eitaa logo
مسجد امام رضا(ع) دیلم
382 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
53 فایل
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 کانال برای فعالیت های مسجد هست اما شامل مطالب بصیرتی، اخلاقی،اعتقادی و... نیز می باشد😎. آدرس مسجد: اردکان،بلوار آیت الله خاتمی،کوچه ۱۵۸،خیابان امام جعفرصادق(ع)،محله دیلم🌍 👇ارتباط با ادمین👇 @M8R3MIRZADEH86 @MoazenArdekan
مشاهده در ایتا
دانلود
‏سه خطای بزرگ هستی: ۱- از روی تکبر از فرمان خدا سرپیچی کرد و رانده شد ۲- همه نعمتی داشت اما از میوه ممنوعه خورد و همه چیزرا از دست داد ۳- برادرش راکشت تا دارائیش را غصب کنه و منفور عالم شد نتیجه: مغرور باشی رانده میشی طمع کنی همه چیزتو از دست میدی حسود باشی منفور عالم میشی.... •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رئیس‌جمهوری که بالاترین مدرک تحصیلی تاریخ را دارد! 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت 🔸 دریافت نسخه با کیفیت 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🖤اميرالمؤمنين علی عليه‌السلام: ▫️اِيّاكُمْ وَ الْكَسَلَ فَإِنَّهُ مَنْ كَسَلَ لَمْ يُؤَدِّ حَقَّ الله ▪️از تنبلى بپرهيزيد كه تنبل حق خداى را ادا نكند. 📚 تحف العقول، ص ۱۱۲ •┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
🔰برگزاری مراسم پر فیض دعای ندبه با نوای گرم آقا سبحانی و نوجوان محمدحسن فتاحی 🗓 صبح روز جمعه، ۲ شهریور ماه☀️ 🌐مسجد امام رضا(ع)دیلم •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_ششم🎬: باز هم قومی کافر و لجوج از روی زمین محو شدند و مومنین
🎬: جنب و جوشی در شهر در گرفته بود، هر کدام از مردم قوم ثمود یا به روایت تاریخ قوم سومر، مشغول کار و روزگار خود بود، یکی به تجارت مشغول و دیگری به باغ و زراعتش می رسید و آن یکی به گاو و شتر و استر و گوسفندش... هرکس در پی امور زندگی خود بود و معبدهای مستحکم و با برج و باروهای بلند و سنگی در شهرهای قوم ثمود بنا شده بود. این قوم پادشاهی داشت که آن را کاهن شاه می نامیدند، کاهن شاه را کاهنان معبد بزرگ شهر انتخاب می کردند و به قدت می رساندند، کاهنان مانند گذشته واسطه بین مردم و بت ها بودند و در حقیقت نقش پیغامبران ابلیس را داشتند. اول صبح بود و شهر در جنب و جوش همیشگی اش به سر می برد اما کاهن شاه به تنهایی در معبد بزرگ شهر مشغول انجام اعمال مخصوص هر روز بود او اعمال انجام میداد و وردهایی بر زبان جاری می کرد که به موجب این اعمال و وردها تعدادی از اجنه شیطانی در بت های معبد حلول پیدا می کرد و وقتی مردم ساده و نادان برای عبادت به معبد می آمدند، آن جن به جای بت مورد نظر به مردم جواب سوالاتشان را میداد و با آنها سخن می گفت و همین باعث شده بود که تمام مردم شهر از جان و دل به بت ها ایمان بیاورند و آنان را خداوند خود بدانند. کاهن شاه اعمال مخصوص را انجام داد، حالا هفتاد بتی که داخل معبد قرار داشتند دارای روحی از جنس ابلیس بودند و ابلیسکی درون جسم سنگی هر بت جای گرفته بود. کاهن شاه به کاهن اعظم دستور داد که درب معبد را باز کنند و مردم را به حضور خدایان بخوانند. نگهبانان معبد در ناقوس صبحگاهی دمیدند، ناقوسی که خبر از دیدار بندگان با خدای سنگیشان می داد. به محض باز شدن درب معبد، مردم با شتاب به سمت سالن اصلی که بت ها در آنجا قرار داشتند هجوم آوردند و هر کدام با هدایایی که در دست داشتند به سمت خدایی که برای خود برگزیده بودند می رفتند. کاهن شاه هم از پنجره ای در طبقه بالا که مشرف به سالن بتکده بود آنها را نظاره می کرد و بر ساده لوحی مردم می خندید و از دیدن هدایایی که هر روز به درگاه خدایان سرازیر می شد لذت می برد. مردم یکی یکی جلو می آمدند و به خدای خود ادای احترام می کردند ، هدیه شان را پای بت مورد نظر می گذاردند و از معبد خارج می شدند، در همین اثنا بود که غوغایی به پا شد و یکی از نگهبانان فریاد زد، بانوی والا مقام خانم«صدوب» قصد عبادت دارند. کاهن شاه با شنیدن این سخن، سریع قاصدی به سمت کاهن اعظم فرستاد و به او پیغام داد که صدوب را در بهترین جایگاه معبد جای دهند و از او پذیرایی ویژه ای شود و اسباب راحتی اش را فراهم آورند همه فکر می کردند که کاهن شاه به دلیل متمول بودن صدوب به او اینچنین نظر خاص و ویژه دارد اما هیچ کس خبر نداشت، صدوب یکی از کسانی ست که خود ابلیس سفارشش را به کاهن شاه نموده هست، گویا صدوب باید در واقعه ای بدرخشد... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
🖤امام علی(ع): ▫️آرزو های دور و دراز، آرامش را سلب می‌کنند. 📚عیون الحکم،۱۴۴۹ •┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هفتم🎬: جنب و جوشی در شهر در گرفته بود، هر کدام از مردم قوم ثم
🎬: کاهن شاه از راه مخصوص و پنهانی که بین معبد و کاخ پادشاهی تعبیه شده بود و جز کاهن اعظم و چند کاهن مورد اطمینان، کسی از این راه اطلاعی نداشت وارد کاخ شد. کاهن شاه بر تخت طلاکوبش تکیه داده بود که نگهبان به او خبر داد مشاور اعظم قصد ورود دارد و اجازه ورود مشاور صادر شد. مشاور با عصایی کنده کاری شده که روی آن سر یک بز با شاخ های بلند به چشم می خورد وارد شد و گفت: جناب کاهن شاه، تنی چند از بزرگان درخواست دیدار دارند و در بین آنها سرور زنان این شهر خانم صدوب، بیش از دیگران اصرار به دیدار دارد. کاهن شاه سری تکان داد و گفت: به همه بگو داخل شوند، مشاور اعظم چشمی گفت و بیرون رفت و بعد از لحظاتی تعدادی از بزرگان شهر که عموما جزء دسته کاهنان بودند وارد شدند. کاهن شاه از زیر چشم نگاهی به همگان انداخت و سپس نگاهش روی چهره صدوب که بیشتر از همیشه آرایش داشت و زیباتر از بقیه وقت ها جلوه می کرد خیره ماند و گفت: چه چیزی باعث شده که شما قصد دیدار ما را کنید؟! صدوب تعظیمی کرد و قدمی پیش گذاشت و گفت: درود بر شاه شاهان، کاهن شاه بزرگ، راستش همانطور که می دانید، مدتی ست که جوانکی گستاخ به نام صالح ادعای پیامبری می کند، او در کوچه و بازار می گردد و بر خلاف اعتقادات ما سخن می گوید، او از خداوند یکتا حرف می زند و به بت های ما اهانت می کند و مردم را به سمت اعتقادات و مقدسات دین خودش که یکتاپرستی ست دعوت می کند و این را هم بگویم که این تبلیغات مختص این شهر نیست و به ما خبر رسیده که صالح شهر به شهر و ده به ده و آبادی به آبادی می چرخد و اعتقاداتش را در کوی و برزن جار می زند و از این بدتر اینکه تعدادی از مردم قوم ثمود که مانند ما بت های قدرتمند را می پرستیدند، دست از پرستش الهه های معبد برداشته و مجذوب صالح شده اند... صدوب اندکی سکوت کرد و بعد از اینکه نفسی تازه کرد ادامه داد: برای من بسیار گران می آید، زنان و مردانی که قبلا روی حرف من حرف نمی زدند، اینک به سخنان من بهایی نمیدهند، انگار نفوذ کلام من در بین اطرافیان و‌حتی بردگانم کم شده و من میترسم که این وضعیت تا آنجا ادامه پیدا کند که دامان معبد و کاهنانش را بگیرد و روزی برسد که هیچ کس حرف کاهنان را نیز نشنود و همه دل به سخنان صالح دهند، آن زمان نفرین خدایان دامان من و شما را خواهد گرفت، چرا که در وقتی که می بایست اقدامی موثر برای نابودی صالح کنیم نکردیم... سخنان صدوب که به اینجا رسید، جمعی که همراه او شده بودند، شروع به تایید حرفهای او کردند و همهمه ای بر پا شد. کاهن شاه سخت در فکر فرو رفته بود و بزرگان شهر هم به او چشم دوخته بودند. بعد از گذشت دقایقی، کاهن شاه صدایش را بالا آورد و رو به مشاور اعظم که جلوی در ورودی ایستاده بود کرد و گفت: سخنان این جوانک که ادعای پیامبری می کند به گوش ما هم رسیده، اما فکر نمی کردم با آنهمه اعجاز که هفتاد بت معبد انجام میدهند، کسی به سمت صالح و خدای نادیده اش گرایشی داشته باشد، حالا که اوضاع چنین است، بگویید که سالن بزرگ جلسات معبد را برای جلسه ای فوری آماده کنند و کاهنان مخصوص که عهده دار بت ها هستند نیز حضور داشته باشند. کاهن شاه از جا برخاست و همانطور که به سمت در دیگری که روبه روی در خروجی بود میرفت، به عقب برگشت و رو به صدوب گفت: خانم زیبا! شما هم در این جلسه که تا ساعتی دیگر برگزار می شود حضور داشته باشید، باید تصمیمی بگیریم که صالح را در بین مردم رسوا سازیم و اعتقادات برباد رفته مردم را نسبت به بت ها به جایگاه اولش برگردانیم. صدوب درحالیکه با ناز و عشوه ای زنانه لبخند می زد گفت: چشم، بنده هم در جلسه حاضر میشوم و از این بابت مباهات دارم. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
🏴 ▪️اربعین است و جهان دل به غمت می بندد ▫️اشک محراب طواف حرمت می بندد 🏴فرارسیدن سالروز اربعین سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام را به تمام شیعیان و آزادگان جهان تسلیت عرض می‌کنیم. •┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•