📖قسمتے از ڪتاب☟
عجب تمثیلے است اینڪہ علے مولود ڪعبہ است....یعنے باطن قبلہ را در امام پیدا کن! اما ظاهرگرایان از ڪعبہ نیز تنها سنگ هایش را می پرستند...
تمامیت دین به امامت است،اما امام تنها مانده و فرزندان اُمیہ از ڪرسے خلافت انسان ڪامل تختے برای پادشاهے خود ساختہ اند.
#فـتح_خـون
#ڪتاب_خـوب
•••••••●❖📚❖●•••••••
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
📖قسمتے از ڪتاب☟
آهستہ گفتم: متوجہ فاصلہ هایے شدهام که میان من و شماست. با هم مثل برادریم... با هم نماز میخوانیم. به هم ڪمڪ میکنیم. یڪدیگر را دوست داریم... چرا وقتے مسلمانیم و خدا و پیامبر و ڪتابمان یڪے است باز هم باید فاصلہ بین ما باشد؟گفت: البتہ فاصلههایے هست. اما نہ آنقدر کہ تبلیغ میکنند. مشڪل از جاے دیگر است. حڪومت شخصے را حاکم این شهر قرار داده که دشمن فرزندان پیامبر و شیعیان است. سیاهچالهاے دارالحڪومه پر است از شیعیان بےگناه. برخوردی که با ما دارند با ڪافران و بیگانگان ندارند....
#رویاے_نیمہ_شب
#ڪتاب_خوب
•◆•◇•◆•📚•◆•◇•◆•
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
📖قسمتے از ڪتاب☟
مولاے ما امیرالمومنین(؏)جورے مے گوید انگار خود رو بہ دنیا خطابہ می خواند:
هرگز محبت تو در دل من جاے نمے گیرد. ڪس دیگرے را بہ فریب، زیرا مرا به تو نیازے نیست. من تو را سه طلاقه ڪرده ام و دیگر بہ سوے تو باز نخواهم گشت از من دور شو!من تو را با چهره و صورت بہ زمین کوبیده ام و افسار تو را بہ گردنت انداخته ام و خود را از چنگ تو بیرون ڪشیدهام. من از دام های تو گریخته ام و از گام نہادن در لغزشگاه های تو دورے گزیده ام. اے دنیاے پست!
#ڪتاب_خوب
#اقیانوس_مشرق
•❖•◇•❖•📚•❖•◇•❖•
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
📖قسمتے از ڪتاب☟
اگر نظـام خلقت رو بہ یہ تـابلو تشبیہ ڪنیم،چیزي ڪه این نظام رو بہ ڪمال میرسونه تنوع نقش ها وگونـاگونے مخلوقـاتہ. براے ایـنڪہ هر موجـودی بتـونہ بـہ بهـترین نحـو بـہ نقش خـودش عمـل کنـہ ، بایــدافراد و موجـودات هم اسـتعدادهاے مختلفی داشـتہ بـاشن. همہ قبول داریم ڪه خـدا انسان ها را متنوع آفریـده و به دو نوع زن و مرد تقسـیم
شون ڪرده. حالا اگه قرار بود نقش این دو تـا عینـًا مثل هم باشه دیگه زن و مرد آفریـده
شـدن انسان ها معنایی داشت؟
#ڪتاب_خوب
#دختران_افتاب
◈•❖•◈📚◈•❖•◈
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
📖قسمتے از ڪتاب☟
در سال ۶۰ ڪہ آن حادثہ ڪذایے برای بنده اتفاق افتاد در مسجد ابوذر بیہوش شدم بعد ڪہ من را بلند کرده بودند در حینے ڪہ مرا از مسجد بہ طرف ماشین می بردند دو سہ بار بہ هوش آمدم و دوباره از هوش رفتم یڪ بار احساس ڪردم لحظہ مرگ است ناگہان همہ زندگے گذشته در مقابل چشمم مجسم شد با خودم فکر کردم ڪہ خب حالا چہ دارم برای عرضہ ڪردن؟ مبارزه ڪردیم،زندان رفتیم، ڪتڪ خوردیم،درس دادیم،زحمت ڪشیدیم... این چیزهایے است ڪہ آدم به ذهنش مے آید دیگر..!آن لحظه دیدم همہ اینها را میشود با من مناقشہ کنند و بگویند در فلان قضیہ ممڪن است یڪ نیت غیر الہے مخلوط این نیت شما شده باشد هیچے از بین رفت!مثل آدمے ڪہ به هیچ جا دستش بند نیست. گفتم پروردگارا! وضع من این جورے است،مے بینے دیگر من ظاهراً هیچ چیز ندارم آنطور ڪہ حساب مے ڪنم میبینم هیچ چیز دست من نیست مگر خودت رحم کنید این حالت برای انسان پیش مے آید سعے کنید از این موقعیتها استفاده ڪنید
#1318
#ڪتاب_خوب
❥••••●❥📚❥●••••❥
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
📖قسمتے از ڪتاب☟
–توے قرن بیست و یڪ زندگے مے کنیم!حالا دیگر نزاع هاے قومے قبیلہ اے و عقیدتے معنایے ندارد! وقتے می شود حرف زد، باید حرف زد. با منطق و برهان.
سرش را چرخاند طرف حکیمه خاتون ڪہ آن طرف تر، زیر تیغ آفتاب، ایستاده بود.چادر سرش بود و داشت جایی دورترها را نگاه می کرد.عبدالحمید دستے بر محاسن بلند و سفیدش ڪشید و گفت:
– این ڪہ می بینی چہار نفر دارند توے بے راه و فامیل پچ پچ می کنند، فقط بہ خاطر این است ڪہ تا بہ حال این موضوع سابقہ نداشته.
حڪیمہ خاتون سرش پایین بود. عبدالحمید ادامہ داد:
– تو اولین دخترے هستے ڪہ خواستگار شیعہ دارد...
#ڪتاب_خوب
#فرشتہ_اے_در_برهوت
•❥•◈●📚●◈•❥•
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
📖قسمتے از ڪتاب☟
سلمان گفت: قول بده گاهے با نوشتہ اے ما رو از سلامتےات مطلع کنے.
گفتم: آخہ تو این آتیش و خون دنبال ڪاغذ و قلم و نامہ نوشتن باشم؟چے بنویسم؟
گفت:چقدر براے دو ڪلمہ چانہ میزنے.فقط بنویس «من زندهام».
.حالا بعد از گذشت بیش از دوسال ڪہ در زندانهاے امنیتے عراق بودم برگہ آبی رنگے بہ دستمان دادند و گفتند این برگہ آبے نامہ فورے است و هیچگونہ ڪنترل امنیتے بر آن نیست ولے فقط مےتوانید در این نامه دو ڪلمہ بنویسید
بعد از دو سال و این همہ بےخبرے از ڪجا بنویسیم که در دو ڪلمہ جا شود. یادم آمد ڪه یادداشت سومے ڪہ بہ سلمان قول داده بودم با خود به عراق آوردهام بہ قولم وفا کردم و برای بار سوم اما با وقفہ دو سالہ نوشتم:
- من زندهام... بیمارستان الرشید بغداد
معصومہ آباد 61/2/25
#ڪتاب_خوب
#من_زنده_ام
•❥•●📚●•❥•
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3