#دلنوشت
" تا حالا شده مثل حالے که الان برای محرم و اربعین داری رو برای امام زمانت داشتی؟؟
تا حالا شده همین قدر عمیق مضطر بشی برای ظهور آقا؟؟؟ اشک بریزی و مدام تو فکر امام زمان باشی؟؟
به این حس میگن تشنگی ، اگه ۴ نفر همینطوری تشنه ی حضور و ظهور آقا بودن ، الان کلی ظهور نزدیک تر شده بود :)
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
مَشْــقِعـِشـْـ❤ــق
#دلنوشت " تا حالا شده مثل حالے که الان برای محرم و اربعین داری رو برای امام زمانت داشتی؟؟ تا حالا ش
اینو نشر بدید رفقا
من کہ خوندم یہ لحظہ جاخوردم
منے کہ از وقتے پامو گذاشتم تو ایران
بہ فڪر اربعین سال بعد بودم
مضطر بودم...
اے کاش برا آقام اینقدر اضطراب داشتم
...
خیلے راست میگہ ها...😔💔
🌱[واعلَموا أَنَّ اللّہ
یُحولُ بَینَ المَرءِ و قلبِہِ]♥
.
::و بدانید ڪہ خدا میان
آدمے و قلبش حائل مـےشود::
.
. °•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نزار ازت دور بشم...♥️
بدون تو میمیرم!
یه اربعین نیام حرم به جون تو میمیرم...
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#معرفے_ڪتاب
📚بانوے نمونہ اسلام📚
📝این ڪتاب سعے ڪرده بہ گوشه اے از عظمت و شخصیت اجتماعے، سیاسے و اخلاقے حضرت زهرا(س) بپردازد
بہ قلـ✍ـم
ابراهیم امینے
نشـ🖨ـر
شفق
•••●❖📚❖●•••
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
📖قسمتے از ڪتاب☟
روزے عایشہ پیغمبر(ص) را دید ڪہ فاطمہ را مے بوسد. عرض ڪرد: یا رسول اللہ آیا هنوز هم فاطمہ را مے بوسے با این ڪہ شوهر دارد؟ پاسخ داد: اگر مے دانستی من چقدر فاطمہ را دوست دارم محبت تو هم نسبت بہ او زیاد تر میشد. فاطمه حوریہ اے است بہ صورت انسان هر وقت مشتاق بوی بہشت می شوم او را میبوسم.
علی بن ابیطالب از پیغمبر پرسید یا رسول الله مرا بیشتر دوست دارے یا فاطمہ؟
فرمود؟تو عزیزترے و فاطمه محبوب تر.
#ڪتاب_خوب
#بانوے_نمونہ_اسلام
•••●❖📚❖●•••
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#پروفایل_طورے
ࢪَه آِسِمان درون است..
ݐَرِ عِشـــ❤️ــق را بِجــــــــــنبان..
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
مابهاغوشتو یکباره چه محتاج شدیم:)💚🕶
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
•°
#دل_تڪونے 🌿-
علامه طباطبایے
خیلی قشنگ مےگفتن که:
عادت کنید که عادت نکنید...🙃🦋
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#یا_اسدالله_الغالب_ع🌷
رازِ خوشبختـے ما داشتـن عشق علیسٺ
ما ڪه با عشق علے ڪسب سعادٺ ڪردیم
لحظاتے ڪه بہ لب زمزمہ داریم علــے
بہ خدا ، طبقِ روایاٺ عبادٺ ڪردیم
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_اسٺ
#فقطشانزدهروزتاعیدغدیر💚❤️
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
☘🕌
[--نظربڪنبھدلے،ڪز
فراقخستھشدست💔🍃•]
حسینجانم🦋
#بطلبآقا
#شبجمعہ
#شبتون_حسینے♥️✨
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
ساعتبھوقت#سردارجانمون
•○●﴿حــاجقــاسـمـ♥️🥀﴾●○•
●●|1:20|●●
تمام شهر را گشتم
ڪه پیدایت ڪنم اما...
نه خود بودے و نه چشمے
ڪه شود همتاے چشمانت
💔🙂
درد فراق ...
ساده مداوا نمےشود
باید به هم رسید
وَاِلّا نمی شود
اگر مۍخواھید بدانید یڪ انسان چقدر ارزش دارد
ببینید بہ چھ چیزی علاقھ دارد
و عشق مۍورزد♥️
ڪسی ڪھ عشقش یڪ آپارتمان است
در واقع ارزشش بھ مقدار همان آپارتمان است
اما کسی ڪھ عشقش خداوند متعال است
ارزشش بھ اندازه خداست
-حضرت علۍ ؏🌱
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
•°.
.
.
• إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ...
وآرزوهـایے
کہ نگفتہ مےشنوے🙃🌱
♥️∞°•
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
عهــد مےبندمـ
دیگــه اشکاتو درنــیارمــ....😔
#حامدزمانے
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#بیو☘🌙
طَبیب ها همه ما را جوابِمـان کردند؛
فقط ظهور تو آقا عَلاج بیماری ست!
#اللهمعجللولیکالفرج☔️💫
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#تڪحرف 📌💌
کـاش دَر صَحراے مَحـشَر
وَقتی خُدا پُرسید
بَندِه مَن روزِگآرَت رآ چِگونه گُذَراندے
مَهدی فآطِمه بَرخیزَد وگویَد
#مُنتَظِر مَن بود ❤️
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
.•°♡°•.📃💡.•°♡°•.
#تݪنڳࢪآنہ🔖📍
و
بترسیمازروزیکہ
صفحہیمجازیمونرنگِ
خداوشهداروبگیره؛
ولیزندگیاموننھ..🙂♥️
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چہ امریڪا
چہ سعودے
چہ هر الاغ دیگرے
نمےتواند هیچ کارے انجام بدهد...
#حاج_قاسم
#ضربہ_متقابل
#هواپیمای_ماهان
#انتقام_سخت
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#بیو✨
نمےدانم ازدلتنگےْ عاشق تَرم ياازعاشقـے دلتنگـتَر
:'))♥🍃سیدمرتضےآوینی
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
مَشْــقِعـِشـْـ❤ــق
#رنج_مقدس #قسمت_دوازدهم پسرها از مغرب رفته بودند بیرون و حالا با حالاتی مشکوک برمیگردند. علی روزنا
#رنج_مقدس
#قسمت_سیزدهم
سعید با آرنجش مسعود را هل میدهد به عقب و دوباره در را میبندد. از کارشان تعجب میکنم. علی تکیه داده به دیوار و میخندد.
نگاه موشکافانهام را که میبیند، سرش را پایین میاندازد و آرام میگوید:
– لیلا! میخوام چند لحظه حوصله کنی و حرفهامو بشنوی. دلم میخواد کمکم کنی تا بتونم کمکت کنم.
گنگتر میشوم و از تغییر حالتش جا میخورم. چیزی درونم را به آشوب میکشد.
مکث میکند. حالم را میفهمد که حرفش را نیمه رها میکند. علی مصمم است که مرا وادار به کاری کند که دلخواهم نیست. به دیوار روبهروییاش تکیه میدهم و آرام سُر میخورم تا کمی قرار بگیرم.
بدون آنکه نگاهم کند میگوید:
– گاهی اتفاقی میافته که در آن دخیل نیستی؛ اما از شیرینی و تلخیش سهم میبری.
آب چشمانم را قورت میدهم تا اشک نشود.
– تو زندگی همه مردم سختی و گرفتاری هست. همه آدمها از خوب تا بد. خاص و عام هر کدوم یه جوری درگیرن؛ اما برای بعضی، مشکلها بزرگند و برای بعضی کوچیک، از نگاه هر کسی مشکل خودش بزرگه و برای بقیه کوچک و حل شدنی.
طاقت نمیآورم که یکطرفه بگوید و یکنفره بشنوم. خودم را آرام نشان میدهم و میگویم:
– مگه غیر از اینه؟
نفسش را بیرون میدهد و نگاه از فرش بر میدارد و به قاب خاتم بالای سرم میدوزد:
– تو یه نکته رو ندید میگیری! اینکه مشکل هرکسی بزرگتر از ظرفیت روحیش نیست. هرچند هم که براش مثل کوه دماوند باشه.
– نسبت تناسبی حساب میکنی علی؟
– آره دقیقاً. هرکسی مثل یک کسر بخشپذیره! صورت و مخرجش با هم تناسب داره!
حرف درستش را کامل نمیگوید. نگاهی آرمانی دارد و من لجوجانه نمیخواهم خاص باشم:
– اما همه کسرها بخشپذیر نیستند؛ گاهی تا بینهایت اعشار میخورند.
چشمش را میبندد و سکوت کوتاهش را میشکند:
– چرا تقریب نمیزنی قال قضیه رو بکنی؟ چرا توی قصه خودت مدام صورت و مخرج رو ضرب میکنی.
مه غلیظی از ای کاشها روی ذهنم پایین میآید. هر وقت وجودم را مه میگیرد، همه قدرتهای ذهنیام ناکارآمد میشود. نیاز به کسی پیدا میکنم که کمکم کند؛ تا ترس تنها بودن در این فضا زمینگیرم نکند.
– لیلا!
کاش مِه سنگین ذهنم، مثل شبنم مینشست روی سلولهای پژمرده روحم و صبح که میشد، با نم شبنمها بیدار میشدم.
– لیلا میدونی امشب برات تولد گرفتیم.
اگر شبنمها به هم وصل شوند و یک راه درست کنند، مثل یک رود باریک جاری میشوند و چهقدر زیبا میشود! علی زمزمه میکند:
– من الآن نمیخوام بحث کنم. فقط یک خواهش دارم، تو رو خدا یک چند ساعتی بی محلی نکن.
آبها میریزند و ناگهان سراب میشود. خشکی سلولهایم باعث میشوند که فریاد تشنگیشان بلند شود. تازه میفهمم که این شبنمها خیالات بوده و سلولها هنوز خشک و تشنهاند. علی منتظر جواب من نمیماند:
-لیلا! هر چهقدر هم که سخت باشه، باید امشب رو رعایت کنی. حداقل به حرمت اینکه پدره، تو هم نمایش یک دختر خوب رو بازی کن.
آرامتر از آنکه بدانم علی میشنود یا نه میگویم:
– امشب کاری را که قبول ندارم انجام بدم روزهای بعد باید چه کنم؟ علی تو پسری، احساست مثل من درگیر نمیشه، سالها حسرت بودن کنارپدر ومادر رو نداشتی. مجبور نشدی آرزوهاتو دور بریزی. تو…
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
مَشْــقِعـِشـْـ❤ــق
#رنج_مقدس #قسمت_سیزدهم سعید با آرنجش مسعود را هل میدهد به عقب و دوباره در را میبندد. از کارشان تع
#رنج_مقدس
#قسمت_چهاردهم
حرفم را میبرد. صدایم را شنیده و این حرفها درونم تکرار نشده است. میگوید:
– لیلا! خواهش میکنم اینجوری نگو، من احساسم کمرنگه. چرا فکر میکنی همهچیز و میدونی؟ شاید اون دلیلی که تو رو انقدر ناراحت کرده، اصلش چیز دیگهای باشه.
چشم از صورتش میگیرم و میگویم:
– پس بگو باید بیخیال همه لذتها و دوستداشتنیهام بشم. باید به داشته و نداشتهم اعتراض نکنم و بگم همهچیز خوبه.
خنده مسخرهای میآید پشت لبم و بیرون نمیزند.
– خواهر من. یک عمر با نارضایتی و اعتراض سر کردی، نتیجهاش چی شد؟
نمیخواهم جوابش را بدهم. خودم را مشغول صاف کردن پایین دامنم میکنم. لبههایش را باز میکنم؛چین میدهم. گلهای ریز دامنم به حرف میآیند. همیشه عاشق گلهای ریزم. کوچکاند اما پر از حرفاند.
میگویم:
– تو همیشه زورگویی. لبخند تمسخرش را میشنوم اما صورت معترضش را نگاه نمیکنم. حالت نگاه و ابروی در همش را تصور میکنم:
– شاید من زورگو باشم، اما غلط نمیگم. بگو کجای حرفم اشتباهه و به نفع تو نیست؛ من قبول میکنم. میگم ضعفت همه آیندهات رو بر باد میده، فکرت رو خراب میکنه، جهت حرکتت رو عوض میکنه، زندگی رو سخت نکن لیلا. نمیگم فراموشش کن، اما نگذار موج سنگینی بشه و تو رو غرق کنه. خودت تموم خاطرهها و اثراتش را مدیریت کن. لیلا ببین… گریه نکن.
با سرعت دستم را بالا میبرم و روی صورت خیسم میکشم. داشتم در خیالم ریزترین خاطرات تلخ را جستجو میکردم. صدای سعید همراه با انگشتی که به در میزند از گنگی بیرونم میکشد. با آستین صورتم را خشک میکنم. در را باز میکند و اول چند ثانیه به صورت من خیره میشود. میگوید:
– حل کردی یا حل کنم؟
علی لبخندی میزند و سری تکان میدهد:
– حلّه سعید جان.
مسعود شانههای سعید را میگیرد و به سمت حال هل میدهد و صورت خندانش که با دیدن من سکوت میشود. حرفش در دهانش میماسد. این ضعف من همه را اذیت کرده است. سرم را پایین میاندازم.
– لیلا پارچهها را دید؟
علی پوزخندی میزند و میگوید:
– کور خوندیم. آنقدر خواهرمان کمخرج هست که با هیچ رشوهای حاضر به پذیرش نشد.
مسعود چشمش که به پارچههای کنار چرخ خیاطی میافتد، میگوید:
– خواهرتو نمیشناسی از حیثیت برادری ساقط شدی. پارچهها را گذاشته کنار چرخ خیاطی، یعنی اینکه دلشم خواسته، بیمنت. برمیگردد سمت من:
– خداییش لیلاجان برای این دو نفر را خراب کردی مهم نیست، من رو هواداری کن؛ چون شلوارم مونده روی دستم نمیدونم با چی بپوشمش…
علی پوفی میکند و میگوید:
– با این لباسها هر چی من خوشگل میشم تو زشت. شلوارت رو بده به من، خودت رو بیخود انگشتنمای مردم نکن.
مسعود خیز برمیدارد سمت علی و میگوید:
– ای بیمروت، منو بگو که میخواستم تو رو ساقدوش خودم کنم.
و مشتهایش را به سر و کول علی میزند. علی تلاش میکند تا دستهای مسعود را بگیرد و همزمان فریادش خانه را پر میکند.
از حرکات بچهگانه و از دیدن لباسهای کج و کوله و موهای بههم ریختهشان میخندم. مسعود بلند میشود و دستانش را بههم میزند، لباسش را صاف میکند و میگوید:
– اگه بدونم با زدن علی خوشحال میشی و میخندی، روزی دوسه بار میزنمش.
علی خیز برمیدارد سمت مسعود و فرار و بعد هم دری که محکم بسته میشود. برمیگردد و میایستد جلوی آینه و موهایش را شانه میکند، تیشرت کرمش را صاف میکند و میگوید:
– مسعود دیوانه. خدا شفاش بده
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3