همه توی هواپیما سوار شدن و خدمه راهنمایی میکردن
بچه های پاکستانی توی نجابت هم حرف واسه گفتن دارن
داخل پرانتز اینم بگم همیشه برنامه های زنده سوتی زیاد داره
خاطره گوییهای زنده ی منم غلط املایی داره
پس خودت ببخش به بزرگیت
مشقِ عشق ٬ دمشق
همه توی هواپیما سوار شدن و خدمه راهنمایی میکردن بچه های پاکستانی توی نجابت هم حرف واسه گفتن دارن
خدمه ی پرواز و میهماندارها هم که همون بچه های همیشگیه کادر پرواز بودن و نه انچنان ساده و نه انچنان غیر عادی
اما برای مجاهد پاکستانی ما داستان فرق میکرد
وقت چاشت شد و میهماندارا یکی یکی پذیرایی میکردن تا رسید به اون دوست مذکور ما
ازش سوال پرسید اون خانم چی میل دارین؟!
رفیق پاکستانی ما
یک نگاهی به خانم کرد
سرش رو انداخت پایین
یک دوبیتی زیر لبش با زبان پاکستانی زمزمه کرد و یک نعره کشید حیدررررررررررر
و بقیه ی پرواز شروع کردن به حیدر حیدر حیدر گفتن
تجسم کن اون دختر سرخ شد و سفید شد و شوک شد و همونجور وایساد هیچی نگفت
توی زندگیش ندیده بود این نعره های حیدری رو و اصلا توقع شنیدنشونو اونجا هم نداشت
ولی برای شیر بچه های پاکستانی رجز خوانی نعره های حیدری خیلی طبیعی بود
من که دیگه اون خانم رو تو هیچ پروازی ندیدم
ولی ارزو میکنم هر کجا باشه سالم و خندان باشه 😅😅😅😂
گفتم حالا که روزه ای
و احتمالا داری یواش یواش تخلیه انرژی میشی
بگم روحیه بگیری و بخندی
شاید بیشتر اروم باشی
هدایت شده از سید مترجم
حضرت خورشید
عشق تویی جان تویی ایمان تویی
تنها مرحم دردهای جامانده از بدن رفیقهای تیکه پاره شدمون قند شیرین لبخند شماست
جان عالم به فدایت مقدایم
سلام سلام سلام
احوالاتت سوال نداره که
مشخصه کم اوردی و روی منم ویتامین سرا حساب کردی
بابا این خاطراتی که میگی بگو من بخندم باجون و خون ساخته شده هاااااا
باشه
حالا که میخوای بخندی تا روحیه ت شاداب بشه و تا اذان دووم بیاری بذار یک خاطره بگم از یک شیطنت توی منطقه
یکی از بچه ها خیلی تخس بود
از بچه های افغانستانی بود ولی شیطون و تا حدی شرررررر
از تعداد ر های شر بفهم خودت