eitaa logo
مفشوی یک انسان چندمنظوره
807 دنبال‌کننده
134 عکس
24 ویدیو
41 فایل
مفشو= کیسه‌ی قند یا کیسه‌ی حاوی انواع گیاهان دارویی [به لهجه‌ی کرمانی] انسان چندمنظوره= انسانی که چند کاربری مختلف داشته و انسانی که از هرچیزی که می‌گوید، چندین منظور دارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌طرز چشمگیر و البته تقریبا فراگیر، کانال‌های سازمانی و شخصی دوستانِ هم‌قطار، درحال توضیح و تبیین سرمای پیش‌ِ رو در کشور و احتمالا بحران قطعی گاز هستند، تا مبادا برخی هم‌وطنان در این چالش مقطعی آسیب ببیند. قطعا این هم‌دلی و اطلاع‌رسانی‌ها برای جلوگیری از هرگونه خسارت احتمالی به سایر هم‌وطنان ارزشمند است. این میان عده‌ای به سان همیشه عَلَم خودتحقیری بلند کرده و زیر آن علیه جمهوری اسلامی کف و سوت می‌زنند و به تمسخر و استهزایِ زیرساخت‌های اساسی کشور می‌پردازند. گویی باز نقطه ضعفی یافته‌اند که برای‌شان شبیه به سوراخ دعاست. می‌خواهند با دمیدن در آن، خیک عقده‌های‌شان را باد کنند. انگار نمی‌دانند اگر توصیه به مصرف اندک گاز می‌شود، معنایش آن است که جمهوری اسلامی به کمرکش کوه‌ها و حتی میان درز دره‌هایی از مملکت گازرسانی کرده که آن‌ها حتی نام آن مناطق را هم نشنیده‌اند. به بیان دیگر اگر در بسیاری از نقاط دورافتاده و در معرض سرما، گاز نرسیده بود، توصیه به کاهش مصرف گاز در شهرهایی مثل تهران، اصفهان و قم بی‌معنا بود. مردم آن دیار سرماخیز به‌سان سده‌های پیش با چوب و هیزم خودشان را گرم می‌کردند و کمی و زیادی مصرف گاز در شهرهای بزرگ مرکز، تاثیری برای آن‌ها نداشت. پس این توصیه‌ها یعنی دختربچه‌ای در آن‌سوی تایباد یا پسربچه‌ای میان کوه‌های شهرکرد و یا زنی پشت تپه‌های شنی جنوب کرمان هم از گاز برخوردار است. مبادا با مصرف غیرمعقول، محروم‌شان کنیم. فارغ از این بحث‌ها، به این نیز فکر کنیم، زمانی که از سرمای اروپا و زمستان سخت گفته می‌شد هرچند در دل به ریش مسئولان اروپایی خندیدیم آیا ته همان دل‌مان برای مادری که ابزاری برای گرم نگه‌داشتن فرزندانش نداشت، غصه خوردیم؟ اگر آری، پس روی انسانیت شما می‌شود حساب کرد و می‌توان درخواست مصرف کمتر را داشت تا در گوشه‌ای از این کشور پهناور، پدری و مادری نگران سوز سرما نباشد. @Masihane
پروفسور کریستوفر کلوهسی، کشیش کاتولیک رومی و نویسنده کتاب «فاطمه، دختر حضرت محمد» و کتاب «نیمی از قلبم: روایت هایی از زینب دختر علی» است. او به عنوان یک نویسنده‌ی غیر مسلمان درباره کتاب‌هایش می‌گوید: «هر دو کتاب در تلاش برای تفسیر جدید و آکادمیک از زندگی این دو زن فوق‌العاده حضرت فاطمه و دختر ایشان، حضرت زینب است. هر دو آنها در مبارزه با استبداد و بی‌عدالتی (فاطمه پس از مرگ پدرش و زینب بعد از واقعه کربلا) نمونه یا الگوی کامل ایستادگی در مبارزات انسانی برای زنان معاصر در زمانه ما هستند...در تقلای روزمره برای وفادار ماندن به هرآنچه که عادلانه، درست و اخلاقی است – لحظاتی که کربلای شخصی هر فرد محسوب می شود- [حضرت] فاطمه (س) و [حضرت] زینب (س) نمونه و الگوی کامل ایستادگی هستند... اما درعین حال هر دو آنها انسان بوده‌اند –بدون در نظر گرفتن موهبت‌های معنوی ایشان، هر دو زن، همسر، مادر و دختر بوده‌اند. آنها از دست دادن، نگرانی و غم را درک کرده‌اند. این مساله است – انسانیت آغشته با شجاعت آنها- که ایشان را به چنین الگوهای مهمی تبدیل کرده است. و آنها از مرزهای مذهب، سیاست، فرهنگ و اجتماع عبور کرده‌اند. آنها فقط برای مسلمانان یا زنان الگوی شجاعت و صداقت نیستند. بلکه نمونه‌ای کامل برای همه افراد جامعه هستند.» الگو بودن و عظمت حضرت زهرا را آنهایی می‌فهمند که بهره‌ای از علم و اندیشه و البته دارند، نه هر تازه به دوران رسیده‌ای مانند @Masihane
▪️ما خاب و عزته عبدٌ قال بصدقٍ یا الله! ▪️به عزتش سوگند ناامید نشد آن بنده‌ای که صادقانه گفت: خدایا! @Masihane
برای آنها شهروند، برای ما یاغی؟ چندی پیش فیلمی را می‌دیدم از تجمع ایرانیان خارج از کشور. با همان سودای مخالفت و اعتراض علیه جمهوری اسلامی و همان شعارهای همیشگی، البته به‌روزرسانی شده. پس از اندکی شعار دادن و کف و سوت و تکان دادن پلاکاردها، افراد آن اجتماع اندک، آرام آرام بایکدیگر دست به یقه شدند. اولش هم از تیکه‌های زبانی و بعضا فحاشی‌های متداول میان خودشان شروع شد. سپس درگیری فیزیکی قریب‌الوقوع می‌نمایاند که یکی آن میان بلند فریاد زد(بدین مضمون): «مراقب باشید! اینجا ایران نیست.» یعنی: «اگر دست از پا خطا کنید و کار اعتراض را به آشوب (ولو میان خودتان) بکشانید، پلیسِ اینجا، دمار از روزگارتان درمی‌آورد.» البته ممکن است بگویید این «یعنی» و جملات بعدش را از خودم درآوردم و آن جمله می‌تواند به شکل‌های دیگری هم تفسیر شود. بعد هم بحث را انتزاعی کنیم و برویم سروکله‌ی حرف‌های فلسفی‌طور را بتراشیم. فارغ از آنکه چه چیزی اتفاق افتاده و چه واقعیتی در زندگی روزمره ایرانیان آن سوی مرزها درحال افتادن است. برای همین من هم که ابتدا به این «یعنی» خودم شک داشتم، زدم به دل واقعیت‌های زندگی ایرانیان خارج از کشور(مسلما نه همه‌شان). همینقدر از برآیند کار بگویم که متاسفانه در شرایط خوبی به سر نمی‌برند. هم از جهات اقتصادی و معیشتی در مضیقه‌اند و هم از جهات روحی و روانی و حتی فرهنگی تحت فشارند. (باور ندارید؟ شما هم جستجو کنید) اینجا سوالات مهمی ذهنم را درگیر کرد و خواستم با نوشتن این حرف‌ها شما را هم در این درگیری شریک کنم: «چرا وقتی این جماعت تحت انواع فشارهای دولت‌ها و ملت‌های خارجی‌اند، علیه آن کشور و قانون و ساختاری که این فشارها را بر آنها روا داشته بپا نمی‌خیزند؟ چرا خیزیدن آن‌ها فقط علیه کشوری است که کیلومترها از جغرافیا و ساختارها و فشارهایش دورند؟ چرا ذره‌ای از این روحیه ظلم‌ستیزی‌شان را علیه فشارهای دولی که شهروندی آن را نه تنها پذیرفته که به بهای گزاف خریده‌اند، به کار نمی‌گیرند؟ مگر این جماعت شهروند آن کشورها نیستند؟ مگر برای خود حق اعتراض قائل نیستند؟ چرا علیه ظلم آنها بر خودشان نمی‌خیزند؟» شاید شما یک بچه‌حزب‌الهی باشید و در پاسخ بگویید: «می‌ترسند!! زبان اینها علیه جمهوری اسلامی دراز است وگرنه در برابر ستم و فشار کشور متبوعشان، رام رامند.» اما فارغ از این قضاوت، می‌شود روان‌شناختی‌طور به قصه نگاه کرد. حکایت این جماعت، حکایت فرزندانی است که به دلیل اختلاف با اعضای یک خانه، آنجا را ترک کرده‌اند. سپس در غریبی هرچه لاف زده‌اند نگرفته و سرمای سوزان غربت آنها را سفت چزانده. آنها هم بیش از آنکه علیه آن سرما بشورند، نفرین و فحش خود را نثار آن خانه و خانواده‌ای می‌کنند که از آن گریخته‌اند. چون مسبب همه‌ی این حوادث را در همان خانه و خانواده می‌بیند. حالا مطمئن هستند اگر خانواده را تغییر دهند، می‌توانند با سری افراشته و سینه‌ای ستبر بازگردند و از بی‌پناهی و غربت نجات یابند. اما چون تغییر خانواده میسور نیست و بازگشت نیز مستلزم خجلان و سرافکندگی و شرمندگی؛از فشار دولت‌های اروپایی هم اگر به ستوه آیند، فحش و فضیحتش را به خانواده و خانه می‌دهند. البته پیچیده در زرورق‌های وطن‌دوستی. حقیقتا ترحم‌برانگیزند.. جماعتی که برای خارجکی‌ها شهروندند و برای ما یاغی!! @Masihane
عطف به مطلب پیش، پیام یکی از مخاطبان! @Masihane
ارسالی از مخاطبان. (برای خودم جالب بود به ویژه اینکه خوب نشون داده شهروند بودن توی یه کشور مثل سوئد، چقدر نیازمند بیچارگی و خفت و خواری کشیدنه) از اول اهل درس و مشق نبود. به ضرب و زور جیبِ بابا یکی درمیون درساشو پاس می‌کرد. یه ریز هم از معلم و مدیر و مدرسه و سیستم آموزشی می‌نالید. برادر کوچیکش اما از اون خرخون‌های ناب بود که چپ و راست می‌کوبیدنش سرِ ارشد خونه. جفتشون که بزرگ‌تر شدن سربازی‌هاشونو خریدن و افتادن تو کار. اونم بساز و بنداز. ادعای زرنگیشونم می‌شد. برخی مناطق ویلاسازی می‌کردن. بالاشهر هم آپارتمان می‌ساختن. اون درس‌خونه شریف برق می‌خوند. اما رفتاراش به دانشجو نمی‌خورد بازم صدقه سر جیب باباش مدرک گرفت و شد مهندس. بعد از چند وقت هم خبر شدیم که آقا مجید و آقا سعید مهاجرت کردن. یکی به سوئد یکی به آلمان. کوچیکه زن و بچه‌دار بود بزرگه عزب. تا خرتناق تو پول و امکانات غلت میزدن. از همه هم بیشتر می‌نالیدن که مملکته ما داریم؟ اقتصاد فلانه، فرهنگ بهمانه. کشورهای اروپایی چه جورن، مملکت ما چجوره؟! سر تا پاشون ضد فرهنگ بود. از پوشش بگیر تا روابط خانوادگی و اجتماعیشون. خلاصه مهاجرت کردن اونم چه مهاجرتی. توش خودمونو کشته بیرونش مردمو😅 از لابلای گپ و گفتای خاله خانم، حرفایی می‌زد بیرون که عینهو تف سربالا. یه دفعه خبر از آلمان می‌رسید بزرگه پول می‌خواد. یه دفعه از سوئد خبر میومد کوچیکه مایحتاج می‌خواد. یکی دو سال که از رفتنشون گذشت کم‌کم معلوم شد خبراییه. بزرگه تو آلمان با ۲۰ نفر تو یه سوله زندگی می‌کرد، زندگی که چه عرض کنم، توله سگ تیمار می‌کرد و گاهی تو رخت‌شور خونه کار می‌کرد. اما بازم هزینه‌هاشو باباش می‌فرستاد براش. بعد از چند وقتم خبر اومد یه کانال تلگرام زده و داره فعالیت‌های ضدمیهنی میکنه و ضد جمهوری اسلامی مصاحبه میکنه. یه سرکی کشیدیم دیدیم چه خبرههههههههههههههه. نگو آقا داشت کارنامه سیاه می‌کرد واسه پناهندگی گرفتن. دار و دسته تشکیل داده بودن واسه حرکت‌های اعتراضی که به خاطر همین حرکتا چند باری بازداشت شده بود و زهرچشم اساسی ازش گرفته بودن. کوچیکه یه روز می‌گفت برنج بفرست یه روز دارو، یه روز چای می‌خواست یه روز پول. حالا داخل پرانتز بگم خانواده‌شون اینور به به و چه چهی راه انداخته بودن که زن و بچه‌ش حقوق شهروندی می‌گیرن و خونه دادن بهشون و... . نگو تورم به قدری اونجابالاست که حقوق ۵۰ میلیونی زن و بچش از لحاظ ارزش ریالی با یارانه ما برابری می‌کنه. کجا؟ سوئد!! حالا ممکنه بگین چجوری اقامت گرفتن؟ به نام خدا: با ارتداد حالا نمی‌دونم چرا به این مدل زندگی میگن شهروندی!! واسه ما که از نزدیک شاهد شرایط زندگی‌شون هستیم برآیندی جز بردگی نداره. ✍🏼 نویسنده: حبیبی @Masihane
این شکل روایت‌ها هم هست... برای اینکه انصاف رو رعایت کرده باشم. @Masihane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... وضعیت تامل برانگیزی است؛ پشت چراغ قرمز عابر پیاده ایستاده‌اند و قانون شهر را به عنوان یک شهروند رام، رعایت می‌کنند. اما قانون انسانیت را به ناکجاآباد حواله داده‌اند. اینجا دو شورش لازم است: شورشی علیه آن کس که برده گرفته و شورشی علیه آن کس که برده شده. روش در شورش اول وضع قانون است و روش در شورش دوم، آگاهی بخشی و زنده کردن فطرت. (ترکیب و ) @Masihane
💢 گفت: ماه که میاد، حس و حالم عوض میشه. مخصوصا ایام نزدیک به ولادت امیرالمومنین. میل عجیبی دارم به انجام کارهای خوب. از ذکر و ورد و نماز و روزه تا خیر رساندن به این و اون. اما این حالت استمرار نداره. رجب و رمضان و محرم و... که تموم میشه، انگار ذخیره حال خوب منم تموم میشه. اونوقت نه تنها کار خوب چندانی نمی‌کنم که گناه هم می‌کنم. ناامیدم سید!! تو بگو اصلا خدا اینطور بنده‌ای رو می‌خواد که هِی بین خیر و شر، لابه‌لای خوبی و بدی، وسط زیبایی و زشتی، ویراژ میده؟ من که خیلی ناامیدم!! 💠 گفتم: مگه این آیه رو ندیدی؟ «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً، عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (توبه/102) گروهی هم هستند که متوجه و معترف گناهان خودشونن [شاید یعنی گناه خودشون رو توجیه و یا انکار نمی‌کنن]، اینها گاهی عمل صالح انجام میدن و گاهی هم مرتکب سیئه میشن. امید است که خدا به سمت این جماعت رو کنه چون غفور و رحیمه [نه چون لایقش هستن]. ما به وضع خودمون که نداریم، به رحمت خدا امید داریم. @Masihane
| بخش اول 1⃣ نامش قارون بود. البته تورات صدایش زده: قورح. (تورات، سفر عدد، اصحاح شانزدهم). از بنی‌اسرائیل؛ قوم حضرت موسی. برخی می‌گویند پسر خاله‌ی موسای کلیم بوده.(مجمع البيان، ج7، ص266) 🔰 قرآن او را اینطور به ما می‌شناساند: إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى از شناسامه قارون همین بس که بدانی از قوم موسی بود... از بنی‌اسرائیل. 🔺اینکه قرآن در اینجا از نام «بنی‌اسرائیل» برای معرفی هویت این قوم سخن نگفته و آن را با عنوان «قوم موسی» شناسانده، حتما حکمتی دارد که در جای خود محل تامل است و فعلا از آن می‌گذریم. 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
اگه دوست دارید قصه‌ی قارون رو از قرآن مرور کنید اینجا چیزهایی نوشتم👆 بزنید روی لینک و از کانال قصص بخونید.
📆 از صبح سیزده بهمن (مانند چنین روزی) مردم برای دیدار و ملاقات با امام به مکان اسکان امام هجوم آوردند. فشار جمعیت بسیار بالا بود و زنان در کنار مردان حاضر بودند. برای اداره بهتر جمعیت، صبح برای حضور مردان و عصر برای حضور زنان اختصاص یافت. با این حال فشار چنان زیاد بود که مرتب افرادی بیهوش می‌شدند. مثلا روز دوم چند ده نفر از بانوان غش کردند. ♦ شورای انقلاب مطلب حضور پرشور زنان و ماجرای بیهوشی و... را به امام انتقال دادند و پیشنهاد کردند دیدار بانوان با امام متوقف شود. اما امام فرمود: «شما فکر می‌کنید اعلامیه‌های من یا سخنرانی‌های شما شاه را بیرون کرد؟ شاه را همین بانوان بیرون کردند! چرا می‌خواهید ملاقات‌شان را قطع کنید؟ بروید وسیله‌ی آسایش‌شان را فراهم کنید». 🔰 شاید اگر به مدیریت بسیاری از آقایان در طول این مسیر تاریخ نگاه کنیم، نسبت به زنان همین‌گونه برخورد شده. به جای آنکه امکان حضور و رفع مشکلات آنان فراهم شود، با نادیده گرفتن آنها و پاک کردن صورت مسئله درصدد مدیریت بوده‌اند و بوده‌ایم. چیزی درست در جهت خلاف مطالبه خمینیِ امام! 📚 منبع: کتاب برای تاریخ می‌گویم، ص36 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
جنون گریخت سراسیمه از ملاقاتم شب شراب که باشد دچار افراطم بریز هرچه که داری مکن مراعاتم تو بی‌ملاحظه، من نیز بی‌مبالاتم سیاه مست تو هستم گذشته کار از کار “شب شراب میارزد به بامداد خمار “ نمی‌رسد به شکوه تو فکر کوتاهم اگر مدیح تو را از خود تو می‌خواهم بگو که دهر به دست تو خلق شد، ما هم بگو بگو و مگو من صنایع‌الله‌م لطیف طبع خدا آنِ آشکار تویی که شعر جوششی آفریدگار تویی تو آن قصیده‌ی بی اختیار موزونی پر از خیالی و از هر خیال بیرونی شکوه شعر کهن در کلام اکنونی بریز قاعده‌ها را به هم تو قانونی سرودنِ تو حماسی‌ترین مغازله است جهان بدون تو اسلوب بی معادله است رسیده‌ام به تو در نظمی از پریشانی به شاعرانه‌ترین لحظه های حیرانی نگفته‌ام که چه می‌خواهم از تو … می‌دانی شراب شعر صغیر و فواد کرمانی تو ای قصیده‌ی اعلا مسمط عالی جنون ” فاتح علی خان ” در اوج قوّالی کتاب معجزه در بی شمار ابوابی اگر چه نقطه‌ی ایجاز غرق اطنابی بخوانمت منِ وامانده با چه القابی اگر خدات بگویم تو بر نمی‌تابی اگر ملال توام بی دریغ کن دفعم تو تیغ می‌کشی اما منم که ذینفعم تو همزمانِ زمان نیستی کجایی تو کنار فاطمه‌ای همدم حرایی تو به چشم حیرت جبرییل آشنایی تو به ذهن کوچک دنیا پر از چرایی تو تو در نهایت معراج در نبایدها نشسته‌ای به تماشای رفت و آمدها تو آفتابی و هرگز نمی‌شوی انکار دریغ و درد که نهج البلاغه را یک بار – کسی مرور نکرد ای شکوه بی تکرار برای مالک اشتر نوشته‌ای بسیار هنوز جوهر آن نامه‌ها تر و تازه است غریبیِ سخنت در زمین پر آوازه است به ناشناسیِ منظومه‌ی علی نامه به الغدیر، به موی سپید علامه به «یاعلی مددِ» پوریا به هنگامه به شرمگینیِ من در چکامه و چامه تو دیگری و دلم در خیال دیگر نیست که سرنوشتی از این سرنوشت بهتر نیست.. @Masihane
طرح‌ کلی‌ اندیشه‌ اسلامی‌ در قرآن مدرس: استاد میرباقری 📚 تعدادجلسات: ۵ جلسه ۹۰ دقیقه‌ای 📅 شروع: ۱۱ اسفندماه ⌛ زمان: پنج‌شنبه‌ها، ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۲ 🎴شیوه برگزاری: حضوری و مجازی قم، بلوار غدیر، کوچه ۱۰، ساختمان مفید از طریق سایت به آدرس: https://b2n.ir/u60061 و و به شماره ۰۹۹۰۷۶۲۹۸۸۲ 🎁 پیش از ثبت‌نام را ببینید. مشاهده تخفیف‌ها ⭐️⭐️⭐️ آگاهے‌‌ براے‌‌ سامانے‌‌ دیگر مدرسه‌ تفکرونوآوری‌ نگاه 🔰 @sch_negah 🌐http://schoolnegah.ir
دوستان، رفقا، بزرگواران، عزیزان، گرامیان.. این دوره رو از دست ندید..👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️رستاخیزِ نبوت برشی از سخنرانی آیت‌الله در سلسله جلسات ماه رمضان ۱۳۵۳، در مسجد امام حسن (ع) مشهد، پیرامون 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
15 اسفندماه 1401 کلاس تاریخ امامت قبل کلاس به این فکر می‌کردم چطوری میشه تاریخ بعد پیامبر و ماجرای خلافت-امامت رو روایت کرد تا برای دانشجوهای پزشکی جذاب باشه؟! الگوی همیشگی ارائه‌هام، جدال استکبار/استضعاف بود. معمولا جواب می‌داد. دیروز اما نه.. جواب نداد!! شاید چون بچه‌های تقریبا مرفهی که کفش و لباس و ساعت و ... مارک و برند داشتن و همیشه همه چی توی زندگی در دسترس‌شون بوده، جامعه طبقاتی رو درک نمی‌کردن... شاید حتی «طبیعی» هم می‌دونستن. انگار جامعه‌ی توحیدی نمی‌تونست رؤیای جوان‌هایی عموما با رؤیای پزشک شدن، پولدار شدن، مهاجرت کردن و... باشه و چه بسا مانع رؤیاهاشون هم بود!! اما می‌دونین چه چیزی عجیب بود؟ اینکه یه دخترِ قزاقِ اهل سنت، با بحث ارتباط گرفت. انگار وقتی گفتم طرح پیامبر دو بازو داشت: «لااله‌الاالله» و توحید اعتقادی و «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» و توحید اجتماعی، و خلفا «لااله‌الا‌الله» رو گرفتن اما «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» رو رها کردن؛ درک می‌کرد چی میگم. بعد کلاس اومد گفت: «میشه من سنی بمونم ولی در مبارزه با طرح سلطه مستکبران به امامان شما اقتدا کنم؟» برای خودم جالب بود و عجیب... کاش نزدیک نیمه‌ی شعبان، اون امامِ مستضعفان، علاوه بر فانتزی‌های برساخت جوامع شیعی، به عنوان مقتدای مبارزه علیه استکبار هم شناخته بشه!! کاش.. @Masihane
این ده عکس‌نوشته‌ی مختصر، در باب انتظارِ ما از امام زمان و انتظارهای غلط و شباهت امت اسلام با بنی‌اسرائیل... @Masihane