eitaa logo
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
6.5هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
43 فایل
ما اینجا هستیم تا تمام امکانات شهرمشهد رو بهت معرفی کنیم هرآنچه که در مشهد هست و ازش بی خبری اینجاست:) جهت ارتباط با ادمین 👇 @safaiy_ir جهت تبلیغات،تبادل و بخش دیفال👇 @fdm6090 مشاورحقوقی(دوشنبه ها): @law_co مشاورخانواده(چهارشنبه ها): @Ali_zadeh_0
مشاهده در ایتا
دانلود
📌جشنواره ورزشی پدر و پسر بمناسبت ولادت حضرت علی «ع» و دهه فجر 🔰در رشته های شوت بسکتبال، شوت پنالتی، شنا، دارت، تیراندازی، ایرهاکی زمان ثبت نام: تا ۱۲ بهمن ماه مکان های ثبت نام: ✓سالن بهشت، نبوت ۴۴ ✓سالن بسیج، شهید بابانظر۳۵ ✓سالن ارم، پنجتن ۴۷ ✓سالن آرامش، پنجتن ۵۵ ✓مجموعه آبی شهید قربانی، پنجتن ۴۸ 📞شماره هماهنگی؛ ۳۱۲۹۴۰۹۸ https://eitaa.com/mahaletollab 🌸|⇦کـانـال‌منطقـه‌چهـار‌مشهـد: https://eitaa.com/joinchat/1243218125C2fc592dff6
📌مراسم دعای ندبه همزمان با ایام میلاد امیرالمومنین(ع) یادبود دهمین سالگرد شهید رضا اسماعیلی 🔹جمعه ۶ بهمن گلشهر_شهید آوینی ۵۷، مجتمع کوثر، مسجد حضرت زهرا ۜ 🌸|⇦کـانـال‌منطقـه‌چهـار‌مشهـد: https://eitaa.com/joinchat/1243218125C2fc592dff6
مراسم شب شهادت حضرت زینب(س) جمعه۶بهمن_ساعت۲۰:۳۰ بین طبرسی۱۴_۱۶ حسینیه بیت الصادق 🌸|⇦کـانـال‌منطقـه‌چهـار‌مشهـد: https://eitaa.com/joinchat/1243218125C2fc592dff6
مراسم شب شهادت حضرت زینب(س) جمعه۶بهمن_ساعت۲۰ طبرسی۱۲_انتهای نظامدوست۲۴ محبی۴۸_بنای حسینیه 🌸|⇦کـانـال‌منطقـه‌چهـار‌مشهـد: https://eitaa.com/joinchat/1243218125C2fc592dff6
[أیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ] رأس ساعت ۰۶:۳۰ سخنران حاج شیخ عباس مفید مداح. حاج علی کارگر حاج حسین عطارپور 🕌 مکان: مشهد، طبرسی جنوبی۵۶ ،طلوع۱۵، هیئت محبان الحسین علیه السلام 🌸|⇦کـانـال‌منطقـه‌چهـار‌مشهـد: https://eitaa.com/joinchat/1243218125C2fc592dff6
مراسم عزاداری حضرت زینب(س) بین پنجتن8 و10_مسجدموسی ابن جعفر(ع) جمعه ساعت۱۲ظهر 🌸|⇦کـانـال‌منطقـه‌چهـار‌مشهـد: https://eitaa.com/joinchat/1243218125C2fc592dff6
بین تبریک‌های روز پدر، از شما فراموش کردیم پدرِ مهربونِ فرزندهای شهدا :) 1:20🖤 با یه فاتحه، یادشون کنید✨ 🌸|⇦کـانـال‌منطقـه‌چهـار‌مشهـد: https://eitaa.com/mantaghe4_mashhad
سلامی گرم به محضر یکایک بسیجیان عزیز حوزه مقاومت بسیج سه مالک اشتر حالتون خوبه؟ انشاالله که همیشه حال دلتون خوب باشه🌹 اگر دوست دارید که اخبار و گزارش تصویری فعالیت های حوزه و پایگاه های تابعه (یعنی همون پایگاه های شما) رو داشته باشید و از همه اطلاع‌رسانی ها مطلع باشید .... توصیه ما به شما اینکه حتما اینجا 👈 @MalekAshtar_3 با ما همراه باشید آ راستی تا یادم نرفته ، حتماً اینجارو به دوستان بسیجی در سطح پایگاه معرفی کنید که اونا هم با دیدن این همه فعالیت خوب شارژ بشن و انرژی بگیرن🥰 💢پایگاه اطلاع رسانی سه مالک اشتر 💢 به نشانی : https://rubika.ir/MalekAshtar_3 در پلتفرم روبیکا @MalekAshtar_3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
« ریسمان شادی، به جای دیگری بند است.» ✍ اتاق عمل شاید، توحیدی‌ترین نقطه‌ی زندگی معمولِ ما باشد که ساده از کنارش می‌گذریم. جایی که قرار است داروهایی تزریق شوند، که تنفس‌مان را از ما گرفته و به دستگاه بیهوشی بسپارند. • سالها پیش بیماری داشتم حدود چهل و هفت هشت ساله! مردی متین و وزین، که چند ماهی را در icu  بستری بود. بیماریش اما، هم ما می‌دانستیم و هم خودش که در روند طبیعی، خوب بشو نیست مگر آنکه معجزه شود. • هرچند شب یکبار منتقل می‌شد اتاق عمل، برای شستشوی حفره‌ی شکم. این جزو روند درمانش بود. بیهوش می‌شد، و محل عمل باز می‌شد و با دهها لیتر سرم، شستشو و ساکشن انجام می‌شد و دوباره .... می‌رفت تا برگردد. • همه عاشق شخصیت وزن‌دارِ این مرد بودند، هوشیار، آرام، سبک، و سرشار از نشاط ! • هر بار می‌آمد اتاق عمل، همه‌ی کادر آن شیفت، می‌آمدند و قبل از بیهوش شدنش دورش جمع می‌شدند. و من میدانستم که همه برای جذب این نور و نشاط است که دور «قاسم» جمع می‌شوند. • شب آخری که قاسم آمد من شبکار بودم! و اتفاقاً او مریضِ اتاق من بود. برانکاردش که از در اتاق آمد داخل، با اشتیاق رفتم به سمتش... گفتم: خوش آمدی قاسم جان، خوبی آقا؟ گفت: الحمدالله عالی .... از این بهتر نمی‌شود! با این جمله‌ی قاسم قلبم تکان خورد! چند دقیقه پیش، سرشیفت‌مان از من همین سؤال را پرسیده بود و من گفته بودم: «عصر و شب بودم آقاجان، تو خودت حساب کن الآن حالم چگونه است.» قاسم دید تغییر حالم را، لبخند زد و با صدای نحیفی گفت: فردا از دردِ امروز دیگر خبری نیست! دردها می‌روند و جایشان را به درد دیگری می‌دهند، مهم این است آنکه دارد نگاهت می‌کند و یک لحظه چشم از تو برنمی‌دارد، تو را نه فقط راضی، که شاد ببیند! گفتم: قاسم جان، تو الآن شادی ؟ گفت: بله «الحمدالله» و دکتر داروی بیهوشی را تزریق کرد و چشمان قاسم آرام روی هم افتاد. • تمام مدت عمل، اشکهای من ریز ریز به لبه‌ی ماسکم گیر می‌کرد و قلبِ به درد آمده از سبک‌وزنی‌ام، را خنک می‌کرد. و من به خودم فکر می‌کردم و تفاوتم با قاسم! «قاسم» چقدر عاشق است که لحظه‌ای نمی‌خواهد دلبرش حتی «چهره‌اش را هم نِق‌آلود ببیند». • صبح شد و بعد از تحویل شیفت رفتم icu ببینمش. قاسم خواب بود، جوری خواب بود که انگار در یک بغل بزرگ، عاشقانه به خواب رفته است. من تفاوت جنس خوابیدنش را می‌فهمیدم. کمی که ایستادم کنارش، چشمانش را باز کرد و گفت: از شما برای همه زحماتتان ممنونم، اگر باز ندیدمتان مرا حلال کنید همه‌تان. • شیفت بعد، جای قاسم بیمار دیگری در خواب بود ! خوش بحال بچه‌های icu که چند ماه پرستار آن بدن نورانی بودند. و خوش بحال من، که پرستار آخرین عمل قاسم بودم... قاسم به دلبرش رسید و من از خاطره‌ی عشق او هنوز ارتزاق می‌کنم. 🌸|⇦کـانـال‌منطقـه‌چهـار‌مشهـد: https://eitaa.com/mantaghe4_mashhad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا