فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تولدت_مبارک_عارف_وارسته
#خاطرات_شهید
🔷🔹کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت میکرد، نیمههای شب هم بلند میشد نماز شب میخواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایهاش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.»
🔶🔸نمےدانم این شهیـد را
چگونه مےشود توصیف ڪرد
گاهے عارفـ ، گاهی فیلسوفــ
گاهی دانشمند، گاهے فرمانـده
گـــاهی عاشــــق ...
ولــے هر ڪہ بـود،
دیگر ماننـدش نخواهد آمد
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۱۱/۱۲/۱۸ تهران
●شهادت: ۱۳۶۰/۳/۳۱ دهلاویه
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات🌹
🔰حوزه مقاومت بسیج حضرت ولیعصر (عج) شهر خنجین
🥀 این عکس یکی از دردناکترین و در عین حال حماسیترین لحظات فکه، ماجرای گردان حنظله است که ٣٠٠ نفر از نیروهایش درون یک کانال به محاصرۀ عراقی ها در میآیند آنها چند روز با تکیه بر ایمان خود به مقاومت ادامه میدهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و یا عطش مفرط به شهادت میﺭﺳﻨﺪ، ساعات آخر #بیسیمچی گردان همت را خواست، حاجی پای بیسیم آمد صدای ضعیفی را از آن سوی خط شنید که میگوید:
احمد رفت، حسین هم رفت، باطری بیسیم دارد تمام میشود عراقی ها عنقریب میآیند تا ما را خلاص کنند، من هم خداحافظی میکنم از قول ما به امام بگویید همانطور که فرمودید حسین وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم....
پ.ن: این وعدہ خداست
ڪہ #حق_النــــــاس را نمے بخشد!
#خـــــــون_شهدا حق الناس است
هدایت شده از بسیج دانش آموزی فراهان
🔶برگزاری جشن نیمه شعبان به مناسبت
ولادت با سعادت حضرت مهدی عجل الله توسط واحد انقلاب اسلامی...
در این مراسم یکی از دانش آموزان با استعداد به اجرای استندآپ پرداخت.
همچنین برگزاری مسابقات مختلف و اهدایی جوایز،تقدیر از دانش آموزان فعال، دکلمه خوانی، ایستگاه صلواتی و پذیرایی بخش های دیگری از این مراسم بودند.
ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
#فرهنگی
#واحد_انقلاب_اسلامی
#واحدهای_دانش_آموزی
#بسیج_دانش_آموزی_فراهان
@fahmidefarahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🥀•
وخدایۍســتمہــربانتـــراز ،
حــدتصــور
🔷🔹توی این ماجرای مسمومیت مدارس یادی کنیم از قهرمان ملی سردار شهید حسین املاکی که ماسک از صورت برمیدارد تا رزمنده ای را نجات بدهد و خودش به شهادت میرسد...
آیا این مکتب؛
مکتب مسموم کردن است؟!!
مکتب روح الله را میخواستند همین کارخانجات بمب شیمیایی آلمانی و فرانسوی کت شلواری کروات زده ی مدعی حقوق بشر از نفس بیندازند و حالا هم دانش آموزان ما را با پروپاگاندای رسانه ای و مزدوران نیابتی داخلی ...
تخصصشان هم همین است،
جای شهید و جلاد را عوض کردن...
ما دچار دو مسمومیت شدیم
مسمومیت مدارس
مسمومیت رسانه...
دومی خطرناک تر است!
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قهرمانی که وسط میدان، حتی به فکر غذای آهوها در برف بود...
تیزر فرهنگی ماموریت براساس خاطرهای واقعی از سردار قاسم سلیمانی/ به بهانه ۲۰ اسفند؛ سالروز تولد قهرمان ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمانده رفت
ولی مسیر فرمانده هست!
#حاج_قاسم
#لبیک_یا_خامنه_ای
✾✾
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌺🍃#خاطرات_آزادگان🌺🍃
#شکنجه_اسرای_ایرانی
#در_زندان_های_صدام
در زندان عراقی های بعثی یه #شکنجه روحی دیگه هم داشتن که ما اسمشو گذاشته بودیم #صندلی_جنون..
این چطور بود..
به این صورت که یه #اتاقی بود #اسیر رو می بردن توی این #اتاق روی #صندلی می نشودن ، #دست و #پاشو می بستن ، یه #کلاه پارچه ای مانند کیسه می کشیدن روی #سرش ک بالای این #کلاه ، آهنی بود که قشنگ میومد روی #فرق_سر_اسیر ، دو رشته #سیم وصل می شد به #دستگاه_برق .
#دستگاه_برق رو #روشن میکردن ، الکتریسیته ای که به واسطه این #دستگاه وارد می شد ، بدن #اسیر شروع می کرد #لرزیدن و رعشه گرفتن .
#مغز_اسیر در اثر این الکتریسیته تحت تاثیر قرار می گرفت و این #اسیر ناخودآگاه تا چند ماه #دیوانه می شد تا این سلول های مغز #اسیر خودشون رو بازیابی کنن #مدتی طول میکشید .
اوضاع و احوالی می شد .
حال #بعضیاشون خیلی #بد می شد . طوری که نمی شد #کاری براشون کرد . گاهی اوقات ، دست و پاشونو می بستیم یه گوشه ی #اردوگاه بالا سرشون می نشستیم و زار زار #گریه می کردیم .
حاج آقا #اسحاقی می گفت قرار شد که همچین شکنجه ای به ما بدن:.
دل تو دلم نبود ، خدایا چه #بلایی میخاد به سرم بیاد . خیلی #ترسیده بودم .
تا اینکه اومدن سراغم ، توی راهی که منو کشان کشان می بردن ، نه #گریه کردم ، نه #فریاد زدم ، نه #التماس کردم ، نه #دادی زدم ، نه #خواهشی و نه #تمنایی ، چون می دونستم اونا همینو میخان ، نمیخاستم اونا دل #شاد بشن . تا اینکه منو بردن توی اون #اتاق و نشوندن روی #صندلی .
دست و پام رو #بستن .
دیدید وقتی انسان خیلی #می_ترسه ازش #می_پرسن اسمت چیه ، حتی اسمش هم دیگه یادش نمیاد ، گفت هیچی یادم نمیومد .
هی به خودم می گفتم یه چیزی یادم بیاد بگم . از کسی کمک بخام . هر چی فشار آوردم به مغزم فقط یه چیز به یادم اومد ، اونم #دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
تو اون لحظات که خیلی ترسیده بودم و وحشت زده بودم ، شروع کردم دعای #سلامتی_امام_زمان_عج رو خوندن .
بسم الله الرحمن الرحیم.. اللهم کل ولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه .... به اینجای #دعا که رسیدم ، اونا #برق رو وصل کردن ، بدنم شروع کرد به #لرزیدن ، فکم به همدیگه می خورد . تمام #قدرتمو توی دهانم جمع کردم که بتونم دعای #سلامتی_امام_زمانم رو به پایان ببرم .
صلواتک علیه و علی آبائه ، فی هذه ساعه و فی کل ساعه .
نمی دونم چقد طول کشید تا تونستم این #دعا رو تموم کنم ، اما تموم کردن #دعای من همانا و #قطع کردن #برق بوسیله ی #بعثی_های عراقی هم همانا ، بدنم یه لحظه آروم گرفت ، #بعثی عراقی اومد #کلاه رو از #سرم برداشت ، حالا منتظره که من #دیوانه بازی در بیارم ، #مجنون بشم #دیوانه بشم ، اما من #دیوانه نشدم ، خیلی براشون #تعجب آور بود ، چون ردخور نداشت که هر کسی این #شکنجه رو می دید #دیوانه می شد.
با این وضع قرار شد ، دوباره این #شکنجه رو به من بدن ، این یکی #بعثی عراقی به اون یکی اشاره کرد . کیسه رو کشیدن به سرم #کلاه_آهنی به فرق سرم ، #دستگاه برق رو روشن کردن و ولتاژ برق رو دو برابر کردن ، شدت برق آنقدر زیاد بود که من #صندلی رو بلند می کردم و می کوبیدم به زمین . دیگه حالم دست خودم نبود ، دیگه زبان و دهانم کار نمی کرد فقط تو #مغز و #سرم من #دعای_سلامتی_امام_زمانم رو می خوندم و بار دیگه #برق رو قطع کردن ، این بار داشتم می مردم ، کل #آب_بدنم داشت #خشک می شد ،
دیگه با اون #نیمه_جانی که داشتم فقط چشمام کمی باز بود .
اومدن #کلاه رو برداشتن ، دیدن نه ، مثل اینکه این #شکنجه روی این شخص #تاثیری نداره ، اومدن #مشت و #لگد حواله #سر و #صورتم می کردن .
با #مشت و 'لگد منو بردن انداختن یه گوشه #زندان .
می گفت اون لحظه من پاهای #خودمو جمع کردم ، با اون بی حالی خودم . شروع کردم به #گریه کردن ، اما این #گریه ، #گریه ترس نبود ، #گریه نا امیدی نبود ، #گریه امید بود و #گریه تشکر از #امام_زمانم ، به #امام_زمانم می گفتم #یابن_الحسن نمی دونم کجای عالم برای من #دعا کردی #آقاجان نمی دونم کجای #عالم برای من اون #دستای_قشنگتو بالا آوردی ، برای #سلامتی من_دعا کردی ،
#اللّٰٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الْفَرَج
🌷به مناسبت روز بزرگداشت شهدا
💢مراسم شبی با شهدا در شهر تلخاب
🔹سخنران: سرگرد پاسدار صابر حیدری(جانشین فرماندهی ناحیه مقاومت بسیج فراهان)
با حضور خانواده های معظم شهدا
🔹زمان: یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ همزمان با نماز مغرب و عشاء
🔹مکان: مسجد حضرت فاطمه زهرا(س)شهر تلخاب
@khabar_farahan