🌼با رفتار یا گفتار
امام علي علیهالسلام در يكي از سفرها، به طرف كوفه ميآمدند. يكي از يهوديان نيز در همان راه حركت میکرد و قصد داشت از کوفه گذر کند. آن یهودی که امام علی را نميشناخت، چون تا کوفه، هممسیر بودند، با هم به سفر خود ادامه دادند.
وقتی به دو راهي کوفه رسيدند، مرد يهودی متوجه شد كه امام علي علیهالسلام به راه كوفه نرفت، بلكه در همان راه كه یهودی حركت مي كرد آمد. يهودي پرسيد: مگر نگفتي كه عازم كوفه هستی؟ پس چرا به راه كوفه نرفتي و در اين راه با من ميآیي؟ امام علي علیه السلام فرمودند: پيامبر اسلام، اينگونه به ما دستور داده است. هر مسلمان باید رفيق راهش را هنگام جدائي، تا چند قدم، بدرقه كند.
مرد يهودي گفت: براستي پيامبر شما اين گونه دستور داده است؟ پس مسلماً هر كس از پيامبر شما پيروي كرده، به خاطر اينگونه كارهاي بزرگوارانه و خصلتهای نيكو بوده كه از او ديده است. من تو را گواه ميگيرم كه بر دين تو هستم و دين تو را پذيرفتم.
آن مرد، امام علي علیه السلام به سوي كوفه آمد، و تازه در كوفه متوجه شد که آن حضرت، حاکم مسلمانان است!
📚اصول کافی ، جلد ۲ باب حسن الصحابه و حق الصاحب في السفر، صفحه ۶۷۰
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹
پیر زنی روبروی مسجد گدائی می کرد. روزی امام مسجد که زن را می شناخت از او پرسید: مادر جان! تو که وضعت خوب بود و پسرت اهل مسجد و نماز بود، پس چرا گدائی می کنی؟
زنگفت: ای شیخ! شما باخبرید که شوهرم چند سال پیش وفات کرد و تنها پسرم نیز یکسال پیش مقداری پول برایم گذاشت و سپس برای کار و تجارت به خارج رفت و چند ماه هست که پول ها تمام شدند و من مجبور هستم گدائی کنم.
امام مسجد از او پرسید: پسرت برایت پول نمی فرستد؟
پیر زن گفت: پسرم پول نمی فرستد اما هر ماه توسط پُست یک عکس می فرستد و من آن عکس ها را می بوسم و در گوشۀ خانه سرِ طاق می گذارم.
امامِ مسجد برای مشاهدۀ وضعیت پیر زن به خانه اش رفت. پیر زن عکس هائی را که پسرش برای او فرستاده بود به امام نشان داد. امام از آنچه دید بسیار تعجب کرد. پسر پیر زن هر ماه برای مادرش هزار دلار چک می فرستد اما مادرش چون خواندن و نوشتن بلد نیست فکر می کند اینها عکس هستند و آن چک ها را بوسیده بر طاق می گذارد.
امام جماعت محله چک ها را برای پیر زن نقد کرد و پیر زن بسیار خوشحال شده و زندگیش متحول شد و امام جماعت را دعا می کرد.
💥این داستان چقدر با زندگی ما شباهت دارد!!
بسیاری از ما به دنبال خوشبختی و آرامش در زندگی هستیم اما غافل از آنکه گنج و راهنمای بزرگی در اختیار داریم که به علت اینکه یا خواندن آن را بلد نیستیم و یا وقتش را نداریم آن را در گوشه ای از خانه سرِ طاق گذاشته ایم و بجز بوسیدن استفاده ای از آن نمی کنیم و دست خود را برای گدائیِ خوشبختی و سکون قلبی در این جهان بزرگ دراز کرده ایم اما بدستش نمی آوریم.
این گنج بزرگ خوشبختی و آرامش، آیات بابرکت قرآن مجید واحادیث وروایات اهلبیت علیه السلام ونهج البلاغه ودعاهامخصوصادرمفاتیح الجنان وصحیفه سجادیه است، واین یعنی بزرگترین وارزشمندترین ثروت دنیا
ایکاش کسی بود مارا بیدار میکرد.🌹
❣اللهم عجل لولیک❣ .
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹داستان آموزنده🌹.
روزی امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام برای نماز به مسجد رفتند.
به غلامی که در کنار در مسجد بود فرمودند: این مرکب مرا نگه دار تا برگردم.
بعد از رفتن حضرت ، غلام افسار را دزدید و فرار کرد.
امیرالمؤمنین در حالی که دو درهم در دست داشتند تا به عنوان حق الزحمه به مرد بدهند از مسجد بیرون آمدند.
چون دیدند مرد رفته و لجام را نیز برده دو درهم را به غلامی دادند تا از بازار افساری بخرد.
غلام رفت و در بازار افسار سرقت شده را یافت که مرد آن را به دو درهم فروخته بود.
دو درهم را داد و افسار را گرفت و نزد حضرت آورد. حضرت فرمودند :
انسان بر اثر عجله ، روزی حلال را بر خودش حرام می کند؛ در صورتی که با عجله نمیتوان روزی را زیاد کرد!
🌹
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
📚 #حکایتی_زیبا_از_بهلول_عاقل
🔹 می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟گفتند: مسجد می سازیم.
🔹گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.
🔸سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
📚 داستان کوتاه
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی
بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش
فرو رفت از شدت درد فریادی زد
سوزن را چند متر دور تر پرت کرد.
مردی حکیم که از آن مسیر عبور می کرد
ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش
تحویل داد و شعری را زمزمه کرد
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری.
این سوزن منبع در آمد توست این
همه فایده حاصل کردی یک روز که
از آن دردی برایت آمد آن را دور می اندازی!
درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا
وسیله ای رنجشی آمد بیاد آوریم
خوبی های که از جانب آن شخص
یا فوایدی که از آن حیوان وسیله
یا درخت در طول ایام به ما رسیده,
آن وقت تحمل ان رنجش آسان تر می شود...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 💚
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
باارزشترین چیز در دنیا چیست؟
🧚♀🧚♂روزی فرشتهای از فرمان خدا سرپیچی کرد و برای پاسخ دادن به عمل اشتباهش در مقابل تخت قضاوت احضار شد. فرشته از خداوند تقاضای بخشش کرد. خداوند با مهربانی نگاهی به فرشته انداخت و فرمود: ”من تو را تنبیه نمیکنم، ولی تو باید کفاره گناهت را بپردازی. کاری را به تو محول میکنم، به زمین برو و باارزشترین چیز دنیا را برای من بیاور“. فرشته خوشحال از اینکه فرصتی برای بخشوده شدن دارد به سرعت به سمت زمین رفت.
سالها در روی زمین به دنبال باارزشترین چیز دنیا گشت. روزی به یک میدان جنگ رسید، سرباز جوانی را یافت که به سختی زخمی شده بود مرد جوان در دفاع از کشورش با شجاعت جنگیده بود و حالا در حال مردن بود فرشته آخرین قطره از خون سرباز را برداشت و با سرعت به بهشت بازگشت.
خداوند فرمود: ”به راستی چیزی که تو آوردهای باارزش است. سربازی که زندگیاش را برای کشورش میدهد، برای من خیلی عزیز است، ولی برگرد و بیشتر بگرد“.
فرشته به زمین بازگشت و به جستوجوی خود ادامه داد. سالیان دراز در شهرها، جنگلها و دشتها گردش کرد. سرانجام روزی در بیمارستان بزرگ پرستاری را دید که بر اثر یک بیماری در حال مرگ بود. پرستار از افرادی مراقبت کرده بود که این بیماری را داشتند و آنقدر سخت کار کرده بود که مقاومتش را از دست داده بود. پرستار رنگ پریده در تختخواب سفری خود خوابیده بود و نفس نفس میزد.
در حالی که پرستار نفسهای آخرش را میکشید، فرشته آخرین نفس پرستار را برداشت و به سرعت به سمت بهشت رفت.
و به خداوند گفت: ”خداوندا! مطمئناً آخرین نفس این پرستار فداکار باارزشمندترین چیز در دنیا است.
خداوند پاسخ داد: این نفس چیز باارزشی است. کسی که زندگیاش را برای دیگران میدهد. یقیناً از نظر من باارزش است. ولی برگرد و دوباره بِگرد فرشته برای جستوجوی دوباره به زمین بازگشت و سالیان زیادی گردش کرد. شبی مرد شروری را که بر اسبی سوار بود در جنگل یافت. مرد به شمشیر و نیزه مجهز بود. او میخواست از نگهبان جنگل انتقام بگیرد. مرد به کلبه کوچکی که جنگلبان و خانوادهاش در آن زندگی میکردند، رسید. نور از پنجره بیرون میزد. مرد شرور از اسب پائین آمد و از پنجره، داخل کلبه را با دقت نگاه کرد. زن جنگلبان را دید که پسرش را میخواباند، و صدای او را که به فرزندش دعای شب را یاد میداد، شنید چیزی درون قلب سخت مرد، ذوب شد. آیا دوران کودکی خودش را به یاد آورده بود. چشمان مرد پر از اشک شده بود و همانجا از رفتار و نیت زشت پشیمان شد و توبه کرد.
فرشته قطرهای اشک از چشم مرد برداشت و به سمت بهشت پرواز کرد. خداوند فرمود: ”این قطره اشک باارزشترین چیز در دنیا است، برای اینکه این اشک آدمی است که توبه کرده و توبه درهای بهشت را باز میکند“.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 💚
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
اشک و شادی
🦋مرد ثروتمندی هشت پسر و دخترش و نوه هایش در یک باغ زندگی می کرد و با اینکه همه چیز داشت نگران فرزندان و نوه هایش بود که بخاطر ثروت او هیچ کدام کار نمی کردند و زحمت نمی کشیدند.
یک روز مرد ثروتمند فکری به سرش زد و ......فردا صبح هر کدام از پسرها و دخترها و عروسها و دامادها و نوه ها که می خواستند از وسط جاده باغ بگذرند چشمشان به تخته سنگ بزرگی افتاد که راه عبور و مرور آنها را سخت کرده بود اما آنها که نمی دانستند مرد ثروتمند از پنجره اتاقش دارد آنها را نگاه می کند بدون اینکه به خودشان زحمت بدهند كه لااقل سنگ را از سر راه بقيه اعضاي خانواده بردارند از كنار تخته سنگ گذشتند و رفتند.خورشيد داشت كم كم غروب مي كرد و مرد ثروتمند از ديدن آن صحنه ها سخت ناراحت شده بود كه ناگهان متوجه شد پير مرد خدمتكار در حالي كه لوازم زيادي در دست داشت همين كه به تخته سنگ رسيد لوازمش را پايين گذاشت و به هر سختي بود تخته سنگ را برداشت و آن را از سر راه دور كرد و......كه در همان لحظه چشمش به يك كيسه پر از صد دلاري افتاد پيرمرد باغبان داخل كيسه را نگاه كرد تا صاحبش را پيدا كند كه يادداشتي را وسط بسته هاي صد دلاري ديد كه نوشته شده بود :
هر سد و مانعي كه سر راهتان باشد مي تواند مسير زندگيتان را تغيير بدهد به شرط آنكه سعي كنيد آن مانع را از سر راهتان برداريد!
پيرمرد باغبان خوشحال بود اما پيرمرد ثروتمند به حال فرزندانش اشك مي ريخت.
❤️مولی امیرالمؤمنین (ع)می فرمایند:
ای آدمیزاد! (بدان) هر چه زیادتر از روزی خود به دست میآوری خزانهدار برای دیگری خواهی بود.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
🌹داستان آموزنده🌹.
در يكى از روزها، عدّهاى از دوستان امام رضا عليهالسلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّتهاى ارزنده بود، در جمع آنان حضور داشت .
هنگامى كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند.
امام به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچگونه عكسالعملى از خود نشان ندهى؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود.
آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر عليه يونس، به سخن چينى و ناسزاگویى آغاز كردند.
و در اين بين امام رضا عليهالسلام سر مبارک خود را پایين انداخته و هيچ سخنى نمىفرمودند؛ تا آنها بلند شدند و از نزد حضرت خداحافظی کردند و رفتند.
بعد از آن، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد.
يونس با حالتى غمگين و چشمى گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم، با چنين افرادى من معاشرت دارم! در حالى كه نمیدانستم درباره من چنين خواهند گفت؛ و چنين نسبتهایی را به من مىدهند.
امام رضا عليه السلام با ملاطفت، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
اى يونس! غمگين مباش، مردم هر چه مىخواهند بگويند، اينگونه مسائل و صحبتها اهميّتى ندارد، زمانى كه امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هيچ جاى نگرانى و ناراحتى وجود ندارد.
اى يونس! سعى كن، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگویى و معارف الهى را براى آنها بيان نمایی.
و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلى كه نمیفهمند و درك نمىكنند، خوددارى كنی.
اى يونس! هنگامى كه تو دُرّ گرانبهایی را در دست خويش دارى و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخى در دست تو است؛ و يا آن كه سنگى در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهایی در دست دارى، چنين گفتارى چه تاثيرى در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟ ( آیا آن سنگ و دُر تغییر ماهیت میدهند؟)
و آيا از چنين افكار و گفتار مردم، سود و يا زيانى بر تو وارد مى شود؟!
يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتى برايم ندارد.
امام رضا عليه السلام مجدّداً او را مخاطب قرار داد و فرمود:
اى يونس، بنابراين چنانچه راه صحيح را شناخته، همچنين حقيقت را درک كرده باشى و امامت از تو راضى باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيرى داشته باشد؛ مردم هر چه مىخواهند، بگويند.
.
(بحارالا نوار: ج۲ص۶۵ح۵به نقل از كتاب رجال كشّى شیخ طوسی).
🌹
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
402.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃
عالمی را پرسیدند: خوب بودن را کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود: یک روز قبل از مرگ!
دیگران حیران شدند و گفتند: ولی زمان مرگ را هیچکس نمیداند!
عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد!
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
10.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ اهل مراقبت و معرفت
فرزند آیتالله شیخ محمدهادی تآلهی می گوید: اهل کتوم (پوشاننده راز) بودند و حالا که کتاب های عرفا را می خوانم در می یابم که عارفان هر آنچه را که می دانند، نباید بازگو کنند، چرا که انسان های عادی ظرفیت درک بعضی چیزها را نداشته و هم برای خودشان و هم برای بزرگان دردسر درست می کنند.
وی از مراسم با شکوه تشییع جنازه آخوند ملاعلی معصومی در همدان سخن گفت و افزود: شیخ محمد هادی بر جنازه این عارف ربانی نماز خواند.
احمد تألهی به رابطه نزدیک پدرش و آیتالله مدنی اشاره کرد و ادامه داد: شیخ محمد هادی در تمام مبارزات انقلابی مردم همدان پیش قدم بوده است.
بارها حاج آقا وجوهی را به من می دادند تا نزد آیتالله مرعشی نجفی در قم ببرم و من از زبان ایشان کرامات پدر را بسیار می شنیدم. آیا تأثیر عرفان و سلوک آیتالله شیخ محمدهادی تآلهی را در زندگی امروزی خود جاری می بینید؟
گفت: اخوی بزرگ ما با آیتالله بهجت مکاتبه و ارتباط نزدیک داشت. روزی به اتفاق هم به زیارت حرم حضرت معصومه (س) مشرف شده بودیم در بازگشت از حرم، اتفاقی آیت الله بهجت را زیارت کردیم. ایشان پس از احوال پرسی گفتند: «شما رهرو آن خلف صالح باشید».
این جمله آویزه گوش ماست. ایشان که هر روز، اعمال خود را محاسبه می کرد و منزه بود همواره بیت «عیب خود گویم نکردم بندگی / این عبادت ها بود سرمایه شرمندگی» از حضرت امام (ره) را زمزمه می کرد و می گفت: نه حال ماندن دارم و نه روی رفتن! وای به حال ما.
اگر مثلاً نماز صبح از ما فوت شود، قضا شود هیچ باک نداریم، غصه نمی خوریم ولی 10 تومان ضرر به ما وارد شود، غصه می خوریم و متأثریم؛ می خواهی بدانی ایمان داری یا نه؟
ملاحظه کن ببین نماز صبحت قضا شود بیشتر غصه می خوری، یا 10 تومانت از بین برود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
🔴 مثل مداد باش
حکیمی مشغـول نوشتن با مـداد بود. کودکی از او پرسيد: چه مینويسی؟ حکیم لبخنـدی زد و گفت : مهم تر از نوشتـه هايم ، مـدادی است کـه با آن مینويسم ، وقتی بزرگ شدی مـثل اين مـداد شو! پسر تعجب کرد! چون چيز خاصی در مداد نديد!
حکیـم گفت پنج خصلت در اين مداد هست. سعی کن آنها را بدست آوری
اول: می تـوانی کارهـای بـزرگی کنی، اما فـراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدايت میکند و آن دسـت خـداست!
دوم : گاهی بـايد از مداد تـراش استفاده کنی ، اين باعث رنج مداد میشود، ولی نوک آن را تيز می کند. پس بدان رنجی که می بری از تو انسان بهتری می سازد!
سـوم: مداد هميشه اجازه میدهد که برای پاک کـردن و تصحیح اشتباه از پاکن استفـاده کنیم ، پس بـدان که تصحيح يک کار خطا، اشتباه نيست!
چهارم : چـوب مداد در نـوشتن مـهم نيست، مهم مغز مداد است که درون این چوب است ، پس هميشه مراقب درونت باش که چـه از آن بيرون می آيد!
پنجم: این که مداد هميشه از خـود اثـری باقی می گـذارد ، پس بدان هر کاری در زنـدگی ات می کنی ، ردی از آن بجا میماند، پس در انتخاب اعمال و رفتارت دقت کن!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است