یکی از بچه ها معروف بود به محمد تانک
چون هیکل درشت و تنومندی داشت
ماشالله ش باشه
دو نفر روی کورش میذاشت و بلند میشد
محمد تانک وقتی سری آخر برگشت ایران از سوریه مدارکش رو داد برادرش که بیاد منطقه
محمد اسدی چله ی روزه داشت برای اینکه کارش درست بشه و لو نره تا برسه به خط
قبلش دو بار با هزینه ی شخصی عراق رفته بود و دو دوره توی عراق جنگیده بود با داعش
اما علاقه ی شدیدی به سوریه داشت
اخه خداییش هم دفاع از ناموس اهل بیت چیز دیگه ایه ...
شهید خزایی میگفت
میگفت توی عراق به مدافعان گفتم خوش بسعادتتون که شما از حرم ها و عتبات زیادی دفاع میکنین
خیلی سعادتمندید
کاظمین و سامرا و نجف و کربلا و این همه معصوم و امامزاده
وای مدافع عراقی چیزی گفت که یادم نمیره
مدافع به شهید خزایی گفته بود بچه های که توی سوریه میجنگن فرق دارن
گفتم بهش چرا !؟
گفته بوده که یک مرد خانواده پسراشو دست هر کسی میسپاره چون میتونه از خودش دفاع کنه
اما ناموسش رو دست هر کسی نمیسپاره ...
محمد واقعا غیرتی بود
خلاصه با مدارک برادرش اومد و از روزی که دیدیمش یادم میاد روزه بود
با توانایی و استعدادی که داشت فرماندهی یک گردان رو دست گرفت و اسم گردانش رو گذاشت غلامان عباس
محمد مشهد حقوق میخوند و از فعالان سیاسی بود
به حدی که پایه ی تمام مشارکتهای مردمی و بحثهای انتقادی و فعالیت های اجتماعی شده بود بین رفقاش
خیلی از شبها رو تا صبح به جای بچه هاش کشیک میداد
از اون دسته آدمها نبود که بگه من فرمانده گردانم توی مقر میمونم و با بیسیم یا از طریق فرمانده گروهانام مراقبت میکنم از خط
یک روز که تازه اومده بود خط ، یادمه اومد مقر ما و اون خاطره ی شهید عطایی که قبلا براتون گفته بودم اتفاق افتاد
حمام و خاطرات برادرش و سربسر گذاشتن مرتضی عطایی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
توی رجز خونی هم دستی روی آتش داشت
بالای سر جنازه ها و لاشه های نعش دشمن یادمون نمیره نحن ابناء الحیدرش رو
با شیر بچه های حیدر در نیفتین گفتنش رو