eitaa logo
مشقِ عشق ٬ دمشق
351 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
574 ویدیو
19 فایل
مشقِ عشق ٬ دمشق حرفهاي دل یک جامانده از شهدا ، شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم كه شايد باز لايق شوم دفتر مشق ما سرمشقش٬عشقه دم و بازدم ما سرمنشأش٬عشقه محل عاشقیمون دمشقه https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسال نمیشن پیامهام
بی تعارف و احوالپرسی بریم سراغ شهیدی که خیلی ازش حرف دارم برای گفتن هستین دیگه ؟؟؟ اگر دوست داشتین رفقاتونم دعوت کنین شناخت شهدا کمک میکنه به بهتر زندگی کردنمون و اینکه بهتر راه رو بشناسیم اخه با این ستاره ها گم شدن خیل افتضاحه
خب اول از همه میخوام در باره ی حسن چند تا نکته بگم که حسن جسور و نترس و شجاع بود ۱۵ سال مربی اموزش بود
حسن یک بچه مشهدی با عشق بود
که اگر میدیدش میگفتی این عناوینی که قراره امشب راجبش بشنوی اصن باورت نمیشه بس که خاکی بود و بی ریا
مغازه نونوایی داشت خونه داشت موتور داشت زندگی راحتی داشت ولی عاشق انقلاب و نظام و ولایتش بود اینا رو اینجوری براتون بگم
که داش حسن ما مربی خیلی قهاری بود تو چی؟! بخون فقط مغزت سوت نکشه
مربی راپل بود مربی کایت و پاراگلایدر مربی غواصی و مربی شکار بود
یکی از خصوصیات خیلی خاص حسن حضور فعالش بود تو فتنه ها مخصوصا سال هشتاد و هشت
از شجاعتش که نپرس وقتی نوع شهادتش رو برات گفتم میفهمی حسن کی بود و چه کرد این مرد اولین شهید مدافع حرم مشهدی بود اصن حسن باعث شد شهادت بچه های مدافع علنی بشه و تشیع ها شروع بشه
با تمام جسارت و علم و تواناییهاش همیشه خنده روی لب اطرافیانش میاورد عقیده ش این بود بچه حزب اللهی باید عین امام و مقتداش علی علیه السلام باشه به وقتش خنده به وقتش خشم
مثلا رضا سنجرانی میگفت وقتی جلسات مربی ها بود از بس که حسن شیرین خاطره تعریف میکرد بهش در گوشش میگفتیم و ازش میخواستیم داداش تو تعریف کن برای همه
حسن عاشق شکار و تفریح و مسافرت بود
خیلی شوخ طبع و جوک بود اما نمیدونم خاطرات طنزش رو قبل از خاطره ی شهادتش بگم یا بعدش؟! بذارین اول شادتون کنم با یادش اخرش دلتون رو بشکنم و با دل شکسته دعام کنین
یه روز حسن با سه تا از رفقای مشهدی میرن حرم اقامون علی ابن موسی الرضا علیه السلام حسن میگه بچه بیاین من یک ویلچر میگیرم سوار میشم بیینیم ملت چیکار میکنن شب ولادت یکی از ائمه ی اطهار بوده و حسن هم خوشتیپ میشینه روی ویلچر میگفت من رو‌ویلچر و دوستام دورم بودن و هر کس میدید میگفت اخی جووون مردم فلجه دوستامم میگفتن برای دوستمون دعا کنین
رسیدیم جای ضریح پشت ونجره فولاد همه برام‌دعا میکردن میگفت یکدفعه دیدم یک پسری مزاحم دختری شده هی دوست داشتم پاشم بزنمش ٬ هی عصبانیتم رو میخوردم ولی هی با صورتم عصبانیتم رو‌بهش نشون‌میدادم
داداش که داشته باشی...🌸 🌸اگه کل دنیاهم دشمنت باشه،،،، سرتوبالا میگیری میگی🌸 🌸منو داداشم،،،شماهمه @mashghe_eshgh_dameshgh
نمفهمید میگفت منم به رفقام گفتم اماده باشید من پاشدم دوییدم شما هم فرار کنید... میگفت یکدفعه دیدم پسره بازم مزاحم دختره شد بلند شدم زدم تو گوشش و فرارررررررررر دوستامم دنبالم ... مردم فکر کرده بودن شفا گرفتم اونها هم دنبالم منو بگیرن و تبرک کنن خخخخخخخخ ما هم‌فرار تا از‌حرم رفتیم بیرون
خیلی خیلی جوک و شوخ طبع بود اره رفیق شهدا خشک نبودند اخمو نبودند خاص نبودند عین من و تو بودن ولی به وقتش اون چیزهایی که یاد گرفته بودند رو پس دادن انبار نکردن و تقیه و این حرفا که من بمونم بقای اسلام رو تضمین کنم و این بهانه هایی که خیلیهامون میاریم تا از مسیولیت فرار کنیم
گاهے، آرزوے شهادت کردن ِمن عرشیان را به خنده وا مےدارد ... ! من...آرے منِ غرق دنیا شده را...
میگفت: یه روز یا حسن تو حلب داشتیم با موتور میرفتیم هی دیدم حسن پایین رو نگاه میکنه هی یهش گفتم جلوت رو ببین یازم حسن سرش پایینه رو موتور عصبانی شدم بهش گفتم سرتو بالا بگیر تصادف میکنیم حسن گفت: نمیبینی خانمهایی بی حجاب هستن!
یادش بخیر سردار بزرگ فاطمیون این جمله از شهید بزرگ نقل شده : وقتی حسن شهید شد احساس کردم چند نفر شهید شدن چون‌وقتی حسن بود همه کارها رو میکرد...
این خاطره ی مصطفی صدرزاده هم راجب حسن موید همین حرق سید حکیم هست: میگفت ما تو محاصره گیر کرده بودیم
تو عملیاتی بود که حسن نبود یکبار دیدیم از یک جناح چند نفر اومدند
برای کمک با ارپیجی و کلاش و پی کا و سمت دشمن تیر اندازی
کوهیم که هر چند پر از درد خموشیم رودیم که در سینه پر از جوش و خروشیم در دفع بلا، پرتو خورشید ولایت فرمان بدهد از در و دیوار بجوشیم @Mashghe_eshgh_dameshgh
ما تونستیم از محاصره در بیایم و کمک به موقع بود و دقیق خلاصه نجاتمون دادن بچه ها
یعد از عملیات فهمیدیم که حسن تنها بوده از یک پنجره با کلاش میزده از جای دیگه ار پی‌ جی از جای دیگه پی کا تنهایی دشمن رو تاز و مار کرده بود