eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
13.9هزار دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
35.1هزار ویدیو
313 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امام على (ع) : ✨رسول خدا (ص) مرا براى قضاوت به يمن فرستاد. عرض كردم: اى رسول خدا! مرا كه هنوز جوانم و قضاوت نمى دانم مى فرستى؟ فرمود: خداوند بزودى دل تو را هدايت خواهد كرد و زبانت را استوار. هر گاه دو خصم در مقابل تو نشستند، از قضاوت كردن خوددارى كن مگر آن گاه كه همچنان كه به سخنان اوّلى گوش كرده اى سخنان نفر دوّم را نيز بشنوى؛ زيرا در اين صورت كار داورى براى تو روشن تر مى شود. امام على (ع) فرمود: پس از اين رهنمود، من پيوسته درست قضاوت كردم يا [فرمود:] ديگر در هيچ قضاوتى دچار شك نشدم ! @Masafe_akhar
👌داستان عبرت انگیز 🌺 ✍حق، حق است ... امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف می کرد : ⬅به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود... هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم... هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد… سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را به‌ من پس داد، وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پِنی بیشتر پس داده است با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم، اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم!⁉️⁉️ همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم، تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است… هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید. راننده تبسمی کرد و گفت: ⬅ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمده‌اید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر می‌کنم، و این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!!! آن امام جماعت مسجد می گوید: وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم… 🌹🌹اشکهایم بی اراده سرازیر بودند… نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بودم دینم را به 20 پِنی بفروشم!!! چنان زندگی کن که.......👇 کسانی که تو را می‌شناسند، اما خدا را نمی‌شناسند، به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند...🙏 @Masafe_akhar
✨﷽✨ 🌼 سه وصیت جوان معصیت کار ✍نجيب الدين نقل فرموده است : يك شب در قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد. گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پير زنى جلو آمد، گفتم : اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟ گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است : 1- چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او رحم كن. 2- جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا عذاب شوم. 3- اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيت هاى مرا انجام بده. وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت : ألا إن أولياء الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم. خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در قبر گذاشتيم همين كه خواستم لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (ألا إن أولياء الله لا خوف عليهم ...) از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد اهانت قرار گيرد. 📚 قصص التوابين ، ص 110 . پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) فرمودند: هیچ چیزى نزد خدا محبوب تر از توبه جوان نیست. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
🍃🌺چرا ابن سیرین بوی خوش می داد ؟ محمد بن سیرین همیشه پاکیزه بود و بوی خوش می داد . روزی شخصی از او پرسید : علت چیست که از تو همیشه بوی خوش می آید ؟ گفت قصه من عجیب است . آن شخص او را قسم داد که : قصه خود را برای من بگو . 🌺ابن سیرین گفت : من در جوانی بسیار زیبا و خوش صورت و صاحب حسن و جمال بودم و شغلم بزازی بود ، روزی زنی و کنیزکی به دکانم آمدند و مقداری پارچه خریدند ، چون قیمت آن معین شد گفتند : همراه ما بیا تا قیمت آن را به تو پرداخت کنیم . در دکان را بستم و همراه ایشان راه افتادم تا به جلوی خانه آنان رسیدم ، آنها به درون رفتند و من پشت در ماندم . بعد از مدتی زن - بدون آن که کنیزش همراهش باشد - مرا به داخل خانه دعوت کرد ، چون داخل شدم ، خانه ای دیدم از فرشها و ظروف عالی آراسته ، مرا بنشاند و چادر از سر برداشت ، او را در غایت حسن و جمال دیدم ، خود را به انواع جواهرات آراسته بود . در کنارم نشست و با ظرافت و ناز و عشوه و خوش طبعی با من به سخن گفتن درآمد ، طولی نکشید که غذایی مفصل و لذیذ آماده شد ، بعد از صرف غذا ، آن زن به من گفت : ای جوان می بینی من پارچه و قماش زیاد دارم ، قصد من از آوردن تو به اینجا چیز دیگری است و من می خواهم با تو همبستر شوم و کام دل بر آرم . 🌺من چون مهربانیها و عشوه بازیهای او را دیدم نفس اماره ام به سوی او میل کرد ، ناگاه الهامی به من رسید که قائلی از سوره والنازعات این آیه را تلاوت کرد که : و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی الماوی اما هرکس بترسد از مقام پروردگار خود و نفس خود را از پیروی هوای نفس بازدارد ، بدرستی که منزل و آرامگاه او بهشت خواهد بود وقتی به یاد این آیه افتادم عزم خود را جزم نمودم که دامن پاک خود را به این گناه آلوده نکنم ، هر چه آن زن با من به دست بازی درآمد ، من به او توجه نکردم . چون آن زن مرا مایل به خود ندید ، به کنیزان خود گفت : تا چوب زیادی آوردند ، وقتی مرا محکم با طناب بستند ، زن خطاب به من گفت : یا مراد مرا حاصل کن یا تو را به هلاکت می رسانم . به او گفتم : اگر ذره ذره ام کنی ، مرتکب این عمل شنیع نخواهم شد . تا این که مرا بسیار با چوب زدند ، بطوری که خون از بدنم جاری شد . با خود گفتم : که باید نقشه ای به کار بندم تا رهایی یابم . . . 🌺گفتم مرا نزنید راضی شدم ، دست و پایم را باز کردند ، بعد از رهایی پرسیدم : محل قضای حاجت کجاست ؟ راهنمایی کردند . رفتم در مستراح و تمام لباسهایم را به نجاست آلوده کردم و بیرون آمدم ، چون آن زن با کنیزان به طرفم آمدند ، من دست نجاست آلود خود را به آنها نشان می دادم و به آنها می پاشیدم ، آنها فرار می کردند . بدین وسیله فرصت را غنیمت شمردم و به طرف بیرون شتافتم ، چون به در خانه رسیدم در را قفل کرده بودند ، وقتی دست به قفل زدم - به لطف الهی - گشوده شد و من از خانه بیرون آمدم و خود را به کنار جوی آب رسانیدم ، لباسهایم را شسته و غسل نمودم . ناگهان دیدم که شخصی پیدا شد و لباس نیکویی برایم آورد و بر تنم پوشانید و بوی خوش به من مالید و گفت : ای مرد پرهیزگار ! چون تو بر نفس خود غلبه کردی و از روز جزا ترسیدی و خلاف فرمان خدا انجام ندادی و نهی او را نهی دانستی ، این وسیله ای بود برای امتحان تو و ما تو را از آن خلاص کردیم ، دل فارغ دار که این لباس تو هرگز چرکین و این بوی خوش هرگز از تو زایل نشود ، پس از آن روز تاکنون ، بوی خوش از بدنم برطرف نگردیده است . 🌺به همین خاطر خدا علم تعبیر خواب را بر او عطا فرمود و در زمان او کسی مثل او تعبیر خواب نمی کرد . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت موسى عليه السلام عرض كرد: خداوندا مى خواهم آن مخلوق را كه خود را خالص براى ياد تو كرده باشد و در طاعتت بى آلايش باشد را ببينم . خطاب رسيد: اى موسى عليه السلام برو در كنار فلان دريا تا به تو نشان بدهم آنكه را مى خواهى . حضرت رفت تا رسيد به كنار دريا ديد درختى در كنار درياست و مرغى بر شاخه اى از آن درخت كه كج شده به طرف دريا نشسته است و مشغول به ذكر خداست . موسى از حال آن مرغ سؤ ال كرد. در جواب گفت : از وقتى كه خدا مرا خلق كرده است در اين شاخه درخت مشغول عبادت و ذكر او هستم و از هر ذكر من هزار ذكر منشعب مى شود. غذاى من لذت ذكر خداست . موسى سؤال نمود: آيا از آنچه در دنيا يافت مى شود آرزو دارى ؟ عرض كرد: آرى ، آرزويم اين است كه يك قطره از آب اين دريا را بياشامم . حضرت موسى تعجب كرد و گفت : اى مرغ ميان منقار تو و آب اين دريا چندان فاصله اى نيست ، چرا منقار را به آب نمى رسانى ؟ عرض كرد: مى ترسم لذت آن آب مرا از لذت ياد خدايم باز دارد. پس موسى از روى تعجب دو دست خود را بر سر زد. 📙کتاب داستان دوستان جلد۵ @Masafe_akhar
❗️ 🍃لبنان به عروس خاورمیانه معروفه ، انواع و اقسام فساد هم توش هست ، امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که خیلی تو مردم محبوب بود یه روز کاملا ناگهانی وارد یک کاباره شد ، همه مشغول میگساری بودند ، یدفه همه تا او را دیدند دست و پای خودشون و گم کردند اما در میان تعجب همه سید هم پشت میز میکده نشست و به خدمتکار گفت برای من هم مشروب خوب بیاورید ، سکوتی به آنجا حاکم شد اما او شوخی نمیکرد و جدی گفت پس چرا وایسادی ؟ خدمتکار رفت با حالت شرمندگی یه پیاله مشروب آورد گذاشت جلوی سید ... همه با تعجب بهش نگاه میکردن که چی میشه که ناگهان سید یه تیکه جگر از گوشه عبایش دراورد و انداخت تو لیوان مشروب ، و به صحبت با جوانها ادامه داد ، بعد مدت خیلی کمی جگر بسیار کوچک شده بود و انگار تو مشروب حل شده بود ، ناگهان سید برنامه اصلیشو شروع کرد ، و گفت رفقا اسلام برا همین میگه مشروب نخورید ، ببینید این مشروب با این تیکه جگر چی کار کرد ، دقیقا همین ضرر رو به بدنتون میزنه ... 🍃او همیشه این مدلی نهی از منکر میکرد ، البته این مدل نهی از منکر خیلی هنر میخواست و هزینه داشت و ممکن بود مورد تهمت ها واقع بشی اما او میدونست تو جایی که سبک زندگی ها کاملا غربی شده باید یکمی با جوانها همراه شد بعد حرف اصلیتو بزنی ، این جوری بود که همه بهش میگفتن مسیح لبنان و بزرگ و کوچیک مریدش بودن... 📚به نقل از حجت الاسلام زائری @Masafe_akhar
🌺یادی از مرحوم شیخ محمد تقی پاره دوز تهرانی مرحوم شیخ محمد تقی پاره دوز تهرانی که در خیابان مولوی اول چهار راه مولوی در یک کوچه فرعی ساکن بود هنوز ازدواج نکرده بود از یکی از حاجیان بازار یک زیر زمین اجاره کرده بود وهمیشه سحرها برای تهجد بیدار می شد وپس از چند دقیقه از خانه بیرون می رفت با آنکه کلید نداشت و هنگام مراجعت هم بدون کلید وارد می شد. روزی همسر صاحب خانه جریان را به شوهر نقل کرد آن شب صاحب خانه تا سحر بیدار ماندو از پنجره اتاق تاریکی ایشان را زیر نظر گرفت دید امشب هم مثل هر شب دو ساعت قبل از اذان بیدار شده نخست وضوی باحالی گرفت و به آسمان نگاه کرده : ربنا اننا سمعنا ئ/منادی للایمان ان امنو ابربکم فامنا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفرعنا سیاتنا و توفنامع الابرار سپس قبل از اینکه از خانه بیرون رود صاحب خانه به داخل حیاط آمد و به ایشان سلام داد و جریان را سوال نمود که چگونه می روی و چگونه بر می گردی؟ کفاش گفت : حالا مگر اشکال چیست صاحب خانه گفت : من نمی گویم ولی حاجیه خانم می گوید نکند شیخ محمد تقی دزد باشد شیخ گفت من که زن و بچه ندارم خرجی هم ندارم دزدی کنم کجا بگذارم حالا که این طور است امشب بیا با هم دزدی کنیم سپس گفت شما وضو بگیرید چهار کعت نماز نافله شب را در همان منزل خواندند وبعد دست او را گرفت واز خانه بیرون رتند او کلید برای گشودن در استفاده نکرد ..فقط دستش را به روی در گذاشت وجمله ای گفت ودر باز شد. چند قدمی بیشتر نرفته بودند وارد حرم امام رضا علیه السلام شدند وگفت حاج اقا اینجا را میشناسی ؟گفت بله مشهد است . حرم مشرف شدند . زیارتنامه مختصری خواندند باز دست اورا گرفت و از صحن بیرون شدند وارد صحن جدیدی شدند .مرحوم شیخ محمد تقی پرسید اینجا را هم میشناسی ؟وی دقتی کرد وگفت :اینجا نجف اشرف است.چون قبلا رفته بودند وسپس حرم سایر ائمه را به همان کیفیت رفت و حرمین شریفین به طوری که اول اذان صبح در مسجد الحرام بودند . پس از نماز صبح کمی نشسته و مراجعت نمودند .هنگام ورود به منزل حاج اقا روی دست وپای ایشان افتاد و معذرت خواهی کرد و گفت همه منزل را به نام شما میزنیم وما مستاجر شما خواهیم بود و در همین زیر زمین خواهیم بود. شیخ گفت من امروز اخر عمرم هست . استادم گفت اگر اسرارت را فاش کنی یا به نحوی فاش بشود همان روز آخر عمر توست . حالا هم خسته هستم باید بخوابم 9صبح در بزنید اگر جواب ندادم مرا حلال کنید واگر جواب دادم با هم صحبت خواهیم نمود . حاج آقا به منزل رفت وجریان را به همسرش گفت هرد و از شرمساری تا نه صبح نخوابیدند و گریه کردند .صبح در اتاق را آهسته زدند جوابی نیامد محکمتر زدند بازهم نیامد دفعه سوم محکمتر باز هم جوابی نیامد... در را باز کردند دیدند ایشان رو به قبله دراز کشیده و جان را به جان آفرین تسلیم نموده .حاج آقا همسایه هارا خبر کرد .بیایید یکی از اولیاالله با ما هم نشین بوده وما آنرا نمیشناختیم .صاحب خانه و همسایگان جنازه این ولی خدا را دفن نمودند و عمری را با شرمندگی سپری نمودند. 📚برگرفته از سایت آیت الله شوشتری ‌ ‌@Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 -کوتاه . 🌐موضوع :چرا بعضیا از معرفی دین خدا خجالت میکشن؟ ✅ دو حدیث معتبر و جالب از زیبایی های دین 🎙 سخنران :حجه الاسلام محمد رضا @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا هزار هزار مرتبه تو را شکر می‌کنم به‌خاطر اینکه حواست هست، به‌خاطر اینکه هستی و می‌بینی و در دل بزنگاه‌های عمیق زندگی، درست وقتی که از زمین و زمانه ناامیدم از راه می‌رسی و معجزه می‌کنی. خدایا هزار هزار مرتبه تو را شکر می‌کنم به‌خاطر شیوه‌ی بی‌نظیری که در خدایی کردنت داری، به‌خاطر اینکه رفیقی، به‌خاطر اینکه رفیق‌ترین منی ! خدایا تو را شکر می‌کنم به‌خاطر اینکه آن بالا نشسته‌ای و میان این‌همه، حواست به من هم هست، که مرا فراموش نمی‌کنی و یادت نمی‌رود که در این مختصات عجیب، که در این کنج دور و غریب، زیر این سقف کوچک ناپیدا، هر بنده‌ای به لطف و مهربانیِ تو چشم دوخته، چشم‌هاش را بسته و خالصانه صدات می‌کند. تو را شکر می‌کنم که می‌شنوی، که می‌بینی، که به ناامید شدن‌هام می‌خندی، دست‌هات را باز می‌کنی و برایم امید می‌فرستی... روزتون عالی در پناه خدای مهربان🌹 @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت بادیگارد آیت‌الله خامنه‌ای از ترور ایشان در ششم تیر ماه ۱۳۶۰ گفتن تموم کرده ولش کن ... @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
❤️ عليه السلام فرمودند: 🍀 الرَّاوِيَةُ لِحَدِيثِنَا يَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ 🍃 کسی که احاديث ما را روايت كند و دلهاى شيعيانمان را استوار سازد از هزار عابد بهتر است 📖 الکافي ج1 ص33 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
Part02_صلح امام حسن.mp3
6.79M
موقعیت سیاسی پیش از بیعت *مساله امامت با اشاره به حدیث ثقلین *دیدگاه اهل تاویل درباره خلافت *انگیزه ها و توجیهات غصب خلافت از خاندان عترت @Masafe_akhar
خدایا! یاری‌ام کن... 📖 سوره مومنون، آیه ۳۹ @Masafe_akhar
💠علامه طباطبایی: هرگاه مشکلات و بلاها به شما هجوم آورد و در حصار آن قرار گرفتید سیل صلوات بر محمد و آل محمد. به راه اندازید تا سیل صلوات بلاها را با خود ببرد @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای مرد کویتی که بر اثر حمله انتحاری داعش، مرگ موقت را تجربه کرد 🔹فصل دوم 🔹این قسمت: نان و حنجر 👤تجربه‌گر : خانم سمانه @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شفاعت اهل بیت(ع) به چه کسانی می رسد؟ 🔹فصل دوم 🔹این قسمت: نان و حنجر 👤تجربه‌گر : خانم سمانه مختارزاده @Masafe_akhar
💠 آیات و احادیثی که در برنامه حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد با موضوع " شرح دعای چهلم صحیفه سجادیه و نکاتی پیرامون معرفت نفس " قرائت شد. 🔸 يؤْتِي الْحِکْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً کَثيراً وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ 🔹 ( خدا ) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد ( و شایسته بداند ) می‌دهد و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است. و جز خردمندان، ( این حقایق را درک نمی‌کنند ، و ) متذکر نمی‌گردند. ⬅️ سوره بقره ، آیه ۲۶۹ ------------------------------- 🔸 از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: روزی سلمان از کوچه‌های کوفه عبور می‌کرد تا رسید به کارگاه آهنگران. ناگهان شیون جوانی را شنید و دید که جوانی بی‌هوش بر زمین افتاد و مردم در اطراف او اجتماع کردند و وقتی نگاهشان به سلمان افتاد به نزد او عرض کردند، این جوان غش کرده، لطفاً بیا و در گوش او دعایی بخوان. ▫️ سلمان نزدیک آن جوان شد و وقتی جوان سلمان را دید سلامتی خود را باز یافت و گفت‌: ای سلمان، من آنگونه که مردم می‌گویند بیماری غش ندارم و راز حادثه این است از کنار کارگاه آهنگران می‌گذشتم و دیدم آن‌ها پتک‌هایی را بر سر آهن‌های گداخته می‌کوبند. چون چنین دیدم ناگاه یاد این آیه افتادم «وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ (۲۱) کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ (۲۲ سوره حج)» برای آنان گرز‌هایی از آهن سوزان است و هرگاه بخواهند از غم و اندوه دوزخ خارج شوند، آن‌ها را به آن باز می‌گردانند. از شدت خوف و هراس نتوانستم خود را کنترل کنم و به یاد عذاب الهی افتادم. بی‌هوش شدم و دیگر چیزی نفهمیدم. ▫️ سلمان به آن جوان با ایمان علاقه‌مند شد و او را به‌عنوان برادر دینی خود برگزید. سلمان همواره با آن جوان آمد و شد داشت تا اینکه جوان بیمار شد و سلمان بر بالین آمد و کنار سرش نشست و دید در حال جان دادن است و گفت‌ ای ملک الموت، با این برادر من رفاقت کن. عزراییل گفت: «یا عبداللَّه انی بکل مومن رفیق»؛ سلمان من با هر شخص با ایمانی دوست هستم. ------------------------------- 🔸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : « البلاء موکل بالمنطق » 🔹 بلا گماشته بر گفتار است. ------------------------------- 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : « اللّهُمّ اجعَلْ نَفسي أوَّلَ كريمَةٍ تَنتَزِعُها مِن كرائمي ، و أوَّلَ وَديعَةٍ تَرتَجِعُها مَن وَدائعِ نِعَمِكَ عِندي ! » 🔹 خدايا! جان مرا نخستين شى ء ارزشمندى قرار ده كه از من مى گيرى و اولين وديعه اى از ودايع نعمت هايت قرار ده كه به من باز مى‌گردانى . ------------------------------- 🔸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : « الدُّنيا ساعَةٌ فَاجعَلها طاعَةً » 🔹 دنيا، ساعتى است. پس آن را به طاعت بگذران. ------------------------------- 🔹 در شعر مشهوری كه برخی بزرگان به امام علی (علیه السلام) نسبت داده‌اند می‌خوانیم: « ما فاتَ مَضی وَ ما سیأتیكَ فَاَیْنَ؟ قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَین » 🔸 آنچه گذشت، از دست رفت و آنچه می‌آید كجاست؟ برخیز و فرصت میان دونیستی را دریاب. ------------------------------- 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : « أفضَلُ المَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ » 🔹 برترين شناخت، خود شناسى انسان است. ------------------------------- 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : « أفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ و وُقوفُهُ عِندَ قَدرِهِ » 🔹 برترين حكمت اين است كه انسان خود را بشناسد و اندازه خويش را نگه دارد. ------------------------------- 🔸 حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمودند : « ما اجْتَمعَ قومٌ في مَجلسٍ لَم يَذْكُروا اللّه َ و لَم يَذْكُرونا إلاّ كانَ ذلكَ المَجلسُ حَسْرةً علَيهِم يَومَ القيامةِ » 🔹 هرگاه عدّه اى در محفلى گرد آيند و در آن ذكر خدا و ياد ما نكنند، آن محفل در روز قيامت براى آنان مايه افسوس خواهد بود. @Masafe_akhar