🔺برای اولین بار در شهرستان ماسال
🔹برگزاری رقابت های مهیج بوکس با حضور قهرمانان ملی، بین منتخب ماسال و منتخب استان گیلان
🔹زمان: جمعه ۱۰ آبان ساعت ۱۵
🔹مکان: ماسال، جنب اداره گاز، باشگاه بوکس المپیک
♦️ @MasalNews
http://eitaa.com/joinchat/1111818240Cf721c801d4
🔺📸 رئیس سازمان جنگل ها بازداشت شد
🔹در ادامه سلسله برخوردهای دستگاه قضایی با مفاسد حاکم بر دستگاها، #خلیل_آقائی رئیس سازمان جنگلها بازداشت شد.
🔹 یکی از تخلفات سازمان جنگلها اعطای مجوز قطع ۱۴ هزار درخت بلوط زاگرسی جهت احداث سد اهریمنی خرسان برای انتقال آب کارون به فلات مرکزی ایران است. به نظر میرسد در ادامه این سلسله بازداشتها پیگیری کنندگان تونل سبزکوه به دلیل تحمیل صدها میلیارد تومان به بیتالمال محاکمه شوند.
♦️ @MasalNews
http://eitaa.com/joinchat/1111818240Cf721c801d4
#پیام_مردمی
سلام. این انصافه؟با هزار تا بدبختی و مشکلات گوساله را گاو می کنیم و بعد به خاطر خوردن زباله اینحوری باید تاوان بدیم؟این عکس را فرستادم شاید باورتون بشه و تاثیر بزاره.
♦️ @MasalNews
http://eitaa.com/joinchat/1111818240Cf721c801d4
محفل انس با قرآن کریم به مناسبت دهه وقف
قاری :استاد محمد فلاح پور قاری بین اللملی
زمان:سه شنبه 7 آبان بعد نماز مغرب و عشا
مکان :بقعه متبرکه آقاسید ابراهیم (ع) قران
اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان ماسال
♦️ @MasalNews
http://eitaa.com/joinchat/1111818240Cf721c801d4
#پیام_مردمی
باسلام وخسته نباشید خدمت نماینده محترم شهرستانهای تالش رضوانشهر و ماسال. این درخواست میدونم مربوط به شهرستان نیست ولی از مشکلات اساسی کسانی هست که یا محل کارشون خارج ازشهرستانه و برعکس و یا مسافرانی که از شهرستانهای مجاور مانند آستارا، تالش و انزلی وخلخال قصد عبور و مرور از جاده پونل به شاندرمن یا ماسال را دارند. آقای نماینده التماس می کنیم یک فکری به حال جاده پونل به شاندرمن بخصوص از ناحیه صنعتی سکام تا رودبارسرا البته حداقلش و یا جاده رودبارسرای بالا به سمت اولم بکنید. به ولله اگر حداقل سالی یکبارهم ازین مسیر رد می شدید تا الان آباد شده بود. از جنابعالی تقاضا داریم آسفالت فعلی که واقعا به غیر از فحش و بدوبیراه رانندگان چیز دیگری نثار مسؤلین نمی کند را بتراشید ما با همان جاده خاکی راحت تریم یا آن را روکش کنید. نداریم خسارت مالی وجانی بدیم، نداریم . کمی هم از آه وناله مردم بترسید. از مدیر محترم کانال ماسال نیوز خواهش می کنیم صدای مارا، درد دل مارا مخصوصا این موضوع را به گوش کم شنوای یکسری از مسؤلین برسونند.باتشکر از زحمات شما.
♦️@MasalNews
#پیام_مردمی
سلام
🔹کلاهبرداری جدید؛ از نام شما در ابلاغ الکترونیک استفاده میکنند. وقتی وارد سایت بشید اطلاعات حساب را میخواد. یک سایت فیک و تقلبی هست. اطلاع رسانی کنید کسی سرش کلاه نره
اینم شماره تماسش هست که پیام باهاش ارسال میکنه بنام یک وکیل 98935086....
🔹مالک محترم خودرو بی ام و به شماره انتظامی ____درتاریخ____حکم توقیف خودروشما درخصوص شکایت خانم م___ برعلیه شما درسامانه ابلاغیه الکترونیکی ثبت گردید. برای اطلاع ازموضوع پرونده توقیف ومشخصات شاکی به سایت سامانه ابلاغ واردشوید:
https://b2n.ir/86046
♦️@MasalNews
#پیام_مردمی
این وضعیت خ هنرستان فردوسی در شهید محبی ماسال هست که ۳ساله همه ی کنده کاری های اب وفاضلاب،گاز، برق و...انجام شده ولی به حال خودش رها شده. شهردار ۷ یا هشت بار قول اسفالت داده. حتی شن هم نریخته چه برسه به آسفالت! اینجا بیش از ۱۵۰خانوار ساکنند. مریض دیسک کمری داریم بخدا میوفتن تو همین چاله ها بدتر میشن...
♦️ @MasalNews
http://eitaa.com/joinchat/1111818240Cf721c801d4
🔘🔘 دختر ایرانی و پلیس عراقی
#اربعین_کربلا
منتظرِ بقیه کاروان بودیم تا برسند و برویم حسینیه بهجت برای مراسم. آنطرف خیابان، چای عراقی میدادند...
_آقای سرگروه: بریم چای بخوریم؟!؟
+ ما(دو دختر کاروان): بریم
چای رو برداشتیم که برگردیم پیش بقیه که یه عراقیِ در حال عبور، ناخواسته تنه به تنه ما زد و چای ریخت روی دست دختر...
صدای جیغ دختر، همه رو سر جاشون میخکوب کرد، جیغ و گریه همزمانش دلم رو از جا کند....
مرد عراقی که حواسش نبود و بهش خورده بود رنگش پرید،
یه خانوم عراقی تندتند روی انگشتای دختر شکر پاشید،
اما هنوز درد و سوزش داشت و سیل اشکهای دختر تمام شدنی نبود.
آقای سرگروه رفت دنبال نمک، تا بپاشه روی انگشتای سوخته دختر.
ما منتظر آقای سرگروه بودیم که یک پلیس عراقی که متوجه حال دختر شده بود با اشاره بهمون فهماند که دنبالش برویم.
راه افتادیم دنبالش، راستش نمیدونم چطور بهش اعتماد کردیم....
پلیس عراقی تندتند میرفت و همش پشت سرش رو نگاه میکرد که ببینه ما هستیم یا نه.
داشتیم میرفتیم جایی که معلوم نبود، یه لحظه ترسیدم، با خودم گفتم: «کشور غریب، مرد غریبه، کجا میرین دوتا دختر!»
پلیس رفت داخل جایی شبیه موکب. موکب نبود، درمانگاه بود اما همه چیز رو جمع کرده بودن!
نمیدونم مرد عراقی چی پرسید و چی جواب گرفت که دوباره به سرعت راه افتاد و ما هم دنبالش.
هنوز دلشوره داشتیم، چون بیخبر اومده بودیم و به کسی از کاروان نگفته بودیم.
پلیس عراقی رفت توی داروخانه، پماد سوختگی گرفت و باند. با زبان اشاره به دختر گفت که دستش رو آب نزنه و شکرها رو پاک کنه تا بتونیم پماد بزنیم، علیرغم خواست ما، پول داروها رو هم حساب کرد و ما رو برگردوند سر جای اولمان.
یه دقیقه بعد مرد عراقی دوباره اومد و یه بطری آب خنک و یه قرص هم برایمان آورد...
انگشتای دختر سوخت، تاول زد، دل من به درد اومد، اتفاقی که کم از روضه نبود، روضه هایی که شنیده بودم جلو چشمم شکل گرفت، فقط....
فقط یه فرق بزرگ بود بین روضهها و اتفاق ما؛ اون تاولهایی که تازیانه مرهمش شد کجا؟ و این تاولی که مرهم روش گذاشتند کجا....
#خاطرات_اربعین
#دریافتی
♦️ @MasalNews
#امام_رضا علیهالسلام :
هر که از #پدر و #مادرش #سپاسگزاری نکند،
از خداوند سپاسگزاری نکرده است.
♦️ @MasalNews
http://eitaa.com/joinchat/1111818240Cf721c801d4
#امام_رضا_شناسی
عمربن هداب از مخالفان امامت #امام_رضا (ع) بود.
👈در بصره، مجلسی ترتیب داد تا ایشان را بیازماید تا شاید بتواند ثابت کند که امام رضا(ع) شایسته امامت نیستند.
امام(ع) در مجلس حاضر شدند.
عمرو گفت: ما شما را پیش از هر چیز درمورد زبانها و لغات میآزماییم. چون شنیدهایم شما به همهی زبانها قدرت تکلّم دارید.
👈امام(ع) فرمودند: هر سوالی دارید. بپرسید.
عمرو به افرادی که حاضر کرده بود -رومی، هندی، ترکزبان-- اشاره کرد و آنها به زبان خودشان سوالاتی کردند.
امام رضا(ع) سوال هرکس را با زبان خودش پاسخ دادند.
همهی حاضران متعجب شدند...
👈موفق، از خادمان #امام_رضا (ع) میگفت:
آخرین سفری که با امام(ع) به زیارت کعبه رفته بودم، امام جواد(ع) که سن کمی داشتند، روی شانهی من بودند و دور خانهی خدا طواف میکردیم.
ناگهان امام(ع) از من خواستند تا کنار حجرالاسود بایستم و با چهرهای غمگین همانجا نشستند و هرچه اصرار کردم همراه من نیامدند.
👈امام جواد(ع) رو به پدر گفتند:
چرا طواف امروز شما با همیشه فرق دارد؟
انگار امروز آخرین دیدار شما با کعبه است...
امام رضا(ع) سکوت کردند
اشک در چشمانشان جمع شد
یاد سفر امام(ع) به خراسان افتادم...
⬅️ ادامه دارد ...
♦️@MasalNews
🔘🔘 دختر ایرانی و پلیس عراقی
#اربعین_کربلا
منتظرِ بقیه کاروان بودیم تا برسند و برویم حسینیه بهجت برای مراسم. آنطرف خیابان، چای عراقی میدادند...
_آقای سرگروه: بریم چای بخوریم؟!؟
+ ما(دو دختر کاروان): بریم
چای رو برداشتیم که برگردیم پیش بقیه که یه عراقیِ در حال عبور، ناخواسته تنه به تنه ما زد و چای ریخت روی دست دختر...
صدای جیغ دختر، همه رو سر جاشون میخکوب کرد، جیغ و گریه همزمانش دلم رو از جا کند....
مرد عراقی که حواسش نبود و بهش خورده بود رنگش پرید،
یه خانوم عراقی تندتند روی انگشتای دختر شکر پاشید،
اما هنوز درد و سوزش داشت و سیل اشکهای دختر تمام شدنی نبود.
آقای سرگروه رفت دنبال نمک، تا بپاشه روی انگشتای سوخته دختر.
ما منتظر آقای سرگروه بودیم که یک پلیس عراقی که متوجه حال دختر شده بود با اشاره بهمون فهماند که دنبالش برویم.
راه افتادیم دنبالش، راستش نمیدونم چطور بهش اعتماد کردیم....
پلیس عراقی تندتند میرفت و همش پشت سرش رو نگاه میکرد که ببینه ما هستیم یا نه.
داشتیم میرفتیم جایی که معلوم نبود، یه لحظه ترسیدم، با خودم گفتم: «کشور غریب، مرد غریبه، کجا میرین دوتا دختر!»
پلیس رفت داخل جایی شبیه موکب. موکب نبود، درمانگاه بود اما همه چیز رو جمع کرده بودن!
نمیدونم مرد عراقی چی پرسید و چی جواب گرفت که دوباره به سرعت راه افتاد و ما هم دنبالش.
هنوز دلشوره داشتیم، چون بیخبر اومده بودیم و به کسی از کاروان نگفته بودیم.
پلیس عراقی رفت توی داروخانه، پماد سوختگی گرفت و باند. با زبان اشاره به دختر گفت که دستش رو آب نزنه و شکرها رو پاک کنه تا بتونیم پماد بزنیم، علیرغم خواست ما، پول داروها رو هم حساب کرد و ما رو برگردوند سر جای اولمان.
یه دقیقه بعد مرد عراقی دوباره اومد و یه بطری آب خنک و یه قرص هم برایمان آورد...
انگشتای دختر سوخت، تاول زد، دل من به درد اومد، اتفاقی که کم از روضه نبود، روضه هایی که شنیده بودم جلو چشمم شکل گرفت، فقط....
فقط یه فرق بزرگ بود بین روضهها و اتفاق ما؛ اون تاولهایی که تازیانه مرهمش شد کجا؟ و این تاولی که مرهم روش گذاشتند کجا....
#خاطرات_اربعین
#دریافتی
♦️ @MasalNews
🔺پخش سرود به مناسبت شهادت امام رضا (ع) توسط گروه سرود ام ابیهای کانون فرهنگی طلیعه ظهور مسجد جامع #ماسال
⏰ امشب در برنامه حوالی خدا شبکه باران ساعت ۹:۱۵ و تکرار فردا ساعت ۱۲ ظهر از شبکه باران
♦️ @MasalNews
http://telegram.me/joinchat/BkkqKzu8XTZf57qD6kJl5A