eitaa logo
مشقِ عشق ٬ دمشق
210 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
432 ویدیو
18 فایل
مشقِ عشق ٬ دمشق حرفهاي دل یک جامانده از شهدا ، شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم كه شايد باز لايق شوم دفتر مشق ما سرمشقش٬عشقه دم و بازدم ما سرمنشأش٬عشقه محل عاشقیمون دمشقه https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
💛🎈| ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ... سوگند به قلم، وقتےڪ بر صفحه دلتنگےما میچرخد.... صبحتون شهدایی
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
ذکر روز 5 مرتبه به نیابت از دوست شهیدت 🌹 🌸یا ارحم الراحمین🌸 🕊 رفیقه آسـمـــ😍ـونـیـه من ... @mashghe_eshgh_dameshgh
🌷ڪلام شهید من از این دنیـا ... با همه زیبایی‌هایش می‌روم و همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به ولایت وحقانیت علی‌بن‌ابی طالب(؏) و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر امام خامنه‌ای را تنها بگذارید...
👆جاویدالاثر شهید مدافع حرم محمد امین کریمیان. از عاشقان شهید هادی. مشق عشق دمشق @mashghe_eshgh_dameshgh
سلام رفیق خوبی؟ چه خبرا؟ میگم من از مرتضی عطایی خیلی جسته‌گریخته گفتم تا حالا نظرت چیه امرو کامل ازش بگم؟؟؟ البته هر چند ساعت یکبار چند خطی و یک عکس و کلیپی و امروز رو کلا برای اقا مرتضی بذاریم نظرت چیه؟
یک چیزی هم بگم البته بازم یک خواهشه نه دوتا خواهش اول اینکه اگر از کانال راضی هستی تا میتونی معرفی کن به دیگران دوم اینکه یک لطفی در حقم بکن بیایم به هم‌و حقوق هم احترام بذاریم منظورم شخص خاصی نیست هااا اما کلا ای دی م‌ رو فعلا از تو بیوی کانال برداشتم‌میدونی چرا؟! چون اینکه من کیم چند سالمه کجا ساکنم تحصیلاتم چیه برنامه م برای سفرهای درون‌کشوری و برون کشوری و خونم کجا قراره باشه و غیره ... به دردت‌نمیخوره من اینجا نیمدم تا از خودم بگم وگرنه خاطرات و حرف برای معرفی خودم کم ندارم من اینجام تا از زمانهایی که با شهدا بودم بگم نه اینکه کلاس بذارم و گندگی کنم ٬ نه... فقط تا اونجا که توان دارم و شناخت از شهدا بگم و معرفیشون کنم مخصوصا شهدای لشگر پرافتخار فاطمیون که خیلی کم ازشون گفته میشه ... پس اجازه بده بدون‌حاشیه و ارامش بتونم حرف بزنم ای دی برای پیشنهاد بود برای معرفی شهیدی که دوست داری ازش بشنوی (اگر افتخار داشتم رفیق بوده باشه باهام) خب پس موافقی امروز رو اختصاص بدیم به اقای اقا مرتضی یا ابوعلی خودمون ( )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاک بودی زلال خالص برای همین بود تلفیق از ناپاکیهای دنیا هیچ گاه نبودی و راحت جدا شدی مثل اب از روغن ... دلتنگتم رفیقم کجایی رفیقم @mashghe_eshgh_dameshgh
بسم رب الشهید شهیدی که خود نبود هر چه بود او بود اویی که نهایت بی نهایت است نهایتی که پایانش باز اوست ...
دیدی بچه ها رو اگه دقت نکردی دقت کن اصن چرا میری راه دور خودت رو ببین ٬ کودکیت رو ٬ یا از پدر و مادرت بپرس وای از اون روزی که چیزی میخواستی و بهت نمیدادن اوه اوه اوه دنیا رو میترکوندی همه چی رو بهم میریختی چهار پنج نفر کر میشدن از جیغت یا اگه خیلی اروم بودی و خجالتی یک جای دیگه تلافی میکردی و‌خودت رو اروم‌میکردی تا اینکه به اون نتیجه ای که میخوای برسی اصن بچه بودن خوبیش تو همئن بود دیگه هر چی میخواستی باید فراهم میشد و چون تپل موپول بودی یا عزیز بودی یا خوشگل بودی یا تک بچه بودی یا به هر دلیل دیگه ای خودشون برات فراهم‌میکردن مگه نه؟!
تمام بچه ها بلا استثنا راههای مختلفی رو بلدن تا پدر و مادر رو بتیغن و همه جوره از هر راهی که بتونن دل پدر و مادر و بدست میارن تا اونی که میخوان رو بگیرن ... یکی با عشوه یکی با زبون بازی یکی با ماچ و بوسه یکی با حرکات شیرین کودکی خلاصه هر کاری بلدن میکنن و در اخر اگر نتونن یا ابالفضل شب و روز برای پدر و‌مادر نمیذارن کاری میکنن دو دستی تقدیمشون‌بشه ترسی هم ندارن که میدونن عزیزن و کتک نمیخورن نهایتش دوتا داد میشنون و یخورده بعد همپن اش و همون کاسه حالا اینا که میگم چه ربطی به شهدا داره؟!!!! مخصوصا شهید عطایی؟؟؟!!!!!
بس که لوس میکرد خودش رو‌واسه خداش خداییش شیرین بازیهاش اینقدر جذاب بود که ادمها شیفته ش شده بودن ادمهایی که خودشیرینیهای مرتضی رو برای خودشون‌ندیده بودن .برای خدا دیده بودن پس ببین خدا چجوری عاشقش شد که اونجوری با گلوی‌پاره روز عرفه خریدش امروز‌میخوام از خودشیرینی هاش بگم برای معشوقش پس تا شب با من باشین خورد خورد میگم که یهویی هم حجم مطالب بالا نره و فکر کنی هجمه اوردم😅
آن طبیبے ڪہ مرا دید👀و ندادم دارو خوب داند ڪہ دواے دل من دیـــــدار است الهم ارزقنا توفیق شهادت
بچه مشهد بود شغل ازاد ولی یک عمر بچه بسیجی بود و عاشق اهل بیت هم خودش هم خواهر برادراش و پدر و مادرش(خدا رحمتشون کنه) خلاصه تو یک خانواده ی مذهبی بدنیا اومده بود زندگی راحتی داشت متاهل بود و صاحب دو فرزند یکی دختر یکی پسر علی اقا و نفیسه خانم این بشر اخرت احساس بود دل نازک و در عین حال نترس و شجاع به وقتش رحم داشت به وقتش خشونت مرتضی به اخلاقیات خیلی متعهد بود
خادم حرم اقا امام رضا علیه السلام و عاشق مولا هر وقت بیکار میشد یا دلش میگرفت یا شبهای عملیات صلوات خاصه ی علی ابن موسی الرضا علیه السلام رو میخوند ... ماه های مبارک هر روز سحر تو حرم بود و از اونجا به یاد همه ی بچه بود و برای همه دعا میکرد
مرتضی دست به اچار بود یعنی شغلش تاسیساتی بود چند تا هتل بزرگ مشهد هم دستش بود اما دست به اچاریش فقط تو کارش نبود خودش اچار فرانسه بود یعنی هر جایی سرک‌میکشید و هر کاری روی زمین میموند رو انجام میداد خیلی خاکی بود تو مایه های منم منم منم نبود اینو چه زمانی که تو گردان بود رعایت میکرد چه زملنی که جانشین تیپ بود اونقدر باهوش و باذکاوت که اصن نمیتونستی تشخیص بدی مرتضی تاسیساتی هستش‌ یا مربی و‌مدرس مسایل نظامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای اخرین نفس بخون ترانه ای... اون شبهایی که کنارت تو خط مقدم تو فاصله ی خیلی کم از دشمن ازت انرژی میگرفتم و رجز میخوندم رو یادم نمیره همیشه کنارت بهترین لحظات رو داشتم اونقدر که هیچوقت نمیتونم فراموشت کنم... @mashghe_eshgh_dameshgh
یادته گفتم خیلی دلبری میکرد مثلا تیر خورده بود از پهلو گلوله جر داده بود پهلوشو و خون زیادی ازش رفته بود ولی تا بردنش بهداری فرار کرد اومد خط تک دشمن خیلی سنگین بود و نمیتونست بشینه تو بهداری نگاه کنه برشگردوندیم بیمارستان اینبار بازم فرار کرد و اومد اصن اونقدر خودش رو‌واسه خدا لوس میکرد که نگو مخصوصا مناجاتهای شبانه ش کمتر کسایی دیده بودنش تو نماز شب تو راز و‌نیاز نه زار و نیاز نجیب بود و با حیا ولی شوخ و سرزنده
اصن درد تو چشماش موج میزنه هااااا ولی میخنده ... کلا دوست نداشت رفقاش مخصوصا نیروهاش ٬ احساس کنن مرتضی اسیب دیده ... به چهره ی پاک و معصوومش نگاه کن خداییش وقتی میخندید از ته دل دلت شاد میشد ... میگفت محسن حججی همیشه جوری زندگی کن خدا عاشقت بشه اونوقت بنده هاش... یکبار فقط یکبار دیگه بهم لبخند بزن قهقهه بزن رفیق #شهید_مرتضی_عطایی
یک روز داشت با تویوتا رد میشد دیدم پر خاک کرده عقب رو گفتم اینا چیه گفت بپر بالا یره گفتم کجا میخوای بری گفت بریم چال پرکنی گفتم هاااااا گفت جاهایی که خمپاره زده امبولانس و ماشینهای بچه ها میخواد رد شه میفته تو چاله بریم پر کنیم اصن هنگ بودم که الان فرمانده محوره یا جهاد سازندگی
بـریدہ اَم زِ فراقت بگو چه چاره کنم؟ چقدر به عکسِ فیلم هایت {😭👀} فقط نظاره کنم؟ مدافع عشق
عاشق بچه ها بود و وقتی بچه ای میدید اصن تو خودش نبود فرقی نداشت محمدعلی صدر زاده بود یا بچه ی سوری یا بچه های شهدای فاطمیون کارش شده بود بازی با بچه ها تو جیبش همیشه بادکنکی شکلاتی چیزی داشت و بچه ها رو سرگرم‌میکرد ...
مرتضی خیلی شجاع و‌نترس بود و از کسی نمیخواست کاری بکنه خودش انجام میداد بقیه ببینن یاد بگیرن مصلن یک روز لودر داشت کار میکرد لودر دشمن و وقتی لودرهاشون کار میکنه پشتیبانیش میکنن که ما نزنیمشون همیشه یک تیم قناص و ماشین های محمول اونها هستن‌وقت کار کردن لودر محمول یعنی ماشینی که بیست و سه و چهارده و نیم و دوشکا حمل میکنه خلاصه لودر داشت کار میکرد و‌مرتضی نمیخواست راحتش بذاره با خیال راحت سنگر سازی کنه منطقه رو برای خودش تثبیت کنه برای همین پیکا رو برداشت و رفت روی خاکریز و شروع کردن به شلیک متقابلا قناص دشمن شروع کرد زدن مرتضی قناص کارش خال زدنه یعنی نشونه بگیره پیشونی رو زده و خال هندی گذاشته برای طرف ولی نمیدونم‌چرا هیچکدوم به مرتضی نمیخورد و همش کنارش میخورد منم کلاش رو برداشتم و رفتم چند متر اونطرفتر نشستم روی خاکریز و حواس قناص رو پرت کنم که مرتضی بتونه لودر رو بزنه خشابم تمو شد تا اومدم پایین دقیقا جای سرم رو خاکریز یک گلوله نشست به مرتضی قبلش میگفتم این گلوله ها بهت میخوره هااااا یک سره نزن بیا پایین جا عوض کن دوباره بزن اون از من وارد تر بود ولی دلم نگرانش بود میگفت سید گلوله ای که مال من باشه هنوز ساخته نشده تا فشنگ‌خورد جای سرم رو خاکریز بهشن با بهت نگاه کردم گفتم اینم قسمت من نبود و دوتایی خندیدیم خداییش وقتی میخواستم بازم پاشم‌و خشاب جدید رو خالی کنم سمت دشمن یخورده با شک و ترس پاشدم ولی عین فنر از جاش پرید و شروع کرد تیر اندازی خلاصه اونروز با شجاعتش با یک پیکا نذاشت دشمنی که با لودر و سلاح سنگین و قناص اومده بود کار کنه ...
میدونی چرا کوتاه کوتاه تایپ میکنم اکثرا و خیلی طولانی نمینویسم؟؟؟؟؟ چون همیشه یاد مرتضی میفتم .طفلک‌مینشست ساعتها تایپ میکرد و ویرایش یهو همش پاک میشد . میشست میگفت اووووه یره کی حال داره دوباره تایپ کنه ولی تایپ میکرد مخصوصا خاطرات سید ابراهیم رو اخه عاشق مصطفی صدر زاده بود
نوع شروع رفاقتش با مصطفی رو‌براتون‌از زبون خود مرتضی با اون لهجه ی شیرینش گذاشته بودم نخوندی بخون .بقیه حرفهامم غروب و اخر شب فعلا اجازه بدید مرخص شم‌تا بعد دم همتون گرم که هستین راستی یک چیزی رو میدونی مرتضی عطایی شاید بیشتر از خیلی از شهدا عکس و‌فیلم داره تومنطقه یجورایی اسمش اوینی بود و اگر نبود این فیلم ها و عکسهای خودش و شهدا شاید هیچوقت نبود...
هدایت شده از 
چالش عکس رفیـــق شَـــــهیدم🌺🍃 🍃🌸 عکس سی یکم ارسال عکس و شرکت در چالش👇 @bashahidantashahadat