برگزاری مراسم پر فیض دعای ندبه🤲🏻
🎙با نوای گرم حاج آقا ترابی
🔹زمان:
جمعه، ساعت🔺۶:۳۰ صبح🔻
🔸مکان:
مسجد امام رضا(ع)دیلم
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#حدیث_روز
🖤 امام صادق (علیه السلام):
▫️ایمان خود را قبل از ظهور تکمیل کنید، چون در لحظات ظهور ایمانها به سختی مورد ابتلا و امتحان قرار میگیرند.
📚 الکافی، ج۱، ص۳۷۰
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
#گزارش_مسجد_دیلم
#دعای_ندبه
🔰برگزاری مراسم پر فیض دعای ندبه با نوای گرم حاج آقا ترابی و نوجوانان عزیز
همراه با حضور پرشور نوجوانان محله
🗓 صبح روز جمعه، ۹ آذر ماه🍂
🌐مسجد امام رضا(ع)دیلم
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
Amir Kermanshahi - Dardat Bara Khodet - 320.mp3
12.23M
#مناسبتی 🏴
#ایام_فاطمیه
دردات برای خودت بود🥀
دعات واسه مردم....🥀🥀
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هشتاد_چهارم🎬: مدتی بود که شهر در ولوله ای آشکار بود، کاروان ه
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هشتاد_پنجم🎬:
ابلیس بار دیگر سردارانش را جمع کرد، اینبار می خواست سکه ای بزند که بنی بشر را تا آخرالزمان هر از چندگاهی مشغول خود کند، سکه ای که بنیان خانواده را که مهم ترین هدف خداوند از خلقت آدم بود را بر باد می داد و خانواده و درپی آن جامعه را به نابودی می کشاند.
سرداران ابلیس دست به کار شدند و خود ابلیس پیش گام شد و داستانی را رقم زد که شد سرآغازی برای هلاکت قوم لوط...
مردم شهر سدوم در کنار درآمدزایی از طریق زنان شهر، به دلیل آب و هوایی مطبوع و حاصل خیز، در زمین های کشاورزی خود مایحتاج شهر را کشت می کردند و محصول خوبی هم برداشت می کردند.
و اینک نزدیک فصل برداشت محصولشان بود صبح زود که اهالی از خواب بیدار شدند و به مزارع خود سر زدند، متوجه موضوعی شدند، برخی از زمین هایی که محصولاتش تا چندی دیگر قابل برداشت بود، زیر و رو شده بود، انگار دسته ای گراز وحشی به آنجا حمله کرده بود و محصول زمین را از بین برده بود، صاحبان زمین ها از این موضوع به شدت ناراحت شدند و پرس و جو کردند اما کسی نمی دانست و ندیده بود که چه حیوانی به زمین ها حمله کرده و کاری از دستشان بر نمی آمد.
این اتفاق به مدت یک هفته در شهر سدوم تکرار شد و کمتر زمینی بود که از این حمله ناشناخته در امان مانده باشد، پس مردم شهر سدوم دوباره در خانه آرسن جمع شدند تا با همفکری یکدیگر چاره ای برای این مشکل بیاندیشند.
جمعشان جمع بود و هر کسی از روی عصبانیت حرفی میزد که آرسن همراه غلامش با سینی در دست از در وارد شدند و همانطور که از جمع پذیرایی میکرد گفت: من هم مثل شما از این حیوان متضرر شده ام و کاش زودتر این جلسه را برگزار می کردیم و فکری به حال محصولات و مزارعمان می کردیم، در این یک هفته، نیم بیشتر محصولات کل شهر نابود شد و ما نفهمیدیم چه حیوانی به مزارع حمله می کند که اینچنین محصولات را از ریشه در می آورد و از بین میبرد در این هنگام مردی از میان برخواست و گفت: به گمانم دسته ای حیوان وحشی مانند گراز به شهر حمله می کنند، آخر اینهمه حجم خرابی برای یک شب خیلی بسیار است احتمالا تعدادشان زیاد است.
مردی دیگر صدایش را بالا برد و گفت: نه...نه...اینچنین نیست، من خود به میان مزرعه ام رفتم و خوب بررسی کردم، رد پای هیچ حیوانی ندیدم، اصلا من مانده ام که این کار، کار چه جور حیوانی می تواند باشد که نه رد پا به جا می گذارد و نه آنچنان سر و صدایی دارد که سگ های شهر متوجه شوند و او را رسوا کنند.
آرسن نگاهی به جمع کرد و گفت: پیشنهاد می کنم یک امشب را از خواب خود بزنیم و به گروه های چند نفره تقسیم شویم و هر گروهی یک منطقه شهر را زیر نظر داشته باشند، بالاخره هر موجودی باشد، امشب خودش را جایی نشان میدهد، داس و شمشیر و سلاح همراه خود داشته باشید که تا دیدیمش کارش را بسازیم.
همه مردم نظر آرسن را پذیرفتند و همانموقع دسته های پنج نفره تشکیل دادند و بعد از این قول و قرار خود را گذاشتند به سمت خانه هایشان رفتند تا در طول روز اندکی بخواند زیرا که شب می بایست بیدار باشند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هشتاد_پنجم🎬: ابلیس بار دیگر سردارانش را جمع کرد، اینبار می خ
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هشتاد_ششم🎬:
شب شد و مردم شهر سدوم همچون اشباح سرگردان در بین مزارع پنهان شده بودند، چندین جفت چشم کمین کرده بودند و حرکت هیچجنبنده ای از چشمشان پنهان نمی ماند.
شب از نیمه گذشته بود تعدادی از نگهبانان به خواب فرو رفته بودند که ناگهان صدایی شبیه کندن زمین به گوش اهالی شهر رسید.
گروه های نگهبانی که سراپا گوش شده بودند، با احتیاط خود را به نزدیکی زمینی رساندند که صدا از آنجا می امد.
امشب هم خود ابلیس دست به کار شده بود، او خود را در قالب جوانی بسیار زیبا به صورت آدمیزاد در آورده بود و با بیل بزرگی که تا آنموقع مردم نمونه اش را ندیده بودند به جان محصولات و زمین زراعی مردم شهر سدوم افتاده بود.
مردم با دیدن آن جوان به طور دسته جمعی به اوحمله کردند و در چشم بهم زدنی حلقه ای تنگاتنگ دور او درست کردند.
ابلیس که وانمود می کرد غافلگیر شده، بیل را به کناری انداخت و دستانش را بالای سرش برد و گفت: به من کاری نداشته باشید...
در این هنگام آرسن درحالیکه دندانی بهم می سایید جلو رفت و مشتش را بالا برد تا بر فرق ان جوان بکوبد گفت: تو تمام مزارع و محصولات ما را خراب کردی حالا می گویی به تو کاری نداشته باشیم؟!
ابلیس کمی عقب رفت و با لحنی لرزان گفت: پدر...پدرمن آدم متمولی ست، چند برابر خساراتی را که به شما زدم جبران خواهد کرد.
در این هنگام که حرف از پول به میان آمد، دست آرسن بی آنکه به صورت ابلیس بخورد پایین آمد، مردی دیگر جلو آمد و گفت: اصلا تو به چه دلیل به جان محصولات ما افتادی هااا؟! مگر مرض داشتی؟! مگر بیمار بودی؟! مگر مجنون و دیوانه ای؟!
ابلیس سرش را پایین انداخت و گفت: نمی دانم، یک حسی درونم بود مانند آتش از داخل، وجود مرا می سوزاند که هر کار می کردم ارام نمی شد و برای اولین بار که مزارع شما را خراب کردم، کمی آرام گرفت، اصلا...اصلا شما فکر کنید من دیوانه ام...
همان مرد خمیازه ای کشید وگفت: به فکر کردن نیست، ما قومی هستیم که در تمام مسائل گروهی تصمیم می گیریم وگروهی عمل می کنیم اینک من و دیگر مردان خسته ایم، امشب خواب را برخود حرام کردیم تا تو را به چنگ آوریم، حالا که به مقصود رسیده ایم، عجله ای نیست، تو امشب را در خانه یکی از ما زندانی می مانی و فردا همه با هم در جلسه ای همگانی برای تو حکمی در خور خطایت خواهیم داد.
آن مرد این حرف را زد و بقیه با صدای بلند و آری آری گفتن، حرف او را تایید کردند و باز هم همان مرد رو به آرسن گفت: جناب آرسن، خانه تو بزرگ است و اتاق های زیادی داری، از طرفی در هرکاری تو پیش آهنگ ما بودی، امشب این جوان خطاکار را به خانه خود ببر و در اتاقی زندانی کن تا فردا برای او حکمی صادر کنیم.
آرسن نفس بلندی کشید و گفت: باشد، این کار درستی ست و بعد با اشاره به ابلیس گفت، او را به خانه من بیاورید.
دو نفر دو طرف ابلیس را گرفتند و پشت سر آرسن حرکت کردند و بقیه هم به خانه هایشان رفتند.
ابلیس که تا اینجا، کار طبق نقشه اش پیش رفته بود خنده ریزی کرد و زیر لب گفت: امشب چه شبی شود، شبی که تا آخر دنیا در تاریخ بماند، شبی که من، ابلیس بزرگ، روزگار بنی بشر را سیاه می کنم .
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥منبر یک دقیقه ای بدون ،عبا ، ردا و عمامه :
ایمان و اعتقاد این پسر بچه اهل غزه را ببینید ، یک کلاس اعتقادی ، سیاسی ، اخلاقی برای بعضی هاست که با وجود برخورداری از نعمات بیشمار خداوندی ناشکری و ناسپاسی می کنند و ...
#حدیث_روز
🖤 حضرت فاطمه (سلام الله علیها):
▫️خوش رویی هنگام روبهرو شدن با مومن، بهشت را بر فرد خوش رو واجب میکند.
📚 بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۰۱
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
هدایت شده از کانال حسین دارابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شهر عزادار فاطمه است
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
#حدیث_روز
🖤 امیرالمومنین علیه السلام :
▫️زیانکار کسی است که عمر خود را ساعت به ساعت بیهوده از دست میدهد.
📚 بحار ، ج۷۸ ، ص۱۵۲
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
#دومین_سالگرد مرحوم مغفور محمدرضا هاتفی در مسجد امام رضا(ع) دیلم
روحش شاد🥀🥀
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
هدایت شده از ⚘ گروه جهادی شهید محمود پیری ⚘
#گزارش_تصویری 📸
💠💠💠💠💠💠
🌺برگزاری مسابقه تیراندازی با تفنگ بادی ویژه سنین ۸ تا ۱۴ سال با حضور بیش از ۵۰ نفر توسط بسیجیان پایگاه امام رضا علیه السلام
💠💠💠💠💠💠💠
💐#پایگاه_امام_رضا_ع
💐#حوزه_یک_روح_الله
🇮🇷بسیجیان روح الله🇮🇷
@basijruhollah
🏵پایگاه مقاومت بسیج امام رضا (ع)
🌹@shahid_piri
May 11
هدایت شده از 🇵🇸 کشکول مدیا 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره همین کفش دستمه😉👌
࿐჻❥⸙ @Kashkkuul ⸙❥჻࿐
#حدیث_روز
🖤 حضرت فاطمه (سلام الله علیها):
▫️بارالٰها! به علم غیب و قدرت فراگیرت سوگند، مرا زنده بدار تا روزیکه آن برای من سودمند است و بمیران هنگامی که مرگ به سود من باشد.
📚 بحارالانوار، ج۹۴، ص۴۲۵
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 الماس شو!
👈 این خلاصۀ همه خوبیهاست.
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
#گزارش_تصویری📸
#سهشنبههای_قرآنی📖
📚قرآن خوانی هفتگی سه شنبه شب ها مخصوص نوجوانان عزیز مسجد امام رضا(ع) دیلم🕌
👤باهمراهی استاد طاق داری عزیز
💐 همچنین تشکر فراوان از خانواده های عزیز، که در این جهت زحمت کشیدن❣
🔰برای هفته بعد هم انشاءالله، مکان مجلس قرآن خوانی، متعاقبا در گروه نوجوانان اعلام میگردد.
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•