سلام سلام ارادت
حالت چطوره ؟!
خوبی؟؟؟
الهی شکر منم خوبم
راستی عیدت مبارک
زیر سایه ی رسول الله صحیح و سالم باشی و عاقبتت ختم به شهادت باشه
مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم
مخواه چشم بپوشم، مخواه بردارم
مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند
که دست از سیر نقد گناه بردارم
#شهید_مرتضی_عطایی
امشب یک خاطره بگم از زبان خود شهید عطایی راجب یکی از شهدای مدافع حرم
#شهید_محمد_اسدی
پایه ای؟!؟!
خانطومان...بهمن ماه 94
روز دومی بود که اومده بود سوریه...
اومد گفت: من برادر ممد تانکم، داداشم گفته رفتی منطقه بیام پیش شما...(ممد نیروی خودمون بود)
گفتم :میشناسمت ،کپی برابر اصله، مشخصه هر دوتون از یک کارخونه این😂...
اگه نمیشناختمت باید تعجب میکردی...
دیدم یه نایلون مشکی زیر بغلشه،گفتم حالا کجا میخوای بری؟
گفت: حموم🛀
گفتم :نیومده حموم لازم شدی😳
گفت : آخه مقرمون حمومش خرابه و آبش سرده...
گفتم باید عادت کنی دیگه، منطقه همینجوریه
ضمنا بین روز نميشه حموم بری...
دیدم این پا و اون پا میکنه و زیر لبش من من...
گفتم: تو هم مثل ممد دایم الحمومی...
حالا بیا برو غسل شهادت یا هر غسلی داری بکن...
به محمد حسین(الان عضو گروهه) گفتم این دلاور از سیاه گوشهاس، حموم رو رو شن کن و کارشو راه بنداز...
رفت حموم و چند دقیقه بعدش زد بیرون...
کلی تشکر کرد و بعد از خداحافظی چون هوا سرد بود ، با ماشین رسوندمش مقرشون که روبروی مسجد خانطومان بود...
این عکس هم مربوط به همون لحظه ی ورودشه
که نایلون لوازم حموم دستش بود و بهش گفتم اینارو بذار عقب ماشین تو عکس آبرومونو نبری...
(ناگفته نمونه که ممد تانک با اسم برادرش و با عنوان سیاگوش اومده بود منطقه، و بعد دو بار اعزام، مرحله ی سوم ، برادرش که محمد اسدی هست، با کارت اون میاد منطقه )
مشقِ عشق ٬ دمشق
خانطومان...بهمن ماه 94 روز دومی بود که اومده بود سوریه... اومد گفت: من برادر ممد تانکم، داداشم گفته
این همون عکسیه که مرتضی توی خاطره ش گفته
😅😅😅
https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
ارسال مطالب شرعا و عرفا با لینک جایز هست حرفهاي دل یک جامانده از شهدا شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم كه شايد باز لايق شوم دفترمشق ما سرمشقش٬عشقه دم و بازدم ما سرمنشأش٬عشقه محل عاشقیمون دمشقه