•|کمی طراوتِ باران،
•|کمی نسیمِ #حَرَم،🌸
•|سلامِ صبح من و
•|فیض مستقیمِ #حَرَم...♥️
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
《تم حرم بی بی زینب..♥️》
•°اگه استفاده کردید یه صلوات هم برای سلامتی و ظهور آقا بفرستید°•
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
....🌵🎈
رنجوریراگفتنددلتچهمیخواهد؟
گفت: آنکهدلمچیزینخواهد ...🙃
#سعدے
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
خوش تـر از
نقــش تو
در عالــم تصویر نبود:)
#مقاممعظمدلبرے♥️
#پروفــایـل
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_هفتاد_و_پنج
❥••●❥●••❥
💠 عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا حرم بیصدا گریه میکرد. مقابل حرم که رسیدیم دیدم زنان و کودکان آواره داریا در صحن حرم پناه گرفته و حداقل اینجا خبری از تروریستها نبود که نفسم برگشت.
دو زن کمی جلوتر ایستاده و به ماشین نگاه میکردند، نمیدانستم مادر و خواهر سیدحسن به انتظار آمدنش ایستادهاند، ولی مصطفی میدانست و خبری جز پیکر بیسر پسرشان نداشت که سرش را روی فرمان تکیه داد و صدایش به هقهق گریه بلند شد.
💠 شانههایش میلرزید و میدانستم رفیقش فدای من شده که از شدت شرم دوباره به گریه افتادم. مادرش به سر و صورتم دست میکشید و عارفانه دلداریام میداد :«اون حاضر شد فدا شه تا ناموسش دست دشمن نیفته، آروم باش دخترم!»
از شدت گریه نفس مصطفی به شماره افتاده بود و کار ناتمامی داشت که با همین نفسهای خیس نجوا کرد :«شما پیاده شید برید تو صحن، من میام!»
💠 میدانستم میخواهد سیدحسن را به خانوادهاش تحویل دهد که چلچراغ اشکم شکست و نالهام میان گریه گم شد :«ببخشید منو...» و همین اندازه نفسم یاری کرد و خواستم پیاده شوم که دلواپس حالم صدا زد :«میتونید پیاده شید؟»
صورتم را نمیدیدم اما از سفیدی دستانم میفهمیدم صورتم مثل مرده شده و دیگر خجالت میکشیدم کسی نگرانم باشد که بیهیچ حرفی در ماشین را باز کردم و پیاده شدم.
💠 خانوادههای زیادی گوشه و کنار صحن نشسته و من تنها از تصور حال مادر و خواهر سیدحسن میسوختم که گنبد و گلدستههای بلند حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام) در گریه چشمانم پیدا بود و در دلم خون میخوردم.
کمر مادرش را به دیوار سیمانی صحن تکیه دادم و خودم مثل جنازه روی زمین افتادم تا مصطفی برگشت. چشمانش از شدت گریه مثل دو لاله پر از خون شده بود و دلش دریای درد بود که کنارمان روی سر زانو نشست و با پریشانی از مادرش پرسید :«مامان جاییت درد میکنه؟»
💠 و همه دلنگرانی این مادر، امانت ابوالفضل بود که سرش را به نشانه منفی تکان داد و به من اشاره کرد :«این دختر رنگ به روش نمونده، براش یه آبی چیزی بیار از حال نره!» چشمانم از شرم اینهمه محبت بیمنت به زیر افتاد و مصطفی فرصت تعارف نداد که دوباره از جا پرید و پس از چند لحظه با بطری آب برگشت.
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖•
@mashgh_eshgh_313💖
#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_هفتاد_و_شش
❥••●❥●••❥
در شیشه را برایم باز کرد و حس کردم از سرانگشتانش محبت میچکد که بیاراده پیشش درددل کردم :«من باعث شدم...»
💠 طعم تلخ اشکهایم را با نگاهش میچشید و دل او برای من بیشتر لرزیده بود که میان کلامم عطر عشقش پاشید :«سیده سکینه شما رو به من برگردوند!»
نفهمیدم چه میگوید، نیمرخش به طرف حرم بود و حس میکردم تمام دلش به سمت حرم میتپد که رو به من و به هوای حضرت سکینه (علیهاالسلام) عاشقانه زمزمه کرد :«یک ساله با بچهها از حرم دفاع میکنیم، تو این یکسال هیچی ازشون نخواستم...»
💠 از شدت تپش قلب، قفسه سینهاش میلرزید و صدایش از سدّ بغض رد میشد :«وقتی سیدحسن گوشی رو قطع کرد، فهمیدم گیر افتادین. دستم به هیچ جا نمیرسید، نمیدونستم کجایید. برگشتم رو به حرم گفتم سیده! من این یکسال هیچی ازتون نخواستم، ولی الان میخوام. این دختر دست من امانته، منِ سُنی ضمانت این دختر شیعه رو کردم! آبروم رو جلو شیعههاتون بخر!» و دیگر نشد ادامه دهد که مقابل چشمانم به گریه افتاد.
خجالت میکشید اشکهایش را ببینم که کامل به سمت حرم چرخید و همچنان با اشکهایش با حضرت درددل میکرد. شاید حالا از مصیبت سیدحسن میگفت که دوباره نالهاش در گلو شکست و باران اشک از آسمان چشمانش میبارید.
💠 نگاهم از اشک مصطفی تا گنبد حرم پر کشید و تازه میفهمیدم اعجازی که خنجرشان را از تن و بدن لرزانم دور کرد، کرامت حضرت سکینه (علیهاالسلام) بوده است، اما نام ابوجعده را از زبانشان شنیده و دیگر میدانستم عکس مرا هم دارند که آهسته شروع کردم :«اونا از رو یه عکس منو شناختن!» و همین یک جمله کافی بود تا تنش را بلرزاند که به سمتم چرخید و سراسیمه پرسید :«چه عکسی؟»
وحشت آن لحظات دوباره روی سرم خراب شد و نمیدانستم این عکس همان راز بین مصطفی و ابوالفضل است که به سرعت از جا بلند شد، موبایلش را از جیبش در آورد و از من فاصله گرفت تا صدایش را نشنوم، اما انگار با ابوالفضل تماس گرفته بود که بلافاصله به من زنگ زد.
💠 به گلویم التماس میکردم تحمل کند تا بوی خون دل زخمیام در گوشش نپیچد و او برایم جان به لب شده بود که اکثر محلههای شهر به دست تکفیریها افتاده بود، راه ورود و خروج داریا بسته شده و خبر مصطفی کارش دلش را ساخته بود...
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖•
@mashgh_eshgh_313💖
بهـ خدا گفتـم:🍃
اگـر سرنوشتـ مرا نوشته ای
چرا دعا کنم؟
خدا گفت:
شاید نوشتهـ باشم هر چه دعـا کنـد:)
#معبودمـ🌱
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
آقاۍِچمران؛
-اگرامامزمانغیبتکردهاست،
اینغیبتِماست،نهاو!
اینماهستیمکہچشمانخودرابستهایم!
اینماهستیمکہآمادگینداریم••
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#شهید_چمران
مثلبغضچمراندرکوچہهاۍ
پاوهراشنیدهای؟
بغضنهبرایاینکهچمرانتنهاشدهبود
نهبرایاینکهخستهشدهباشد ..
بغضبرایاینکهانقلابراتنهامیدید(":
[ بهخاطربغضمصطفی ،
برایانقلابکمنزار #رفیق ]
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#سخنبزࢪگآن🌱
●|همھڪارهاےعالَم
ازمعنوےتامادے
وقتشهمیݩ#جوانے است💖|●
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اربآبحسیݧجآنم🧡
ڪجا بگردم
دنبالِ این آرامش؟!...
وقتی تــــــ♡ــــــو را دارم...
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
مَشْــقِعـِشـْـ❤ــق
#اربآبحسیݧجآنم🧡 ڪجا بگردم دنبالِ این آرامش؟!... وقتی تــــــ♡ــــــو را دارم... °•|مَشْــقِعـِ
•واویـــــلاعلۍالعبـــاس...
•حـــرمغوغاست...
•حسیݩتنہاستـ....💔
63#روزتامحــرمحسینےدلہاتنگ:)🖤
نِشَسْتِـهڪُنْجِخیٖاٰباٰنِڪَــربَلاٰدِلِمَــن
چِهخٰاطِراٰتِقَشَنْگےاَزْآنْمَحَـلدٰارَد:)
بِیاٰدِچاٰیےِشیٖریـنِڪَرْبَلایے ها
ݪبم حَلاٰوَتِاَحْلٰےٰمِنَالْعَـسـَلداٰرَد...
#اربعیݩ_جانمونیمبچهها...
#شبتون_حسینے🌙✨
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#پیاممعنوے
تنہاراهفرارازتنہایے🏃♂
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
|مٽݪ یڪ مردھ ڪه یڪ مرتبھ جآن میگیرد
دلم از بردن نآمٺ ھیجان میگیرد
قلبم از کار کھ افتاد بھ من شک ندهید
اسم ارباب بیآید،ضربانم میگیرد...|💔🥀
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
•••
"جنگامروز
اسلحهنمۍخواد
اسلحهاتـــ روبایدتـو مغزت پرورشبدۍ
کهبتونۍتـودنیاۍمجازی
بـادشمنواقعیبجنگۍ
توجبههخودۍنهاینکهگلبهخودۍبزنی
جنگــ اینروزانخبهمومنمیخوادنهعلافـــ
تـوفضاۍمجازی....
#پرانرژیپیشبهجلوبسیجۍ✌️🏻🍃
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
『🔗°○
خلاقیت ؛
یکی از لحظههاینابزندگۍ ،
و یکیاز سالمترین لذتهای انسان است!
خلاقیت، شبیھ شدنِ انسان
بھ خداست :)
برای رسیدن بھ یک خلاقیت عمیق و پایدار ، باید رها بود . .
رها ازبندهاینفس! نھ بندگۍخدا🌱
໒
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
•°🌙| #پدرانه
🌾ما شاڪر حقیم
کهـ داریم #ٺو☝️را... اللهُمَ احفِظ🍃
قائدَنا الاِمامَ الخامِنهـ ایـ💛•°
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#تلنگـر
شیطونه کنـارِ
گوشت زمزمه میـکنه:
تا جوونی از زندگیـت لذت ببر❗️
هر جور که میـشه خوش بگذرون😰
اما تو حواست باشه،
نکنه خوش گذرونیـت به
قیمت شکســ💔ــتنِ دل امام زمانمون باشه...
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#سـردارقاســمسلیـمانے
GENERAL SOLEIMANY
#طـرحاستـورے🏛
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#نوڪرتمبتلاتھ💔
#بیـــو🌱
♡منازڪودڪےعآشقٺبودھاݥ
قبۏلݥنمآگࢪچھآلودھاݥ♡🥀✨
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شھیــدانہ🥀🌙
•
حرفهایِ #شہید_احمد_مشلب پیرامونِ حجاب :)🌱
.
+ توصیھ بہ خواهࢪان !
•
.
#حتماببینید✅
#شایدتلنگـر🙃❗️
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3