eitaa logo
مشقِ عشق ٬ دمشق
210 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
432 ویدیو
18 فایل
مشقِ عشق ٬ دمشق حرفهاي دل یک جامانده از شهدا ، شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم كه شايد باز لايق شوم دفتر مشق ما سرمشقش٬عشقه دم و بازدم ما سرمنشأش٬عشقه محل عاشقیمون دمشقه https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
یک روز اونقدر درگیری داشتیم که تا شب از خستگی نمیتونستیم رو پامون وایسیم هرچی هم میزدیمشون مگه تمومممممم میشدن ؟!!!!!
خیلی دوییده بودم و یکسره از این سر خط به اون سر خط تعداد کم بودیم و باید به همه میرسیدم و روحیه ای ٬ مهماتی ٬ شوخی ای و خنده ای خلاصه نباید یک جا میشستم شب شد و درگیری ها کمی اروم تر شده بود و من یواش یواش داشتم میفتادم از پا سید هادی تنها تو یک سنگر نشسته بود و من رفتم پهلوش و شروع کردیم به گپ زدن
هی پلکام داشت مدیر ت و سید فهمیده بود خوابم میاد بهم گفت داداش یک ساعتی بخواب من بیدارم گفتم نه بابا سید خدا تو خودت خسته ای گفت نه من خوبم تو بخواب بیدارت میکنم خوابم گرفت
این بشر اینقدر مهربون بود که وقتی به خودم اومدم دیدم نماز صبحه و سید داره قدم میزنه خمپاره هاشون و کپسولهاشون قطع نمیشد ولی این طفلک گیج خواب بود و برای اینکه نخوابه داشت دولا دولا قدم میزد بادی به سروکله ش بخوره
#شهید_سید_هادی_علوی بچه مشهد بود شغلش بنایی بود و عاشق اهل بیت سلام الله علیها شب هجوم تو ماشین اومدیم سوار شم بریم برای عملیات ... ارامش خاصی داشت و از ارامشش بچه ها تعجب میکردن و واسه همین همه دوست داشتن کنارش باشن فرمانده ی یکی از دسته ها بود ... پشت تویوتا شروع کردیم ذکر گفتن و شور گرفتن ... حسین جان ای ابروی دوعالم نگین سلیمان به حلقه ی خاتم @mashghe_eshgh_dameshgh
326K
انتقام حرم‌ زینب رو من میگیرم ... @mashghe_eshgh_dameshgh
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
ببین من حقیقتا به تبادل و خرید ممبر و این حرفا اعتقادی ندارم میگم دارم از رفقای شهیدم میگم پس خودشون اگر بخوان واسطه درست میکنن و دعوت میکنن که اسمشون و رسمشون رو بتونم به همه معرفی کنم حالا اگر دوست داری اون‌واسطه باشی بسم الله مشق عشق٬دمشق ارسال مطالب شرعا و عرفا با لینک جایز هست حرفهاي دل یک جامانده از شهدا شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم كه شايد باز لايق شوم دفترمشق ما سرمشقش٬عشقه دم و بازدم ما سرمنشأش٬عشقه محل عاشقیمون دمشقه... https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
تو خانطومان سید هادی دید بچه ها تو خط مقدم مشکل رفع حاجت دارن دیدم بلند شده بیل رو برداشته بهش گفتم سنگر که مشکلی نداره سید ... گفت نه میخوام دستشویی جور کنم(درست کنم) رفت و شروع کرد به بیل زدن و سنگ و کلوخ جمع کردن یک دستشویی صحرایی درست کرد که نگو ... ولی فردای همون روز رفت گفت برم دستشویی بیام هر چی وایسادم دیدم خبری نشد ازش پرس و جو کردم گفتن ترکش خورده از ناحیه نشیمنگاه😅 یادش بخیر اینقدر اروم بود که نگو برعکس من چقدر سر بسرش میذاشتم 😔
به کانال ِ دِلے منو دوستانم اون چیزایی که خودم دوستـ دارم یھ آرشیـو اَز حال ُ روزم! بعد دوستان شهیدم مشق ❤️عشق ❤️دمشق مبلغ ما باشید😊🌹👆👆👆 @mashghe_eshgh_dameshgh
بیدارت میڪند دستت را میگیرد بلندت میڪند شهیـ❤️ـدت مےڪند اگرڪه بخواهی فرقـی نمی ڪند... و یا و یا و ...و این را بــدان: 『هر ڪسی با یڪ شهیدی خو گرفت روز محــشــــــر آبــــرو از او گرفتـــ』 🌹کانال مشق ❤️عشق ❤️دمشق🌹 @mashghe_eshgh_dameshgh
یک خاطره بگم‌یخورده بخندی؟
فاصله خیلی کم بود با دشمن روزها حدودا سیصد متر شبها حدودا هفتاد هشتاد متر سنگر کمین داشتن و میومدن جلو ... خلاصه منم که زبان عربی صحبت میکردم گاها باهاشون کل مینداختم و بحث بعضی وقتها میومدم ادای ادم‌خوبا رو در بیارم و مصلن به راه راست هدایتشون کنم باهاشون اعتقادی صحبت میکردم و همیشه نفر بعدی اضافه میشد و کار به بوق و اخرش تیر اندازی میرسید چون خیلیهاشون اصن نمیدونن کجان و چیکار میکنن فقط مغزشون شستشو شده و فکر میکنن با پیامبر قراره غذا بخورن تو یک بشقاب و قاشق هاشونم تو جیبهاشونه
اینو جدی میگم هاااا تا این حد روشون کار میشه که یارو حاضره خودش رو منفجر کنه ...
خلاصه منم هر وقت اونا سرو صدا میکردن ٬ بچه ها صدام میکردن بیا جوابشونو بده ... یک شب پشت خاکریز نشسته بودیم و هفت هشت نفری بودیم و قرار شد بلند شم و رجز خونی
اسمعونی یا ایها الضالین یا احفاد الیهود نحن شیعه علی ابن ابیطالب ع نحن ابناالحیدر اقطعوا رئوسنا کما قطعتوا راس جدنا الحسین ع اقطعوا ایدنا کما قطعتوا اید عمنا العباس ع لن تسبی مرتین لبیک یا زینب س
اقا داد و بیداد و عربده کشی ها تموم شد یهویی یکی از بچه ها اومد جلو گفت سید یک سوال دارم گفتم جانم
گفت مگه توی اونور(دشمن) اصفهانی هم دارن ؟!؟؟؟؟ گفتم هاننننننن جان چیشد؟! گفت اخه داد زدی اصفهونی یخورده جا خوردم یهو یادم افتاد داد زدم اسمعونی (بشنوید از من) اون بنده خدا اصفهونی شنیده بود اقا من و بقیه بچه ها نترکیدیم😅😅😅😅😅😅
بچه ها یخورده حال و هواتونو عوض کنم ؟!؟ ببخشید ها ولی امشب اسمون دلمونو ببریم یک جای خوب که اگر قرار باشه بارونی هم بگیره جایی بیاره که زمینش حاصلخیزه و حداقل یک باقیات صالحاتی برامون میذاره ... و کجا بهتر از سرزمین عشق ٬ دمشق فکرشو بکن: اصن اینجوری بگم بهتره خودتو ببین تو شامات اونم نه قبلا هاااا نمیدونم چند سالته اصن سوریه رفتی یا نرفتی ولی اگر دلت شکست منم دعا کن
فکرشو بکن الان بعد از اینهمه تخریب و جسارت و خرابی رفتی شام از کوچه پس کوچه های خرابه رد میشی ناخوداگاه یاد زمانی میفتی که اسارت میبردن بی بی و بچه ها رو حضرت سجاد ع رو با اون حالت بیمار و جسم ضعیف تو همین خرابه ها روی سنگ و کلوخ و خار نمیخوام روضه ی باز بخونم نه به والله روضه خون نیستم اما میخوام بفهمی شهدا چی دیدن که نتونستن از رفتن دل بکنن
نگاهت میفته به هر سوراخ و خرابی منتظری یک حرامی بیاد بیرون تازه اونجا اسلحه داری تعداد بچه ها کم نیست میدونی کدوم سمت دشمنه و کدوم سمت خودی اما فکرش رو بکن اون کاروان با زن و بچه تو اون خرابه هایی که همه کل میکشیدن سنگ میزدن کافر میخوندنشون و به پیکر شهداشون جسارت میکردن و میخندیدن مستانه ...
هیچ میدونی چه حالی داری وقتی میبینی بعد از این همه سال هنوز اولاد شمر و خولی و حرمله دندون تیز کردن و‌میخوان پیکر ها رو عین حجر ابن عدی از خاک دربیارن و بعد از اینهمه سال سالم مونده ولی اتیش بزنن؟؟؟؟؟؟
لا یوم کیومک یا اباعبدلله
منو ببخشین اما حالا شاید بهتر بفهمی چرا بچه ها بزاشون تیکه پاره شدن ترسی نداره و شیرینه!!! چرا عاشقانه دست خالی جلوی دشمن تا خرخره مسلح وایمیسن و اخرش ٬ اخرین کلمه شون یا علی هستش وقتی دارن سرش رو میبرن و خر خر کردنش پشت بی سیم با صدای یا علی میاد ...
رضا محاصره شد تا اخرین فشنگش جنگید اما بدنساز بود اسلحه ش رو انداخت زمین با دست خالی و مشت و لگد جنگید زخمی شد وگرنه اسیر نمیشد... طبق معمول حرامیها میخواستن‌بچه ها رو‌تضعیف روحیه کنن و زجر بدن.برای همین‌بی سیم‌گرفتن جلوی دهنش