هدایت شده از سید مترجم
حضرت خورشید
عشق تویی جان تویی ایمان تویی
تنها مرحم دردهای جامانده از بدن رفیقهای تیکه پاره شدمون قند شیرین لبخند شماست
جان عالم به فدایت مقدایم
سلام سلام سلام
احوالاتت سوال نداره که
مشخصه کم اوردی و روی منم ویتامین سرا حساب کردی
بابا این خاطراتی که میگی بگو من بخندم باجون و خون ساخته شده هاااااا
باشه
حالا که میخوای بخندی تا روحیه ت شاداب بشه و تا اذان دووم بیاری بذار یک خاطره بگم از یک شیطنت توی منطقه
یکی از بچه ها خیلی تخس بود
از بچه های افغانستانی بود ولی شیطون و تا حدی شرررررر
از تعداد ر های شر بفهم خودت
و چون شهید شد اسمش رو الان نمیارم شرارت به روحش نرسه
بعدا فرصتی که نشناسی کی بوده معرفیش میکنم
خلاصه جانم براتون بگه هی بچه ها ازش شکایت میاوردن فلانی زور میگه
فلانی اذیت میکنه
فلانی بیگاری میکشه ازمون و از این قیبل ازار
رفتم سراغش و گفتم پسر جان چرا اذیت میکنی بقیه رو !؟
ارام نمیتونی باشی من ارومت کنم
چون درشت هیکل بود گفتم اولش پر برم تو سینه ش که کم نیارم
ولی جواب نداد
پر رو پر رو تو چشام چند تا لیچار بازم کرد و منم عین شکلک تعجب و سکوت وایساده بودم نگاش میکردم
گفت نه
گفتم باشه پس من و تو با هم حساب کتاب پیدا میکنیم و تا تسویه نشه بیخیالت نمیشم
به یکی از رفقا گفتم بعدازظهر حواسش رو سمت خودم پرت میکنم تو بیا از پشت زانو بزن پشت پاش من میام تو سینه ش میندازمش روی تو میخوره زمین دست و پاش رو میبندیم
اینم بچه افغانستانی ماشالله پر زورررر
همون سیستم رو پیاده کردیم و زدیمش زمین تا بخودش بجنبه دست و پاهاشم بستم
خیلی داد میزد و رجز میخوند و کر کری که مجبور شدم دهنشم با چفیه بستم و انداختمش توی یک سنگر