صدای هَل من ناصر که از دمــــــشق به آسمان بلنــــد شد ... تنها مردمانی از جنس همان آسمان شنیـــــــــــــدند ندا را ... در قــــــــافلهی عشــــــق همه یکسان می شوند ... سوری ... افغانستانی ... پاکستانی ... ایرانی ... عراقی ... لبنانی ... و ... همه یکسان می شوند و جغرافیا رنگ میبازد ... همه به رنگ نور ... از نژاد آسمان ...
#شهید_مرتضی_عطایی
#ابوعلی
#لاذقیه
@Mashghe_eshgh_dameshgh
قدیما رو نمیدونم یادته یا نه !
وقتی ماه شعبانشروع میشد
بچه ها سر از پا نمیشناختن
هر کسی یک کاری میکرد
تنهایی نه هاااااا
هر کوچه یک تیم میشدن و رقابت شروع میشد برای بهتر برگذار کردن مراسمات نیمه ی شعبان
مثلا کوچه ی ما اینجوری بود از این ورق طلایی ها میگرفتیم و کوچه رو تزیین میکردیم
یعد کاغذ میگرقتیم و تزیینات کاغذی میساختیم
بعد میرفتیم اجر و گچ و سیمان پیدا میکردیم و وسط کوچه یک جایی که هم دید خوب داشته باشه هم فضای بازی باشه یک چیزی میشاختیم
یک سکو هم درست میکردیم و چند تا صندلی میاوردیم و یک جایگاه شربت و یک جشنی میگرفتسم که نگو و نپرس
یادش بخیر
توی اون ایام از این کوچه و اون کوچه میومدن بازدید و ماها هم میرفتیم و بهترین سازه و بهترین چشن یک کادو و یک لوح هم میگرفت