eitaa logo
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
36 ویدیو
4 فایل
🌷 جایی برای احساسی ها... تکه شعر تکه نثر پرده را برداریم، بگذاریم که احساس، هوایی بخورد #سهراب_سپهری 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
گر بهر دوست نامه نویسی به دل سپار کاین مرغ نامه‌بر ز صبا پیشتر رسد... @mashaar🌱
عمریست در اجابت خود سنگ می‌خوریم نفرین به این دعا که به جایی نمی‌رسد... @mashaar🌱
در پیش آن دهان نتوان گفت هیچ حرف از بس که تنگ بود به جز بوسه جا نداشت @mashaar🌱
چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟ مرا چون با تو کار افتاده است این‌ها چه کار آید...؟ @mashaar🌱
هر قدر او چهره می‌افروخت ما می‌سوختیم در خور عرض بهار او خزانی داشتیم @mashaar🌱
روح شیطان را درون ظرف انسان ریختند گرگ هایی کآبرو از هر چه حیوان ریختند انقدر گوساله اورده به دنیا سامری که تمام مارها یکباره دندان ریختند هدهدان را بال بستند و سَحر با دست سِحر نقشی از بلقیس بر فرش سلیمان ریختند مرکب جهل عوام الناس را وارونه نعل کرده اند و گرد شک را روی ایمان ریختند تا سیاوش دیو آتش را لگام مرگ زد فتنه ها کردند و خونش را به توران ریختند لشگر سایه دهان مهر را با مهر دوخت شوکران را تیرها در حلق آبان ریختند شور تار ذالفنون ها را چپاول کرده اند دوره گردانی که "آتش در نیستان" ریختند خُلق تنگِ ماهیان تنگ هرگز وا نشد چون که دریا را به کام این نهنگان ریختند @mashaar🌱
موقع بد حالی‌ام ؛ تنها رهایم کرده‌ای موقعِ بد حالی‌ات لطفا سراغِ من نیا... @mashaar🌱
این سفره ها سهم شما پاداش بردارید از هر قبیله پشت هم بکتاش بردارید جنگل شما را می دَرَد یک شب که در خوابید فعلا به جنجال تبرها راش بردارید وقتی پرستوهایتان با جغد می خوابند از لانه شاید جوجه ی خفّاش بردارید در خاک ما نفرت بکارید و سَفیهانه آینده را از سینه ی فرداش بردارید من! زهرمارم مثل تاریخِ پر از دردم دست از سر تلخی این خشخاش بردارید راه نفس نه! بغض دارم گریه می خواهم چاقویتان را از گلویم کاش بردارد @mashaar🌱
مثل كوهیم و از این فاصله هامان چه غم است لذت عشق من و تو نرسیدن به هم است ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریم عاشقى كردن ما شرح عدم در عدم است مثل یك تابلوى نیمه ى نفرین شده اى دست هر كس كه به سوى تو بیاید قلم است عشق را پس زدى اى دوست ولى پیش خدا هر كه از عشق مبّرا بشود ، متهم است مى روى دور مرو ، بد دل و ناجور مرو فكر برگشتن خود باش و زمانى كه كم است قبل رفتن بنشین خاطره اى زنده كنیم بنشین چاى بریزم ، بنشین تازه دم است @mashaar🌱
ترسم خدا نکرده کشد از تو انتقام آهی که عاشقان به سحرگاه می‌کشند @mashaar🌱
کسی چون موج تا کی در کمند پیچ‌وتاب افتد؟ درین دریا به قدر یک حباب آرام میخواهم... @mashaar🌱
دیدم و ویران شدم... دیدی... و نشناختی...؟ @mashaar🌱
گیرم که به هر حال مرا برده‌ای از یاد گیرم که زمان خاطره‌ها را به فنا داد گیرم نه تو گفتی... نه شنیدی... نه تو بودی... آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد تقویم دروغ است! تو اصلا ننوشتی میلاد عزیز دل من پنجم مرداد با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی!؟ یک ذره دلت تنگ نشد خانه‌ات آباد این بود جواب من دل خسته‌ی عاشق شیرین رقیبان شده‌ای از لج فرهاد باشد گله‌ای نیست خدا پشت و پناهت احوال خودت خوب دمت‌گرم دلت‌شاد @mashaar🌱
یادش بخیر گشت و گذاری که داشتیم با چشم‌های هم سر و کاری که داشتیم حالا رهاتریم اگر چند دورمان جز دستمان نبود حصاری که داشتیم سرد آن‌قدر شدیم که در گوشه‌ی حیاط پژمرده شد همیشه بهاری که داشتیم شب‌ها به شوق دیدن هم بسته می‌شدند آن چشم‌های روزشماری که داشتیم دیشب بگو چه شد که به خوابم نیامدی؟ یادت نرفته است قراری که داشتیم؟ @mashaar🌱
و باز... شُرشُر باران میان دلتنگی و باز... هدفون مشکی و باز آهنگی و باز... حس عجیبی به دوست داشتن‌ات و باز... مستی من با خیال عطر تن‌ات و باز... رفتن تو از کنار من ناگاه و باز... بر لب من مشت می‌زند یک آه و باز... بوسه به دستی که نیست در دستم و باز... دیدن انگشتری‌ت در دستم* و باز... بی تو نشستن کنار تصویرت و باز... گریه به لبخندهای دلگیرت و باز... هجمه‌ی یادت کنار شب‌بوهام و باز... جای تو خالی میان بازوهام و باز... گریه‌ی یک مرد و سینه‌ی دیوار و باز... یک شب پر دردِ تا سحر بیدار و باز... شورش یک بغضِ در گلو خفته و باز... درد دل و حرف‌های ناگفته و باز... حسرتِ تکرارِ آخرین دیدار و باز... یک پُکِ سنگین به اولین سیگار... @mashaar🌱
در دلم از تو انقلابی بود نرسیدم ولی به آزادی @mashaar🌱
آن خنده‌ها چه بود، اگر دوستم نداشت!؟😔 @mashaar🌱
گفت: فدای سرت این نشد یکی دیگر. و نمی‌دانست این که رفت ″جان″ بود و آدمی را همین یک بیش نیست! @mashaar🌱
مُرده‌ام عیسی دمی خواهم که یابم زندگی .. @mashaar🌱
مامان! تمام زندگی‌ام درد می‌کند دارد چکار با خودش این مرد می‌کند؟! دارد مرا شبیه همان بچّه‌ی لجوج که تا همیشه گریه نمی‌کرد می‌کند این باد از کدام جهنّم رسیده است که برگ، برگ، برگ مرا زرد می‌کند هی می‌رسد به نقطه‌ی پایان،به خودکشی یک لحظه مکث، بعد عقبگرد می‌کند ابری ست غوطه‌ور وسط خواب‌های مرد که آتش نگاه مرا سرد می‌کند بی فایده‌ست سعی کنم مثل‌تان شوم دنیای خوب! باز مرا طرد می‌کند هی فکر می‌کنم… و به جایی نمی رسم هی فکر می‌کنم… و سرم درد می‌کند @mashaar🌱
‌بعدِ یک عمر تازه فهمیدم جسدی لایِ پیرهن بودم...! @mashaar🌱
از خونِ‌دل نوشتم نزدیکِ دوست نامه اِنّي رَأیْتُ دَهْـرَاً، مِنْ هِـجْـرِڪَ الْقیـٰامه @mashaar🌱
گوشه‌اى دارى بميرم؟! غار باشد بهتر است مرد عاشق از خودش بيزار باشد بهتر است "سر" كه با زانو رفاقت مى‌كند از غم پُر است همدمش عمرى اگر ديوار باشد بهتر است وقت دلتنگى چه شيرين ترش‌رويى مى‌كنى برگ گل گاهى كنارش خار باشد بهتر است با خودم گفتم -نمى شد راه آسان‌تر شود؟- عشق پاسخ داد: ناهموار باشد بهتر است باز با يادت نوشتم، باز بارانى شدم چشم شاعر اندكى نم‌دار باشد بهتر است... @mashaar🌱