کە کسی خونە نیست یە ترسی وجودم رو فرا گرفت . توی اتاق نشستە بودم کە صدای باز شدن در اومد سینا وارد اتاق شداو با یک لیوان شربت از من یذیرایی کرد و چند دقیقه بعد سر گیجه عجیبی گرفتم و پلک هایم سنگین شد و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد . وقتی به هوش آمدم متوجه شدم داخل خودرو سینا هستم و او با گریه و التماس می گفت: تو همسر آینده ام هستی و نگران مشکلی که به وجود آمده نباش ما خیلی زود با هم ازدواج می کنیم . با توجه به مشکلی که برایم به وجود آمده بود به خانه رفتم و این موضوع را از خانواده ام مخفی نگه داشتم. دو ماه از این ماجرا گذشت و فهمیدم باردار شده ام . من با سینا تماس گرفتم و گفتم با توجه به وضعیتی که به وجود آمده هر چه زودتر باید به خواستگاری ام بیایی. او هم پیشنهاد داد یک هفته بعد با مادرش در یک پارک قرار ملاقات بگذاریم و در این باره صحبت کنیم. دختر نوجوان اشک هایش را پاک کرد و افزود: آنها سر قرار حاضر شدند و مادر سینا گفت ابتدا باید بچه ات را سقط کنی چون این بچه آبروی همه ما را خواهد برد. من به تو قول می دهم که خودم در کمتر از دو ماه شرایط ازدواج شما را فراهم کنم. آنها با این وعده های شوم مرا با خود به خانه ای در حاشیه شهر مشهد بردند و عمل سقط جنین را انجام دادیم. اما با حال و روزی که داشتم به محض این که به خانه برگشتم مادرم متوجه غیر طبیعی بودن حالم شد و من موضوع را برایش تعریف کردم . ما بلافاصله به سراغ سینا و مادرش رفتیم اما آنها خانه خود را تغییر داده اند و هیچ شماره و نشانی از آنها نداریم. نازنین در پایان گفت: از تمام دختران جوان خواهش می کنم از لبخند هوس و قول و قرارهای خیابانی دوری کنند و در هر مسئله ای با پدر و مادر خود مشورت داشته باشند تا دچار مشکل نشوند. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
یکی از اساتید حوزه نقل میکرد میگفت:روزی یکی از شاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استاد واسش یه استخاره بگیره استاد هم استخاره میگیره وبهش میگه:بسیار خوبه معطلش نکن و سریع انجام بده. چند روز بعد شاگرد اومد پیش استاد وگفت: میدونید استخاره رو برا چی گرفتم؟ استاد:نه!!! شاگرد:تو اتوبوس نشسته بودم دیدم نفر جلوییم،پشت گردنش خیلی صافه وباب زدنه؛ هوس کردم یه پس گردنی بزنمش. دلم میگفت بزن.عقلم میگفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میزنه داغونت میکنه. خلاصه زنگ زدم واستخاره گرفتم وشما گفتین فورا انجام بده. منم معطل نکردم وشلپ زدمش. انتظار داشتم بلند شه دعوا راه بندازه امایه نگاهی به من انداخت وگفت استغفرالله. تعجب کردم گفتم:ببخشید چرا استغفار؟!؟!؟! گفت:چند دقیقه پیش از کنار یه امامزاده رد شدیم یه لحظه به ذهنم خطور کرد که این امامزاده ها الکی هستن ودکان باز کردن که پول جمع کنن. به خدا گفتم:ای خدا،اگه اشتباه میکنم یه پس گردنی بهم بزن. تااین درخواستو کردم تو از پشت سر محکم به من زدی!!! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar