eitaa logo
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
36 ویدیو
4 فایل
🌷 جایی برای احساسی ها... تکه شعر تکه نثر پرده را برداریم، بگذاریم که احساس، هوایی بخورد #سهراب_سپهری 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
چه وعده می‌دهی و چه سوگند می‌خوری سوگند و عشوه را تو سپر می‌کنی، مکن @mashaar🌱
هر چند تا ابد به غمت مبتلا شدم اما دلم خوش است که این نیز بگذَرَد..! @mashaar🌱
‌شعر می‌خوانـم که دلتنگی فراموشم شود گر چه می‌دانم دوای دوری‌ات این کار نیست..! @mashaar🌱
زدم بر سیم آخر عزم خود را جزم کردم اگر زلفت گذارد تا ببوسم گردنت را @mashaar🌱
گرهمین سوزرَودبامن مسڪین درگور خاک اگربازڪنے سوخته یابی ڪفنم... @mashaar🌱
قدم قدم بکشانم به خلوتت و ببین که جز تو از همه شهر رو گرفته دلم @mashaar🌱
باران گرفت پنجره‌ها را شمُرد، رفت خود را به انفجارِ خیابان سپرد، رفت آمد کنار دلهره‌هایم نشست بعد قدری برای بی‌کسی‌ام غصه خورد، رفت ساعت _که ازدحامِ صدا بود در سرم_ وقتی که خوب عقربه‌ها را فشرد، رفت حجم گلایه‌هام برایش زیاد بود جز چند تکه پاره‌ی کوچک نبرد، رفت با گریه شعر خواند برایم که مرد باش! هی گریه کرد، قافیه‌هایش که مُرد، رفت آن سایه مرگ بود به دادم رسیده بود لعنت به او که راه به جایی نبرد، رفت... میلادپشابادی @mashaar🌱
اگر بدانند در دل ما چه جايگاهى دارند از شرمسارى رفتارشان به گريه مى افتند @mashaar🌱
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی شعر اگر می‌شد قریب پنج دیوان داشتم @mashaar🌱
وقتی تو دل خوشی، همه ی شهر دل خوشند خوش باش هم به جای خودت هم به جای من @mashaar🌱
حال من حال طبیبی است که بیمار شود! حالِ نان آورِ یک خانه که بیکار شود... ناخدایی که پس از یک شب طوفانی، باز دو قدم مانده به کوه یخ و بیدار شود! مثل یک شعبده بازی که میان کف و سوت ورد کفتر به کلاهش زده و مااار شود.. مادری داغ پسر دیده و، این داغ بر او مثل کابوس ولی هر شبه تکرار شود! پدری را که گرفتار نزول است و به جاش دخترش را بدهد! باز بدهکار شود! منم آن خاک که اندیشه ی مُهرش به سر است دست تقدیر چنان کرده که دیوار شود... @mashaar🌱
نشسته ام به انتظار خودم ، خودم نمی آید... ز عشق تو سر به بیابان گذاشته او شاید...! خودم فدای خودت ، خودت که تنهایی... اگرچه دور ز من تو ، ولی تو با مایی! @mashaar🌱
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست @mashaar🌱
شـــادے بہ ما نیامدہ از ما گذشتہ است ای پیڪ غم سلام صمیمانه‌ات ڪجاست @mashaar🌱
همیشه گریه راه التیامِ زخم هایت نیست! کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟ @mashaar🌱
بگذشته ام از خـويش ولى از تـو گـذشتن مرزى است ڪه مشڪل ترازآن مرحله اى نيست... @mashaar🌱
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
نشسته ام به انتظار خودم ، خودم نمی آید... ز عشق تو سر به بیابان گذاشته او شاید...! خودم فدای خودت ،
دلبـرا عمری ست تا مـن دوست میدارم تو را در غمـــت مـیــسوزم و گفتن نمی یـارم تو را یک زمان از پای ننشینم به جست و جوی تو یــا کنم سر را فـــدایت یا به دست آرم تو را @mashaar🌱
هوای گریه در این ایستگاه سنگین است، سکوتِ سرد تو و بغضِ راه سنگین است! تو خیره میشوی اما مرا نمیبینی... نگاه میکنی و این نگاه سنگین است! غرور له شده‌ام را چرا نمیفهمی! برای من که زنم، گریه گاه سنگین است! برای من که نمیبخشی‌ام نمیدانی... چقدر پاسخ این اشتباه سنگین است! قبول... قلب تو را من شکسته‌ام اما، قبول کن که قبولِ گناه سنگین است! به روی شانه‌ی من، کوهِ غصه گاهی هیچ و گاه بار غمی قدرِ کاه سنگین است...! نبودن تو، غم من، هجوم دلتنگی چقدر خلوت این ایستگاه سنگین است...! @mashaar🌱
سرنوشت من و تو قاعده را ریخت به هم کوه شاید که به کوهی برسد، ما هرگز...! @mashaar🌱
سالیـانـی‌ست که مَـن سَـنــگِ صَـبــورِ خودَمَـم این چه خوب‌ست که مَن پُشت و پَناهی دارَم! @mashaar🌱
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست @mashaar🌱
گاه گویم که بنالم زِ پریشانی حالم باز گویم که عیان است چه حاجت به بیانم... @mashaar🌱
ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم فکری بکن برای من و آتش دلم @mashaar🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نيمه‌ى پُر منم و نيمه‌ى خالى هم تو خالى و پُر همگى قصه‌ى ليوانِ تو بود... @mashaar🌱
بعد آن شب، بعد آن شب، بعد آن شب، بعد از ان... دست هایم در نبودت می‌کند تب! بعد از آن... لب به دندان می‌کشم از شرم و هی می‌خندم و... چون که لب را با لبانت، داغیِ لب... بعد از آن... هر زمان می‌بینمت قلبم میان سینه ام می‌شود هی تاپ و تاپش نا مرتب... بعد از آن دوست دارم باشی و لیوان چای و شعر نو تا بچسپد بوسه ی شعر مودب... بعد از آن... یا که باید دست هایت طی کند این پیرهن بعد آن شب، بعد آن شب، بعد آن شب، بعد از آن... @mashaar🌱
این سَبزه که امروز...تماشاگه ماست... تا سَبزهٔ خاک ما...تماشاگه کیست... @mashaar🌱
سیزده آمد و مردم همه در دامن دشت من که از عشق تو عمری‌ست به صحرا زده‌ام @mashaar🌱
سیزده بار اگر بوسه زنم بر لب تو... باز هم سیزده در به درم ، در نشود! تو گُلی گر که نباشی چه طبیعت گردی؟! بی تو این سیزده بی پدرم سر نشود! پیش من باش که فردا رمضان می آید... چشم من پیش تو ای خوب دگر تر نشود! @mashaar🌱