#پیاممعنوے
گࢪمابخشتࢪینامید✨🔥
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
_مےترسم...
+ازچے؟!
_ازخودم
+ازچیہ خودت؟!
_از بࢪیدن
بࢪیدن
از بࢪیدن خودم...
بࢪسان شہادت را محبوب من
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#تلنگر
ما هم #شهید میشویم آخر
اگر این #شهد_دنیا بگذارد🥀🍂
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
مَشْــقِعـِشـْـ❤ــق
🔴قسمتی از وصیت نامه حاج قاسم: 🔹من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم ✍ حوا
#اختلاس_گران درکربلا هلهله کردند تاصدای #ولایت رانشنوند شیخ هایشان هم سر #ولی_خدا را بریدند.
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#یهقاچکتاب ❣
_ تو حق نداری شهید بشی ...😢
لبخندش تلخ شد 💔
+ اگه شهید نشم، #میمیࢪم 🙃🚶♀
#کتاب_چایترامنشیرینمیکنم 💞
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
اگر میخواهے بدانےخدا از تو راضے است یا نه،
به #دلــــ♡ـــت مراجعه كن!✋🏻
ببین در زندگے از خدا راضے هستے؟
اگر راضے هستے؛ بدان كه خدا هم از تو راضے است♥️
و اگر در گوشه دلت از خدا ناراضے هستے،
متوجه باش كه خدا هم از تو ناراضے است..!
[#حاجآقامجتهدیتهرانی🌿]
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
راهِ هدایــَـــت
# اِمـــــام موسیٰ صَدر
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#استوری
@story
باشہداصحبتکنید...
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
این بچههای لوس و نُنُر رو دیدین؟!👦
یکم بهشون بها بدی،
عالم و آدمو ازت میخوان!👒📱☂🎯🍨🎡🛍
▪️▫️کافیه جلوش بگی قربون چشمای بادومیت بشم!...👀 میزنه زیر گریه که:
_بادوم میخوام😭😭😭
🌾 پدر و مـادرا هر چقـدرم خواستـه های بچـه رو برآورده کنن،
باز بچه ناراضیـه😡😡😡
آخه خواسته هاش هیــ✖ـــچ وقت تمومی نداره!
حتی وقتی بزرگ میشه و قد میکشه🚶♂هم همینه!
چون پررو شده😎
و عـادت کرده بـه "هر چیـزی" که میخـواد، برسـه!
نَفسِ ما یه بچه ی خیـلی لوس و ننره‼️
اگه یه کم طبق خواسته اش جلو بری👣
یه عالمه خواسته دیگه وسط میکشه♨️
اما اگه جلوش وایسی،
یاد میگیـری خودتو مدیـریت کنی✨👌
و یادش میدی قرار نیست مدیریتت کنه!
#هوای_نفس
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
@Eitaa_Them #20.attheme
110.7K
{تم شهدایی..💚}
شهید عبدالمهدی کاظمی
•°اگه استفاده کردید یه صلوات برای سلامتی و ظهور آقا بفرستید°•
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
اسلحہ لازمـ نیست...
همین کہ دوستش داریـد و بہ روے ماهش نمےآورید
مرگ تدریجیست...💔😇✌️🏻
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
خیلے جاها تعطیل شده
از جملہ مکان هاے تفریحےو...
عزیزاتونو به محض دیدن نمیتونید ببوسید یا بغل کنید...
اما چرا کسے نمیگوید آزادی ما سلب شده؟
و هشتگ آزادے آزادے راه نمیافتد؟؟
چون این محدودیت ، مصونیت است...
هر محدودیتی که بد نیست
حجاب مصونیت است در بعد جامعه
برای سلامت جامعہ...
#نشرحداکثرے
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یارَبَّ العاصینْ..💔
توبـــــہ کُن رفیق مُنتــــظر چے هستــے🙃❤️
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
دوتـآمنبرگوشدادی
سهتاکتابخوندی
چھارتا توئیت خونـدیازاینورواونـور
فڪرکردیکارتمـومـهوشـدیعـالم؟
احساسبینیازیبہـتدستداده؟
نهرفیـق!
زودهھنوبهیڪرکعتشیطانبرسـے!
۶۰۰۰سالبندگـیشـوخینیست🖇❗️
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
••
#رفاقتانه🙂🌱
رفیــقیه #نڪته تو باب «رفاقت» :
صفاو #صمیمیت، فقطتومحبتیشڪل میگیرهڪهمحور رفاقتش #خداست.√
براهمینهڪهخیلیاتو رفاقتشون صفا و صمیمیتو پیدا نمیڪنن.
💎✨
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_نود_و_پنج
❥••●❥●••❥
💠 تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من میگشت.
اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای ناموسش میتپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم.
💠 گوشه پیشانیاش شکسته و کنار صورت و گونهاش پُر از خون شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر میزند و او تنها با قطرات اشک، گونههای روشن و خونیاش را میبوسید.
دیگر خونی به رگهای برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال شهادت سنگین میشد و دوباره پلکهایش را میگشود تا صورتم را ببیند و با همان چشمها مثل همیشه به رویم میخندید.
💠 اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری میکرد، صورتش به سپیدی ماه میزد و لبهای خشکش برای حرفی میلرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد.
انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه میزدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
💠 شانههای مصطفی از گریه میلرزید و داغ دل من با گریه خنک نمیشد که با هر دو دستم پیراهن خونی ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را میبوسیدم و هر چه میبوسیدم عطشم بیشتر میشد که لبهایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت.
مصطفی تقلّا میکرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانهام را میکشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو میرفتم.
💠 جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند.
مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا میکرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم و بهخدا قلبم روی سینهاش جا ماند که دیگر در سینهام تپشی حس نمیکردم.
💠 در حفاظ نیروهای مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بیجان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیدهاند.
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖•
@mashgh_eshgh_313💖
#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_نود_و_شش
❥••●❥●••❥
نمیدانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل میکرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و غریبانه به راه افتادیم.
💠 دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را میکشیدند. جسد چند تکفیری در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابانهای اطراف شنیده میشد.
یک دست مصطفی به پتوی خونی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدمهایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش میکشید.
💠 سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای زینبیه در و دیوار کوچهها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب حرم پیدا شد و چلچراغ اشکمان را در هم شکست.
تا رسیدن به آغوش حضرت زینب (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیریها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عدهای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیریها بود.
💠 گوشه صحن زیر یکی از کنگرهها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود.
در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستارههای اشک میدرخشید و حس میکردم هنوز روی پیراهن خونیام دنبال زخمی میگردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!»
💠 نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچهها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.»
و همینجا در برابر عشق ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.»
💠 من تکانهای قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگیاش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا میکرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.»
چشمانش از گریه رنگ خون شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمیشد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آنها را هم نداشت که آشفته دور خودش میچرخید...
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖•
@mashgh_eshgh_313💖
#بیو ✨
به خود میبالم از عشقت ...🙃
ولی همواره میپرسم !!🤨
چه در ما یافتی آقا؛ 💔
که مارا #عاشقتـــــ کردی .!؟😭
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
[••💙🦋••]
#پروفـایل🌸🌿
#دخٺرونھ🦄🌙
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
[••💙🦋••]
#پروفـایل🌸🌿
#پسرونھ🍂🐾
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3