eitaa logo
مفشوی یک انسان چندمنظوره
807 دنبال‌کننده
124 عکس
24 ویدیو
41 فایل
مفشو= کیسه‌ی قند یا کیسه‌ی حاوی انواع گیاهان دارویی [به لهجه‌ی کرمانی] انسان چندمنظوره= انسانی که چند کاربری مختلف داشته و انسانی که از هرچیزی که می‌گوید، چندین منظور دارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 بخشی از دعای 39 صحیفه سجادیه 🔶 خدايا، اگر بنده‌اي در حق من به كاري دست زده كه تو او را از آن باز داشته‌اي، يا آبروي مرا، كه تو حرمت آن را بر او لازم گردانيده‌اي، به ناحق ريخته است، و در اين حال از دنيا رفته، يا زنده است و حق من بر گردنِ وي باقي است، او را در ستمي كه بر من روا داشته بيامرز، و در حقي كه از من با خود برده است ببخشاي، و او را به سبب آنچه با من كرده سرزنش مفرماي، و بدي‌هايش را پيش چشمش مياور كه آزرده خاطر شود. اين عفو و بخشايشِ بي‌دريغ و بخششِ رايگان من درباره‌ي آنان را پاك‌ترين صدقه و برترين عطيّه‌اي قرار ده كه صدقه دهندگان و تقرّب جويان به ديگران مي‌بخشند، و در عوضِ اين گذشت، از من درگذر، و در برابرِ دعايم در حق آنان، بر من رحمت آور، تا هر يك از ما به مدد فضل تو به سعادت رسيم و به احسان تو روي رهايي بينيم. 🔺پ.ن: آیا ما حاضریم برای کسانی که در حق ما بدی کردند یا ظلمی روا داشتند، اینگونه دعا کنیم؟ روز ولادت حضرت فکر کنیم ببینیم با امام سجاد چندچندیم؟ @Masihane
🔰 بیعت یا انتخاب؟ امروز متنی خواندم درباره‌ی "بیعت". نکوهشی بلند و فریبنده. نویسنده کلمه‌ها را به خط کرده بود برای نواختن کلمه‌ی بی‌پناهی دیگر. واژه و مفهوم "بیعت" هم مثل یتیمی کز کرده در گوشه‌ای، نشسته بود به خوردن مشت دیگر کلمات. شلاق شدن کلمات در هیچ عصری رخ نمی‌دهد مگر عصر سطحی‌گری و سطحی‌نگری، ولی با ژست تعمق! نویسنده نوشته بود بیعت یعنی فروختن اراده‌ی خود. این برای منی که انسان را به اراده‌اش انسان می‌دانم، سخت می‌آمد. سپس انتخابات را به واسطه‌ی نظارت استصوابی‌اش، بیعتی خوانده بود که تومنی دوهزار با "انتخاب" و "دموکراسی" فرق می‌کند. می‌گفت گول جمله‌های روی صندوق اخذ رای را نخورید. این برگه‌های تعرفه، یعنی سند فروختن. فروختن اراده. مبایعه کردن انسانیت. اسمش انتخاب است و رسمش پذیرفتن سلطه. دلم برای خودمان سوخت. ما جماعت رای‌دهنده، با ادبیاتی ظاهرا فاخر، شده بودیم خودفروخته. اما بیشتر دلم برای "بیعت" سوخت. داشت آرام‌آرام به صف کلمات منفور مردم می‌خزید و در لغت‌نامه‌ی فحش و فضیحت و دایره‌المعارف چرند و لیچار جا باز می‌کرد، به‌واسطه‌ی این ضیافتِ انزجاری که روشنفکر متعمق تدارک دیده بود.. و شگرف آنکه این همه نفرت‌پراکنی نسبت به واژه‌ای مهجور، به دست جماعتِ صلح‌کل و مخالفان هرگونه "مرگ بر.." داشت رقم می‌خورد! با خودم می‌گفتم آیا "جان‌فروختن" با "خودفروختن" یکی است که بیعت کردن با سلطه‌پذیری و نفی اراده یکی باشد؟ بعد دلم می‌خواست از همه چیز دست‌شسته بنشینم پای کلمات. مرتب‌شان کنم برای گفتن از "بیعت" و تفاوتی که در جهان‌های معنایی دارد. بگویم بیعت در ساختار ولایت چگونه چیزی صدوهشتاد درجه متفاوت از بیعت در خلافت و سلطنت است. بگویم جهان مدرن چقدر ناتوان است از فهم بازاری فراتر از بازار مکاره‌ی دنیا و جامعه‌ی بازارش. خواستم بگویم و بنویسم که دیدم مقدمه‌ی تمام این حرف‌ها، شنیدن و دیدن این آیه‌ها از سوره‌ی "فتح" است: لَّقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا خدا از مومنان راضی است وقتی که با تو بیعت می‌کنند.. پس می‌داند که در قلب‌ها چه می‌گذرد..[شاید مومنان نگرانند از کاری که کردند و می‌ترسند از حرف‌ها و متلک‌ها و بیم دارند از نتیجه‌ی کاری که صورت داده‌اند] پس برای این قلب‌ها، خداوند آرامشی نازل می‌کند و آنها را به فتح، پاداش می‌دهد. وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا غنیمت‌های بسیاری در راه است و خدا عزیز و حکیم است. وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَٰذِهِ وَكَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنكُمْ وَلِتَكُونَ آيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا ﺧﺪﺍ ﻏﻨﻴﻤﺖ‌ﻫﺎی ﻓﺮﺍﻭﺍنی ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﻭلی عجالتا ﻳﻚ ﻏﻨﻴﻤﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ ﭘﻴﺶ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﻭ آن اینکه [به‌واسطه‌ی این بیعت و اتحاد و انسجام و این حمایت] ﺩﺳﺖﻫﺎی [متجاوز و ستمگر] را ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺷﺖ و امنیت برای شما ساخت ﺗﺎ ﺍﻳﻦ نشانه‌ای باشد ﺑﺮﺍی ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ و سپس اینگونه یک جامعه‌ی مبتنی بر "صراط مستقیم" برای شما بسازد. وَأُخْرَىٰ لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا پیروزی‌ها و فتح‌ها و غنمیت‌های دیگری که فکرش را نمی‌کنید هم در راه است و خداوند بر هر چیزی تواناست. وَلَوْ قَاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا [اکنون و در این وضعیتی که متحد و منسجمید] ﺍﮔﺮ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺠﻨﮕﻨﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﭘﺸﺖﻛﻨﺎﻥ ﻣﻰﮔﺮﻳﺰﻧﺪ، ﺁﻥﮔﺎﻩ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﻭ ﻳﺎﻭﺭی ﻧﻤﻰﻳﺎﺑﻨﺪ. سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا این سنت خداست و هرگز تبدیل‌پذیر نیست. سوره‌ی فتح آیات ۱۸ تا ۲۳. باید تامل کنیم "بیعت" که می‌تواند چنین دستاوردهایی عظیمی به بار آورد، چگونه در یک برداشت سطحی و غلط در مقابل حق انتخاب مردم پنداشته شده و به خودفروشی معنا گشته و سپس منفور می‌شود؟ ۱۱اسفندماه ۱۴۰۲ @Masihane
🔰 همین؟ خیلی توضیح دادم. با همان آب‌وتاب نصفه‌نیمه‌ای که بلدم. از تاریخچه‌ش گفتم. از ترکیب طعم‌ها و نُت‌های مختلف بوها که هرکدامش به چه ماده‌ای مربوط است. خواصش را هم قطار کردم. خوب که مهیای تجربه کردنش شد، کمی از قاووت را دادم تا مزه کند. چشید! درحالیکه قاووت چشیدنی نبود. صورتش شبیه مهران مدیری شد وقتی در خندوانه رو به رامبد جوان گفت: دیگه به درد نمی‌خوره این دنیا! ولی این را نگفت. سکوت کرد و من در چشم‌هایش یک انکار می‌دیدم. بعد، سرد و سنگی و شیطنت‌آلود پرسید: همین؟ توی سرم هزارچیز چرخید. پیرتر از آنی بودم که نفهمم خام است و پر اداء. از کِه و برای چه داشت واژه‌ی عظیمِ "همینِ" سوالی را مثل آدامس می‌جوید، نمی‌دانم؟ ولی می‌دانستم کارش حتی ادعا نیست که ادای یک ادعاست! جنس قلابی یک حقیقت! سکوت نرمی میان ما خزید و داشت توی دلش مطمئن می‌شد که تلنگر سختی زده و مرا چون خشت خامی به ترک واداشته. داشت برنامه می‌ریخت تا رندانه بنشیند به نظاره‌ی احوالِ با سوالِ من! یحتمل کلی هم نصیحت در آستین داشت که از قضا باید نشانش می‌دادم نصایح‌ش چیزی جز مار در آستین نیست که پرورانده و عن‌قریب سخت زیر بغلش را می‌گزد. در همان سکوت نرم، آرام‌تر شدم. پرسیدم: مزه‌های ریزِ بُنِ نرمه‌ها را چشیدی؟ پس از شیرینی‌ِ اولیه، تلخیِ اندک خشخاش‌ها را حس کردی که شبیه بامداد خمار بعد شبِ شراب است!؟ خیره و جسور و سریع گفت: نه! که یعنی زکّی...! گفت "نه" تا مثلا بگوید پسرجان! انگار هنوز دستت نیامده من نه تنها خودم از لذت‌های دنیّ دنیا فارغم که دارم چون یک پیرمُراد تو را هم دعوت به عبور می‌کنم. گفت "نه" و البته موتورم روشن شد که: آهای فلانی! "همین" واژه‌ای بس عظیم است. اصلا به من بود می‌گفتم اسمِ اعظم خداست. خاصه اگر به‌طور سوالی ادایش کنی. ادابردار هم نیست. یعنی تزویر را برنمی‌تابد. چنانچه تقلید را و تحمیل را. نمی‌توانی بگویی "همین؟" بی‌آنکه لذت‌ها را چشیده باشی. لذت ناچشیده، امکان عبور از لذت ندارد. در پندارت گذری هم اگر هست، گذر از وهمِ لذت است نه خودِ لذت! تو زمانی بعد چشیدن یک لذتِ لذیذِ دنیایی می‌توانی بگویی "همین؟" که چشیده باشی و فهمیده باشی لذیذ است...ولی کم است! که 《متاع‌الدنیا قلیل》! ناچشیده‌ی کیفیت، به فهم کمیّت نائل نمی‌آید! "همین" گفتن تو یعنی تزویر. یعنی ادای عبور از لذات دنیّ دنیای دون! یعنی تقلید از دیگری، یعنی تحمیل بر خود. نه عبور. پدرجان! "همین" تزویربردار نیست. تقلیدی و تحمیلی هم. "همین؟" را دو کس می‌گوید: یکم آن کس که دنیا را تماما چشیده و فهمیده پایان هر لذتی، باز احساس رضایت تام نمی‌شکفد و از این طریق به بزرگتر بودن خودش و قلبش از دنیا رسیده! دوم آن کس که جانش چنان از کبریای خدا لبالب دست که هرچه جز "او" برایش اندک جلوه می‌کند! از این رو، این دو کس در پاسخ هر جلوه و عشوه و عَرضه‌ای می‌گویند: "همین؟" و این ذکر است... و اگر به من بود می‌گفتم اسم اعظم خداست! همین. نیمه‌شب‌ آخرین جمعه‌ی شعبان‌المعظم مصادف با ۱۸ اسفندماه ۱۴۰۲ @Masihane
رهبر انقلاب: مکرر عرض کرده‌ایم که دعاهای امام سجاد واقعاً جزو برترین گنجینه‌های معارف اسلامی است. در این دعاها معارفی وجود دارد که انسان اینها را از روایات نمی‌تواند به دست بیاورد. در دعای ۴۴صحیفه سجادیه که دعای ورود در ماه رمضان است، حضرت چیزهائی را از خدا درخواست می‌کنند؛ از جمله این است: «و ان نسالم من عادانا»؛ پروردگارا! از تو می‌خواهیم که با همه دشمنانِ خود، سلم و مدارا پیشه کنیم. بلافاصله می‌فرمایند: «حاشی من عودی فیک و لک فأنه العدوّ الّذی لانوالیه و الحرب الّذی لانصافیه»؛ مگر آن دشمنی که من در راه تو و برای تو با او دشمنی کردم. این دشمنی است که ما هرگز با او دم از آشتی نخواهیم زد. ۸۹/۳/۱۴ ماه مبارک رمضان فرصت خوبیه برای انس با صحیفه سجادیه.. @Masihane
استاد میرباقری: توصیه می‌کنم در شب‌های ماه رمضان به این دو کار خیلی اهمیت بدهید: یکی خواندن دعای افتتاح و یکی نماز استغاثه به امام زمان علیه السلام با سوره مبارکه فتح؛ که ان‌شاءالله ما را به حضرت برساند. خروجی ماه رمضان این است که دست ما در دست امام زمان علیه السلام باشد. اگر کسی پایان رمضان دستش در دست ولی خدا بود، از ماه رمضان بهره برده است و الا دنبال نخود سیاه فرستادن است.
🔰مانع کسب و کیف 🔶 حوالی نوروز، سوالات شرعی مردم می‌افتد روی کانال «زیبایی». از وضو داشتن کاشت مژه و ناخن تا رسانا بودن یا نبودن رژ‌های دائمی لب. عموما هم از سوی آن دسته از دوست و آشنا و فامیل که هنوز به صورت کامل انتخاب نکرده‌اند «کدام وَری بودن را»! 🔷 من گمان می‌کنم این تب داغ زیبا شدن در شب عید که بازار آرایشگاه‌های عموما زنانه را داغ کرده تا جایی که سه‌شیفت خط تولیدشان سر کار است و نوبت‌دهی به رنگ و هایلایت و سامبره آمبره، به ساعت سه نیمه‌شب و سحر رسیده؛ در طول فرآیندی به نام «طبی‌سازی» قابل تحلیل و تامل است. 🔶 «طبی‌سازی» یعنی ورود بی‌محابای پزشکی به تمام ساحات زندگی بشر که البته سیری صعودی را طی کرده. از پزشکی‌سازی بزه‌کاری‌ها مانند خارج کردن اعتیاد از دایره جرم به محیط بیماری تا زیر ذره‌بین پزشکی گرفتن سیکل‌های طبیعی مانند بلوغ و بارداری و زایمان و یائسگی تا دخالت در درمان حالات روحی طبیعی انسانی مانند اضطراب و افسردگی و اخیرا دستکاری ژنتیک انسان و حرکت به سوی زیباسازی، جوان‌سازی و مهندسی اندام و قیافه و چهره. (ر.ک:مقاله طبی‌سازی به‌مثابه تکنولوژی؛ علیرضا منجمی) 🔷 یعنی اگر زمانی طبابت برای درمان بیماری‌های واقعی جسم انسان بود، اکنون طبابت برای گسترش بازار خود، به برساخت بیماری روی آورده و از آن فراتر، انسان‌های سالم را هم نه برای خوب شدن که برای خوب‌تر شدن زیر تیغ خود گرفته است. آن هم «خوب‌ترشدنی» مطابق هنجارها و معیارهای ثابت که تکثر و تنوع بشری را تاب نمی‌آورد و از رهگذر شبیه‌سازی آدمیان به یکدیگر، سلطه بیشتری طلب می‌کند...چه در ثروت، چه در قدرت. 🔶 جامعه‌ای هم که مردمانش توان مالی یکسانی برای اعمال هنجارهای زیبایی بیشتر در راستای مهندسی اندام و چهره ندارند، لاجرم مسیرهای کم‌هزینه‌تری را برای «خوب‌تر شدن» و «به خود رسیدن» انتخاب می‌کنند. مسیرهایی که به‌طور شوخی-جدی می‌توان آنها را طبی‌سازی مناطق محروم قلمداد کرد. مثل آرایش‌گری و پیرایش‌گری. 🔷 پیرایش‌گرها که در تمامی ادوار تاریخ، حرفه‌شان اصلاح رشدهای طبیعی مانند کوتاهی موی سر و صورت بود، آرام‌آرام به آرایش‌گری روی آوردند و علاوه بر رفع زوائد، به زائده‌سازی در راستای زیباسازی پرداختند. از چسباندن کلاه‌گیس و رنگ و روغن‌مالی تا وضعیت کنونی که اضافه کردن زوائد بر مژه و ناخن و لب و... است؛ و این همه با تزریق خیال «زشت و ناهنجار و ناکافی بودن» و به توهم «خوب‌تر شدن». 🔶 و اینجاست که شرع و شریعت، می‌شود مانع کسب ناخن‌کاران و مانع کیف ارزان ناخن‌داران. درحالیکه هرگز گذرش به طبی‌سازی زندگی توسط تاجرپزشکان و طبقات مرفه مصرف کننده تولیدات آنها نمی‌افتد. به راستی چنین شریعتی که نقشی جز منع خوشی‌های ارزان ندارد، تا کجا مهم می‌ماند و تا کجا مردم از آن مسئله شرعی می‌پرسند و به پاسخ‌هایش اعتنا می‌کنند؟ @Masihane
هدایت شده از رحا مدیا
| ✍️ سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🔻عصری برای پیوند حوزه با مفهوم انقلاب 🔻فحصی در چیستیِ حوزۀ انقلابی ♨️روزهای پایانی سال1394 بود که یک کلیدواژه در میان اهالی علم و اندیشه سروصدا کرد و رسانه آن را در سطح عموم مردم نیز بازتاب داد؛ کلیدواژۀ حوزۀ انقلابی. ♨️ از آن روز هرچند تحلیل‌های بسیاری حول این کلیدواژه صورت پذیرفته اما هنوز مهم‌ترین منبع و مرجع برای فهم دقیق از «حوزۀ انقلابی»، همان بیانات رهبرانقلاب است در دیدار با مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم. بیاناتی که در خود یک خطر اساسی را گوشزد می‌کرد؛ خطر انقلاب‌زُدایی از حوزۀ علمیه که منجر به انقلاب‌زدایی از نظام اسلامی نیز می‌شود. ♨️ به جهت زمانِ زیادی که از آن اعلان خطر گذشته، باید بگوییم تکرار و بر سر زبان انداختن «حوزه انقلابی» و یا تذکر دادن به آن، در شرایطی که هنوز خطر بیخ گوش‌مان است، امری ضروری می‌باشد؛ لکن در این نوشتار بیش از تکرار و تذکر، بنا را بر یافتن نسبت وضعیت کنونی خویش با «ماهیت و چیستی حوزه انقلابی» گذاشته‌ایم تا از این رهگذر به فهم رسالت خویش در برابر حوادث نو شونده برسیم... 📎متن کامل یادداشت را در اینجا بخوانید 🆔 @rahamedia
🔰 ابوطالب 📜 شیخ مفید بر این باور است که هفتم ماه مبارک رمضان، سالروز وفات حضرت ابوطالب، عموی رسول خدا و پدر اميرالمؤمنين است. ر.ک: مسارالشیعه. 📜 هرچند اقوال دیگری درباره روز وفات ابوطالب وجود دارد. ر.ک: ابن‌سعد، طبقات‌الکبری، ج۱، ص۱۰۰؛ ابن‌قتیبه دینوری، المعارف، ص۱۳۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۷-۳۸؛ طوسی، مصباح‌المتهجد، ص۸۱۲؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل‌ابی‌طالب، ج۱، ص۱۵۰ و... 📜 از امام باقر در ستایش عظمت ابوطالب روایت شده: اگر ایمان ابوطالب را در یک کفه‌ی ترازو و ایمان سایر خلق را در کفه‌ی دیگر بگذارند، کفه‌ی ابوطالب سنگین‌تر است. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۴، ص۶۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۵۶. 📜 سخن از حمایت ابوطالب نسبت به رسول خدا تفصیل زیادی می‌طلبد و کافیست بدانیم که او همواره پسر خود علی را بر بستر پیامبر می‌خوابانید و هرشب جای پیامبر را مخفیانه تغییر می‌داد تا مبادا قریش به رسول خدا گزندی برسانند. سپس به پیامبر می‌گفت: ای پسر برادرم، برو و هرچه دوست داری بگو، به خدا قسم تو را لحظه‌ای تنها نمی‌گذارم. ابن‌هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷. 📜 ابوطالب اشعار مهمی را درباره حمایت خویش از پیامبر سروده و در برخی از آنها علی و جعفر را به یاری پیامبر تحریض کرده است. کراجکی، کنزالفوائد، ص۷۹؛ بیهقی، دلائل‌النبوه، ج۲، ص۱۸۸؛ ذهبی، تاریخ‌الاسلام، ج۱، ص۱۵۰؛ ابن‌کثیر البدایه و النهایه، ج۳، ص۴۲؛ فتال نیشابوری، روضه‌الواعظین، ص۱۴۰-۱۴۱؛ مجلسی بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۵۶. 📜 همچنین در روایتی پیامبر فرمود: قریش درباره هرچه که کراهت داشتم به من برسد ناکام ماند تا زمانی که ابوطالب رحلت نمود. ابن‌هشام، سیره‌النبویه، ج۱، ص۴۱۶. 📜 درباره ابوطالب آورده‌اند: ابوطالب فردی تنومند و قوی‌هیکل، زیبا و خوش‌قیافه بود، که در چهره‌ی او سیمای پادشاهان و وقار حکیمان دیده می‌شد. محدث قمی، الکنی و الالقاب، ج۱، ص۱۰۸. 📜 از اکثم‌بن‌صیفی حکیم معروف عرب پرسیدند: حکمت و ریاست و سیاست را از که آموختی؟ گفت از همنشین علم و ادب، سید عجم و عرب، ابوطالب‌بن‌عبدالمطلب. مجلسی، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۳۴. 📜 پیامبر در مصیبت ابوطالب بسیار گریست و بر پیکر او حاضر شد. سپس چهار مرتبه بر جبین راست و سه مرتبه بر جبین چپ ابوطالب دست کشید و فرمود: عموجان! در کودکی مرا پرورش دادی، در یتیمی کفیلم شدی، در بزرگسالی یاورم بودی. خدا به تو پاداش نیکو دهد. سپس حضرت رسول پیشاپیش پیکر ابوطالب می‌رفت و بلند می‌فرمود: صله‌رحم به جا آوردی و جزای نیکو گرفتی. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵. 🆔 @Qasas_school
🔰وضعیت ماعونی بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ(١) آیا دیدی تکذیب کنندگان دین را؟ فَذَٰلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ (۲) ﻫﻤﺎﻥ کسی که ﻳﺘﻴﻢ ﺭﺍ وامی‌نهد. وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ(۳) ﻭ ﻃﻌﺎم ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ بیچارگان را ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻧﻤﻰﻛﻨﺪ. فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ (۴) ﭘﺲ ﻭﺍی ﺑﺮ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ (۵) آنهایی ﻛﻪ ﺍﺯ حقیقت ﻧﻤﺎﺯ ﻏﺎﻓﻞ ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﻬﻞ‌ﺍﻧﮕﺎﺭﻧﺪ. [ولو نماز هم بخوانند] الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ (۶) ﻫﻤﺎن‌هایی ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﻳﺎ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ. وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ (۷) ﻭ مانع رسیدن ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻭ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﺿﺮﻭﺭﻱ ﺯﻧﺪگی به آن‌ها می‌شوند. 🔴 حال و روز ملت‌های مسلمان و دولت‌های عرب، در قبال مظلومیت غزه همان است که سوره‌ی ماعون توصیف می‌کند. جماعاتی که دین را تکذیب می‌کنند. گویی ابدا در معارف وحیانی حرفی و سخنی مبنی بر حمایت از مظلوم و دفاع از مسلمانان وجود ندارد. اسلامی را به نمایش می‌گذارند که در آن نماز می‌گزارند ولی بر حقیقت آن چشم می‌پوشند و بر ظالمان نمی‌شورند و پناهی و امکانی در دست ستمدیده نمی‌شوند. غافل از آنکه خدا وعده داده است: فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَٰذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ (قلم/۴۴) [خدا می‌گوید] ﭘﺲ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ تکذیب کنندگان این سخن‌ها واگذار. به زودی عذاب تدریجی ما از جایی که نمی‌دانند به آنها می‌رسد. وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (قلم/۴۵) ﻭ [ﺍﻟﺒﺘﻪ] ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻰﺩﻫﻴﻢ و مو لای درز نقشه‌ی خداوند نمی‌رود. @Masihane
اندر حکایت «زد و خوردها» قصه‌ی پرتکراری شده. می‌زنند و می‌زنیم و شاید می‌زنیم و می‌زنند. چون جنگ است. شاید اگر همین یک عبارت کوتاه را خوب حلاجی کنیم، نیمی از راه هموار شود؛ «جنگ است»! راستش را بخواهید، من بیش از گذشته، خودمان را در آستانه‌ی تکرار یک تاریخ می‌بینم. آنجایی که حسن‌بن‌علی(علیهماالسلام) لاجرم تن به صلح داد و عده‌ای مستقیم و غیرمستقیم او را اینگونه خطاب کردند: «یا مذل المومنین!!» یعنی ای کسی که با تصمیمت مومنان را ذلیل کردی! حتما من و شمای شیعه دامن پسر علی و شیرمرد جمل را پاک‌تر از آن می‌دانیم که این نارواها بدان بچسبد. ولی آن فرد برچسب‌زنی که گاه دلسوزانه رفتار اولیاء امور خویش را نقد می‌کند و به تصمیم‌ها معترض است، معطل من و شما نمی‌ماند که به او توضیحی بدهیم. چنانچه در حدیبیه نیز جماعتی یقه‌ی رسول خدا را چسبیدند و هتاکانه به او این صفات را چسباندند: تو ما را ضایع کردی! پستی در دین را بر ما روا داشتی. حالا ما در دل یک قصه‌ی پرتکرار «زد و خورد»، در آستانه‌ی یک «تکرار تاریخ»ی دیگریم. در آستانه‌ی برخاستن نداهای «یا مذل المومنین» خطاب به اولیاء امور، تصمیم‌گیران و مردان میدان! این همه را نوشتم که بگویم: «آقایان! اولیاء امور! تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان! تدبیرکنندگان و ترسیم‌کنندگان! اگر بزنید، قرص و محکم کنار شما ایستاده‌ایم و اگر نزنید، سفت و سخت پشت شما خواهیم بود و هرگز شما مجاهدان مصلح را مذل المومنین خطاب نخواهیم کرد. اگر فریاد انتقام سر می‌دهیم چون نمی‌خواهیم تنزه‌طلبانه و عافیت‌خواهانه بار مسئولیت را بر شانه‌های شما بیاندازیم. وگرنه بنایی نداریم برای معادلات پیچیده‌ی وضعیت جنگی، تئوری و دستور و نسخه صادر کنیم. اما... اما... برای‌تان کلمات آغازین وصیت ابرمجاهد تاریخ امیرالمومنین خیبرشکن را تکرار می‌کنیم: الله الله... که در خانه اگر کس است، یک حرف بس است». @Masihane
🔰 زندگی دل‌چسب‌تر | قطعه‌ای جدید از پازل بحث "اراده‌ورزی" 🟡 «اگر ما افعال و رفتارهای انسانی را ظرف‌هایی بدانیم که اراده انسان در آن ریخته می‌شود، برخی از افعال یک قطره از اراده انسان را در خود جای می‌دهد و برخی افعال لبریز از اراده انسان می‌شود.» ⚫️ این جملات مقدمه شروع یک یادداشت بود حوالی 22بهمن! با عنوان «من انقلاب می‌کنم، پس هستم!» بعدتر هم یادداشت مختصری نوشتم برای فتح باب موضوعی دیگر با محوریت «بیعت و انتخابات»! و این هردو در امتداد یک مسئله اساسی بود: چگونه انسان طراح و خلاق تربیت کنیم؟ 🟡 به نظرم رسید حالا وقت رونمایی از قطعه‌ی دیگر پازل بحث «اراده‌ورزی انسان» است. بیایید همان جمله‌ی آغازین را درنظر بگیریم و به این بیاندیشیم که افعال من و شما چطور ظرف اراده‌های ما می‌شوند؟ ⚫️ برخی در این حیطه، موضوع انتخاب را پیش می‌کشند و معتقدند همین که ما انتخاب می‌کنیم آب بنوشیم یا نوشابه و یا انتخاب می‌کنیم با چه ظرفی بنوشیم و چقدر بنوشیم، اراده خود را در ظرف آن فعل ریخته‌ایم. 🟡 می‌شود برای این پیوند «اراده‌ورزی» و «انتخاب»، مثالی اجتماعی یافت. مثلا افرادی نهاد دانشگاه و نهاد حوزه علمیه را تاسیس کرده‌اند و شما انتخاب می‌کنید ذیل کدام نهاد آموزشی ادامه تحصیل بدهید. بسته به انتخاب شما که حوزوی می‌شوید یا دانشگاهی، اراده‌ی شما ظاهر شده است. ⚫️ مثال سیاسی برای این بحث را هم می‌توان در انتخاب نوع حکومت دید. اینکه شما انتخاب کنید دموکراسی را می‌خواهید یا الیگارشی و... اراده‌ورزی شما در زمینه سیاست را ظاهر می‌کند. یا مثلا در ذیل ساختار دموکراسی، رای دادن به فرد «الف» یا فرد «ب» حاکی از اراده‌ورزی سیاسی شماست. 🟡 خوب که دقت کنیم، زندگی بشر همواره لبریز از هزاران دوراهی و چندراهی است که آدمی یک یا بخشی از آنها را انتخاب می‌کند و در نتیجه اراده خود را جریان می‌دهد. ⚫️ اما سوال مهم آنکه آیا اراده‌ورزی انسان به تصمیم برای انتخاب گزینه‌های از پیش موجود محدود می‌شود؟ خیر! انسان توانایی آن را دارد که فراتر از گزینه الف و ب، خودش ایجاد کننده گزینه سومی باشد. او می‌تواند ورای نهاد دانشگاه و حوزه‌علمیه، به ساخت یک نهاد سومی فکر کرده، طراحی نموده و سپس بیافریند. آفرینشی که باید نام آن را «خلاقیت» نهاد. 🟡 در حیطه مدل حکومت یا حکمرانی نیز این سطح از اراده‌ورزی انسان می‌تواند منجر به فراتر رفتن از ساختارهای موجود شده و به خلق الگویی تازه و طرحی نو برسد. ⚫️ طبعا اگر آدمی اراده خود را در این سطح بروز دهد، آن وقت ظرف فعل او لبریز از اراده‌ورزی او شده و این «خلاقیت» و آفرینش، رضایتمندی بیشتری به دنبال دارد و این یعنی یک زندگی دلخواه و دل‌چسب. 🟡 تصور کنید، انسانی که تمام تلاش خود را به کار می‌بندد تا مثلا در انتخاب نوع حکومت «مشارکت» نماید و در شیوه حکمرانی دارای حق انتخاب گردد و در این مسیر حاضر است هزینه‌های زیادی را متحمل شود تا درنتیجه به واسطه اراده‌ورزی، «بودن» و «انسان بودن» خود را اثبات نموده و به رضایت نسبی از زندگی دست یابد؛ اگر در یک مرحله بالاتر ساختارهای حکمرانی موجود را نفی و طرد کند و سپس به خلق ساختار دیگری از حکمرانی برسد که نیازهای بیشتری از او را پاسخ دهد، طبعا حد اعلایی از اراده‌ورزی را تجربه کرده و در نتیجه رضایت بیشتری از زندگی خواهد داشت. 🔺 اینجاست که یک سوال مهم باقی می‌ماند: «آیا آفرینش‌های جدید انسان و درانداختن طرح‌های نو از سوی او و این اراده‌ورزی در حد اعلی، به خودی خود دارای بار ارزشی مثبت است یا آنکه باید در یک مسیر و جهت مشخصی صورت پذیرد تا بتوان آن را ارزشمند شمرد؟» ❇️ قاعدتا جهان‌بینی اسلامی که به وجود حق و باطل در هستی تصریح دارد، هرگونه اراده‌ورزی و خلاقیتی را ارزشمند یا حق قلمداد نمی‌کند و بایدها و نبایدهایی برای آن متصور است که می‌توان از آن به «احکام اراده‌ورزی» یاد کرد و در یک فرصت مجزا بدان پرداخت. 🔴 به عنوان جمع‌بندی این قطعه از پازل بحث «اراده‌ورزی» باید گفت: اراده‌ورزی فقط در شکل انتخاب از میان چند گزینه موجود محدود نمی‌شود. بلکه خلق یک گزینه جدید سطح متعالی‌تری از اراده‌ورزی است و خداوند این قابلیت را به انسان داده است. @Masihane
🔰 بطش و جبر تاریخ می‌خواهم این بار یادداشتم در باب «اراده‌ورزی» را با یک سوال شروع کنم: «یک انسان چگونه نشان می‌دهد صاحب اراده است؟» گفتیم برخی در پاسخ به این سوال معتقدند همین که انسان انتخاب می‌کند، صاحب اراده بودن خود را نشان می‌دهد. مثلا فرد از میان گزینه‌های نوشیدنی مانند آب و نوشابه و شربت، اولی را انتخاب می‌کند و اینگونه نشان می‌دهد صاحب اراده است. حالا بیایید سطح مثال را بالاتر ببریم و برویم سراغ جایی که فرد در مواجهه با تمدن غرب، می‌خواهد صاحب اراده بودن خویش را نشان دهد! او چه می‌کند؟ لاجرم دست به انتخاب می‌زند. یعنی روابط و مناسبات اقتصاد غربی را می‌آورد ولی اخلاق متناسب آن که طمع، حرص و سودجویی است را کنار می‌گذارد. یا به تمثیلی نازل‌تر می‌توان گفت، اینستاگرام را می‌آورد اما شهوت شهرت را طرد می‌کند. این انتخاب‌گری همان چیزی است که برخی از آن به «تمدن‌گزینی» تعبیر می‌کنند. یعنی گزینش خوبی‌ها و وانهادن بدی‌ها. مثل چیدن میوه از یک درخت. میوه را می‌آوریم و درخت را وامی‌نهیم. اما سوال اساسی این است: «آیا امکان چنین انتخاب‌گری و چنین اراده‌ورزی برای انسان وجود دارد؟ آیا می‌شود بخشی از تمدن غرب را بُرید و آورد و بخش دیگر آن را دور انداخت؟» برگردیم به همان تمثیل میوه‌ی درخت. اگر جان‌مایه‌ی درخت به شکل طعم و بو و مزه در میوه ظاهر می‌شود، آیا می‌توان مدعی شد من میوه را می‌چینم و از جان‌مایه‌ی درخت و طعم و مزه‌ی میوه دوری می‌کنم؟ میوه‌ی بدون طعم و مزه، چیزی جز تفاله است؟ چیزی جز پوسته‌ی دورانداختنی است؟ (اکالون للسحت) غرب، یک تاریخ دارد و یک تمدن. تاریخ غرب یعنی ظهور ارزش‌های غربی مانند: بشرانگاری یا انسان‌محوری. تمدن غرب نیز یعنی ظهور این ارزش‌ها در ساختار سخت و نرم زندگی. آیا جان‌مایه‌ی تاریخ غرب که در تمدن غربی ظاهر شده، قابل انفکاک از مظاهر تمدنی آن است؟ می‌شود بانک و شرکت و مناسبات و روابط اقتصادی را آورد ولی روح حریصانه و سودجویانه‌ی آنها را وانهاد؟ پاسخ خیر است. ما چون با سودای این تفکیک به تمدن غرب روی می‌آوریم، هرگز مثل ژاپن غربی نمی‌شویم بلکه درنهایت غرب‌زده می‌شویم. اکنون به این اعتبار می‌شود از جبر تاریخ حرف زد. اینکه غرب تاریخ خود را بر تمامی امت‌ها سیطره می‌دهد و امت‌ها توان انتخاب و گزینش ندارند و مقهور این جباریتند که مطابق قرآن می‌توان از آن به «بطش» یاد کرد. وَإِذَا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبَّارِينَ (شعراء/130) اما این «بطش و جبر تاریخ» به معنای سلب هرگونه اراده‌ورزی از انسان نیست. انسان اگرچه نمی‌تواند در مقام انتخاب، به گزینش بخشی از تمدن غربی دست بزند، اما می‌تواند خود را در یک مرحله بالاتر، از ذیل تاریخ غرب بیرون آورد. چرا که اراده‌ورزی منحصر در انتخاب از میان گزینه‌ها نیست. بلکه می‌توان زمین بازی را برهم زد و گزینه‌ی دیگری پدید آورد (در یادداشت قبل بیشتر توضیح داده شد). این شکل از اراده‌ورزی را می‌توان «قیام» نامید. قیام برای قسط که ترکیبی از آزادی و عدالت است و تمام رسولان الهی برای همین مبعوث شده‌اند: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ این قیام، لاجرم به درگیری می‌انجامد و از این رو خداوند حدید را هم نازل می‌کند و به نصرت می‌پردازد: وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (حدید/25) @Masihane
🔰طغیانِ به طاغوت نرسیده اذْهَبَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ ﴿طه/٤٣﴾ خدا به موسی و هارون دستور داد به سوی فرعون بروند، چون طاغی شده بود. دو تلقی آغازین می‌توان از آیه داشت: 🔶 تلقی اول اینکه چون فرعون طغیان کرده، پس به سوی او بتازید و شاخ استکباری او را بشکنید. این تلقی طبعا نحوه مواجهه با فرعون طاغی را مواجهه‌ای خشن، قهرآمیز و برای نشاندن فرعون بر سر جایش تصویر می‌کند. 🔷 اما تلقی دوم متفاوت‌تر است. گویی خداوند به موسی و هارون می‌گوید به سوی فرعون رهسپار شوید که او به دلیل ویژگی طغیان‌گری، امکان هدایت دارد. این تلقی نحوه مواجهه را کاملا متفاوت ترسیم می‌کند. ⁉️ کدام تلقی پذیرفتنی‌تر است؟ آنچه تلقی دوم را واجد اهمیت می‌کند شاهدی است در آیه‌ی بعد. آنجا که خداوند بلافاصله می‌فرماید: فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَىٰ ﴿طه/٤٤﴾ با فرعون به نحو آرام سخن بگویید. آرام؟ با فرعون طاغی؟ برای بسیاری از ما عجیب است لین و آرام سخن گفتن با طغیان‌گران. آخر مگر نه اینکه باید با طاغی و چارچوب‌شکن شاخ به شاخ و پنجه در پنجه شد؟ اصلا مگر در کله طاغیان حرفی فرو می‌رود که بنا باشد با آنها سخن بگوییم، آن هم لیّن!!؟ این نشان می‌دهد ما درباره صفت طغیان‌گری دچار اشتباهیم. درحالیکه در صفت طغیان‌گری قوتی است که صاحب این صفت را به هدایت نزدیک‌تر می‌کند تا افراد رام، بله‌قربان‌گو و تهی از اراده‌...افرادی که وقتی پیامبران با حرفی نو و حیات‌بخش سراغ آنها می‌رفتند، متعصبانه بر چارچوب‌های پیشینیان گردن می‌نهادند و رام پدران و قبیله و قومی بودند گمراه و گمگشته. متحجرانی که در سطح قربانی کردن خود، بله‌قربان‌گوی سردمداران بودند و مقید به اصول باطل و ابطال‌پذیر. بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ ﴿مومنون/٨١﴾ رام بودنی که خداوند آن را در سوره انبیاء سرزنش می‌کند: قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ ﴿۵۳﴾ قَالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۵۴﴾ 🔺با این توضیح کسی که چارچوب‌شکن است و بدون تعصب و تحجر بر افراد، اندیشه‌ها و ساختارها، در برابر غل و زنجیر تقلید و عادت و ترس، به آزادی می‌اندیشد، به هدایت نزدیک‌تر است. از این رو در جای دیگری خداوند تکرار می‌کند: اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ؛ فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَىٰ أَنْ تَزَكَّىٰ ﴿نازعات/17و ١٨﴾ اما در این تکرار، مفاد قول لیّن را هم مشخص می‌کند که به فرعون بگو آیا آزادی حقیقی را نمی‌خواهی؟ گویی صفت طغیان، انسان را به آزادی‌خواهی نزدیک می‌کند. فرعونِ طغیان‌گر زمینه‌ی پذیرش حرف رسول را دارد که خدا موسی را به سمت او مأمور می‌کند. در این نقطه طغیان‌گران در مرز سعادت و شقاوت قرار می‌گیرند. اقبال و ادبار آنها به عقلانیت و حقیقت بسته به این است که عصیان و کبر را بپسندند یا خشیت و طاعت را؟! فرعون در این لحظه‌ی حساس انتخاب، عصیان و کبر و تکذیب را برگزید و ادبار کرد به حقیقت: فَكَذَّبَ وَعَصَىٰ ﴿٢١﴾ ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَىٰ ﴿٢٢﴾ فَحَشَرَ فَنَادَىٰ ﴿٢٣﴾ فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ ﴿٢٤﴾. 🟡 نکته مهم آنکه انتخاب و نتیجه‌ی انتخاب فرعون، نباید ما را بدبین کند نسبت به صفت طغیان که در برابر رام بودن است. طغیانی که می‌تواند به خشیت یا عصیان برسد و اقبال و ادبار به حق را پدید آورد، خبر از آماده بودن زمینه‌ها می‌دهد. از این رو طاغی به هدایت نزدیک‌تر است: وَأَهْدِيَكَ إِلَىٰ رَبِّكَ فَتَخْشَىٰ ﴿نازعات/١٩﴾ گویی اگر با او آرام و لیّن سخن بگویند، امکان تذکر و خشیت را داراست. فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَىٰ ﴿طه/٤٤﴾ ✅ پس می‌توان مدعی شد طغیان‌گری و چارچوب‌شکنی، اراده‌ورزی است در بالاترین سطح و طغیان آنگاه که به عصیان نرسیده، شرف و برتری دارد بر بله‌قربان‌گویی چشم و گوش بسته ولو در برابر حق. لذا شاهدیم خداوند «اکراه» را در دین نفی می‌کند: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ. یعنی تبعیت کوکورانه و رام بودن ناآگاهانه ولو در دین، غلط است. به همین دلیل خداوند همواره مسیر رشد و غیّ را روشن می‌کند تا کسی کورکورانه تبعیت نکند: قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ. اما همانگونه که اکراه و تبعیت کورکورانه غلط است، طغیان پیوسته به طاغوت هم خروج از نور است. اینجاست که باید دید ورای اراده‌ورزی‌ها و طغیان‌گری‌های ما، ولایت کدام اراده‌ی قوی‌تر را پذیرفته‌ایم؟! موضوعی که از آن خواهم نوشت، ان‌شاءالله. @Masihane
نفاق را گفته‌اند: «إظهارالشیء و إبطان ضده». یعنی چیزی را نشان بدهی که در درون ضد آن را معتقدی و مایلی. کم نیستند اظهار وطن‌دوستی‌هایی که باطنش امیال ضدمیهنی است. بعد از حملات پهپادی و موشکی دیشب، دیگر دنبال مسلمان‌نماها نباشید که امروزه منافق به جای تظاهر به اسلام، تظاهر به ایران‌دوستی می‌کند ولی در دل میل به میهن‌ستیزی دارد. البته حساب جریان نفاق که به صورت سازمان‌یافته درصدد دشمنی است، با جماعت کینه‌توز و بددلی که به صدها دلیل واهی از انقلاب بریده و همواره مترصد روزنه‌ای هستند تا به تخلیه عفن‌های درونی بپردازند و دلشان خنک شود؛ کاملا جداست. قرآن این دسته دوم را با این عنوان معرفی می‌کند: «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ». این جماعت مریض و مرض‌دار، در بسیاری موارد نه جریان هستند نه تشکیلات و سازمان. راستش را بخواهید، عرضه‌ی ابراز وجود تشکیلاتی را هم ندارند. پراکنده‌افرادی هستند که قول و قلم و قلب و قدم‌شان، قوت دشمن سازمان یافته را فراهم می‌کند و قوّت ددمنشی آنها می‌شود. کارویژه‌ی منافق و مرض‌دار هم در روزهای پیش رو یک چیز است: اراجیف بافی! به هدف خالی کردن دل‌ها و ایجاد ترس و وحشت از دشمن! قرآن دراین‌باره می‌گوید: لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا (احزاب/60) ارجاف در لغت یعنی خبر دروغ و فتنه‌انگیز. یعنی شایعه‌های بی‌اساسی که در شرایط خاص سیاسی-اجتماعی یا در موقعیت‌های مهم جنگی مطرح می‌شود و یک هدف را دنبال می‌کند: دشمن‌هراسی! در تفسیر قمی ذیل همین آیه آمده، منافقان و آنها که در دل‌های‌شان مرض بود، همواره به وقت جنگ نزد رسول خدا می‌آمدند و با زخم‌زبان و گاه آه و ناله به پیامبر می‌گفتند: وای! باز هم مرگ و اسیری؟! سپس ترس از مرگ و اسارت و... را در میان مسلمانان منتشر می‌کردند. این روزها با همین نشانه‌ی ارجاف و اراجیف‌بافی می‌شود این گروه‌های متظاهر را شناخت، اگر اهل عبرت باشیم! @Masihane
🔰 آیا تو با جنگ موافقی؟ بلقیس، سین‌دخت و زری 🟢 ما نیاز داریم به یک طیف‌شناسی، از کسانی که در این دوسه روز نگران جنگ بودند و گاهی مضطرب در ریپلای استوری‌ها می‌پرسیدند: «آیا تو با جنگ موافقی؟» و گاهی در یادداشت‌ها به شکل‌‌های مختلفی از بدی‌های جنگ می‌گفتند تا اعلامی باشد بر بیزاری و انزجار از جنگ. 🔴 ما، یعنی جماعت خوشحال از حماسه‌ی ۲۶ فروردین، همه‌ی این افراد را احتمالا به یک چشم دیده‌ایم که در پاسخ سوال «آیا تو با جنگ موافقی؟» گفته‌ایم: «ما فقط از خودمون دفاع کردیم!» 🟢 این شکل از پاسخ یعنی ما پرسش کننده را در زمره دنیازدگان سودجویی قرار داده‌ایم که زندگی با ذلت را بر مرگ با عزت ترجیح می‌دهند! 🔴 اما به راستی آیا پاسخ جدل‌وار «ما فقط از خودمون دفاع کردیم!» می‌تواند نگرانی‌های از وقوع جنگ را برطرف کند؟ مشخصا خیر. چون صرف گفتن «ما دفاع کردیم نه حمله» مانع بروز جنگ نمی‌شود. 🔵 لذا این افراد از پاسخ‌های ما یک بی‌خیالی سردمزاج‌گونه‌ای برداشت می‌کنند و این تصویر از ما در ذهنشان نقش می‌بندد: "جنگ‌طلبانی که از زدوخورد لذت می‌برند." پس با سوال و اعلام انزجار صف خود را جدا می‌کنند. 🟢 برای فهم بهتر شخصیت این افراد، بیایید برویم سراغ قرآن و شخصیتی به نام «ملکه‌ی سبأ». او وقتی نامه‌ی تهدیدآمیز سلیمان نبی را دریافت می‌کند، طی فراخوانی تمام سران مملکتی را احضار و از آنها برای چگونگی پاسخ به سلیمان مشورت می‌گیرد. آنها هم با تاکید بر توان دفاعی مملکت، گزینه‌ی جنگ نظامی را پیشنهاد می‌دهند. 🔴 اما ملکه سبأ در نهایت تصمیمش بر جنگ نیست و با سلیمان از در گفتگو وارد می‌شود. این یعنی ما با شخصیتی "صلح‌طلب" مواجه هستیم که انگار از جنگ پرهیز دارد. برخی این رفتار را به "زن" بودن ملکه نسبت داده‌‌اند که اتفاقا شواهد دیگری هم در سنت ادبی و قصه‌های ایرانی دارد. مثل سین‌دخت در شاهنامه. 🟢 در همین راستا می‌شود نیم‌نگاهی به رمان سووشون انداخت؛ اثر فاخر سیمین دانشور. آنجایی که زری شخصیت اصلی رمان می‌گوید: «کاش دنیا دست زن‌ها بود. زن‌ها که زاییده‌اند، یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود؟» 🔴 من گمان می‌کنم بخش مهمی از کسانی که با استفهام انکاری می‌پرسند: «آیا تو با جنگ موافقی؟» زندگی با ذلت را بر مرگ با عزت ترجیح نمی‌دهند. بلکه این افراد شخصیتی دارند شبیه ملکه سبأ، سین‌دخت و زری رمان سووشون. ترس و محافظه‌کاری این افراد، فردگرایانه نیست. 🔵 به جمله‌ی ملکه سبأ دقت کنید: قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ (نمل/۳۴) ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻧﺎ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ [ﺑﺎ ﺍﺩﻭﺍﺕ جنگی] ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻬﺮی ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ، ﺁﻥجا ﺭﺍ فاسد ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻋﺰت ﺍﻫﻠﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺫﻟﺖ ﻭ ﺧﻮﺍﺭی ﻣﻰﻧﺸﺎﻧﻨﺪ ﻭ [ﺁﻧﺎﻥ] ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ! [گویی این برآیند قطعی هرجنگی است]. 🟢 اتفاقا چون ملکه‌ی سبأ عزت اهالی مملکت خویش را می‌خواهد، دوری از جنگ را بهترین گزینه می‌بیند. 🔴 ما شاهدیم که این شخصیت‌ها حاضر می‌شوند دوست‌داشتنی‌ترین چیزهای خود را فدا کنند تا جنگ نشود و مردم آسیب نبینند. مثل آنجا که ملکه‌ی سبأ گفت: وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ (نمل/۳۵). یا مانند آنجا که زری در سووشون گوشواره‌های دلخواه خودش و اسب دوست‌داشتنی پسرش را به دختر حاکم می‌دهد تا از کیان خانواده و جان یوسف حفاظت کند. لذا همه‌ی اینها را نمی‌توان با چوب دنیازدگی و سودجویی راند. 🟢 اما سوال اساسی و پایانی این است: پس «گیر کار کجاست؟» که این افراد از هر نوع جنگی ولو برای دفاع مشروع و... استقبال نمی‌کنند؟ 🔴 گیر شاید اینجاست که گمان می‌کنند با اغماض و کمی باج دادن می‌شود دشمنیِ زیاده‌خواهان را از بین برد و به صلح دائمی دست یافت. اما تاریخ نشان داده اگر سرفرود آوردن در برابر حق‌خواهی «سلیمان‌»های زمان به صلح برسد، اما کوتاه آمدن در برابر «نتانیاهو»های دوران نتیجه‌ای جز جرأت آنها بر تجاوز بیشتر ندارد. 🟦 درنتیجه ما در پاسخ به سوال «آیا تو با جنگ موافقی؟» نیاز داریم به گفتن قصه‌هایی از جنس آنچه دانشور در سووشون تصویر کرده است. (گوشواره و اسب هم بدهی، باز یوسف را خواهند کشت). هیچ کس با جنگ موافق نیست و همه از جنگ بیزارند. اما در برابر زیاده‌خواهان راهی جز مقاومت و دفاع نیست. @Masihane
🔶 پرسش از «مولفه‌های قوام‌بخش حوزه انقلابی» متضمن پذیرفتن حالتی است که گویی در آن دیگ انقلابی شدن حوزه را بار گذاشته‌ایم و حالا به‌سان آشپز پای اجاق، نشسته‌ایم به صبر تا قوام یابد. اما این صبر مساوق با انفعال نیست. پس باید پرسید که چه مولفه‌هایی را برای قوام بخشیدن به حوزه‌ی انقلابی باید مراعات کرد تا این آش بی‌آنکه ته‌بگیرد و بوی دود، قوام لازم را بیابد؟ ادامه متن در لینک👇 https://rahamedia.net/?p=3285 @Masihane
28.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصور ما از مردم مستضعفی که می‌رفتند برای دیدار با خادم‌شان، رئیس‌جمهور؛ متأسفانه در بسیاری از موارد چنین تصوری است که راوی ماجرا می‌گوید... تصوری البته ناخواسته! درحالی‌که این مردم زحمت‌کشیده و در مواردی ستم‌دیده و به تعبیر بهتر مستضعف، می‌آمدند نه برای و که ارزانی اهالی زر و زور؛ بلکه می‌آمدند برای یک باور... پاورقی: این کلیپ قرار بود مدح رئیس‌جمهور شهیدمان باشد ولی درواقع ستایشگر مردمی چنان عزت‌مند و عمیقا دین‌دار است که فدا شدن ها در راه خدمت به آن‌ها، هرگز بی‌جا نیست. به وقت ۳۱ اردی‌بهشت سال سه. @Masihane
هدایت شده از پاتوق اندیشه
همین الان رسانه باشید🙏
شنبه 5 اردیبهشت، به فراخور بحث «امر ملی» از موضوعی کلیشه‌ای‌شده با دانشجویان پزشکی حرف زدیم به نام «گفتگو». در یک کلاس 60نفره، فقط یک نفر بود که می‌گفت دوره‌ی گفتگو گذشته و ما اکنون بسیار رادیکال شده‌ایم و گفتگو دیگر پاسخ نمی‌دهد. جالب آنکه همین فرد بیش از اکثر دانشجوهای کلاس حرف زد و فرصت گفتگو را داشت و آن را در شکل بدون سانسورش تجربه کرد. گفتگو بر سر امکان گفتگو، آن هم با افرادی که از قبل تصمیم گرفته‌اند دوره گفتگو گذشته، سبب نادیده گرفتن آنهایی است که اتفاقا به گفتگو قائلند و متمایل. چون اقلیت پرهیاهویی که خلاف جهت آب شنا می‌کند شبیه پارازیتی است که هرچند در حاشیه لحاظ می‌شود اما پرقدرت توجهات را به خود معطوف کرده و در نهایت هم فرصت‌های مهم را می‌گیرد و هم چیزی جز ناامیدی نمی‌زاید. تازه یک پیام هم به سایرین می‌دهد: هرچقدر اهل گفتگو نباشی، بیشتر با تو گفتگو خواهند کرد! نوشتم که برود لابه‌لای مابقی تجربه کردن‌ها! @Masihane
🔰 رئیسی مقدس یا مقدسات رئیسی؟ بگومگو و گفت‌وشنود پیرامون عملکرد دولت شهید رئیسی، کار را به جایی رسانده که عملا با دو گروه مواجه شده‌ایم. گروه اول که نقد به دولت رئیسی را اساسا نابه‌جا دانسته و گروه دوم که تلاش می‌کند باب انتقاد به دولت و حتی شخص مرحوم رئیسی را باز نگه دارد و به اصطلاح خودشان جلوی «قدیس سازی» را بگیرد. من می‌خواهم از «قدیس‌سازی» شروع کنم که همچون تیغی دو دم عمل می‌کند. از طرفی می‌تواند سرآغاز نوعی انسداد شده و روکش مناسبی باشد برای سیاست‌های غلطی که احتمال ادامه‌دار شدن آن در انتخابات پیش رو وجود دارد؛ و از طرف دیگر نمی‌توان نادیده گرفت که برای به‌زیستی در جامعه به «قدیس» نیازمندیم. اصلا چون برخی ویژگی‌های انسانی و الاهی مقدسند، آدمها از آن الگو گرفته و در جامعه رواج می‌دهند. نکته مهم آنکه فرآیند مقدس‌سازی یا قهرمان‌سازی، یک فرآیند تدریجی و تاریخی است. بسیاری از قهرمانان و قدیسان کنونی جهان، در دوره خود هرگز به این اندازه قهرمان و مقدس شناخته نمی‌شدند، به این دلیل که وجوه انسانی آنها حجابی برای معاصران بود که نمی‌توانستند بفهمند چگونه همین مردی که در میان ما راه می‌رود و شبیه ما می‌خورد و می‌خوابد و می‌خندد و... می‌تواند قهرمان و مقدس باشد؟! خداوند در قرآن درباره انبیاء الهی که هم قهرمان بودند و هم مقدس همین موضوع را پیش می‌کشد: وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ (فرقان/20)؛ تا نشان دهد معاصران همواره از شخصیت‌های مهم، عادی بودن را می‌فهمند، درحالیکه قهرمان و قدیس باید واجد وجوهی خارق عادت باشد. درنتیجه گویی این آیندگانند که به سبب بُعد زمانی، حجاب معاصرت را دریده و ویژگی‌های مقدس این افراد عادی را درمی‌یابند. برای همین در ابهامات زمانه، حواله به تاریخ دادن امری مرسوم است که: «تاریخ قضاوت خواهد کرد». گویی آدم‌ها با دور شدن، قهرِ اکنون‌زدگی را از میان برمی‌دارند و از دایره سلطه‌ی معاصرت بیرون می‌روند و امکان قضاوت بهتری را می‌یابند. البته ناگفته نماند که نوع روایت تاریخ می‌تواند جای «جلّاد» و «شهید» را تغییر دهد. لکن حق در همین شرایط هم خود را عیان می‌سازد. دست بردن در این فرآیند تدریجی «قهرمان یا قدیس‌سازی» و شتاب‌زدگی در تولید دستوری قهرمان و قدیس، یعنی سوزاندن ظرفیت‌های بالقوه. اگر شهید رئیسی ظرفیتی برای «اسوه یا اسطوره شدن»، «قهرمان یا قدیس شدن» را دارا باشد، دخالت بی‌جا برای شتاب‌بخشی به این اتفاق، آیندگان را از یک برگ برنده محروم می‌کند. آیندگانی که می‌توانند با فراغت بال بر تارک تاریخ تکیه زنند و ورای حجاب معاصرت و بدون خیره ماندن در وجوه بشری، ویژگی‌های الاهی شهید رئیسی را در قامت یک قهرمان یا قدیس بستایند. پافشاری کودکانه برای بستن باب نقد دولت یا شخص رئیسی که گاهی خاستگاه آن انگیزه‌های رقابت‌جویانه با افراد منتقد است، بخشی از جامعه را نسبت به قهرمانان و قدیسان تاریخی بدبین می‌کند و این گمانه را در اذهان تقویت می‌نماید که: «نکند آنها هم آش دهان‌سوزی نبودند و منع نقد آنها توسط گروه‌های فشار و اصرار دستوری برای قهرمان‌سازی، آنها را بزرگ کرده است؟!» اما از سوی دیگر بام هم نباید افتاد. اگر شتاب‌زدگی و دست بردن در فرآیند تدریجی تولد یک قهرمان یا قدیس غلط است، نباید به اصل تقدیس ویژگی‌های الاهی یک شخصیت انسانی خرده گرفت و نافی هرگونه مقدس‌سازی شد. چون این فرآیند کارکرد بسیار مهمی در به‌زیستی انسان‌ها داشته و نقشی اساسی در رواج صفات حسنه ایفا می‌کند. تفصیل چند و چون آن را هم به نحوی کارن آرمسترانگ در کتاب «تاریخ مختصر اسطوره» داده است. اینجاست که ما باید دوگانه «رئیسی مقدس» و «مقدسات رئیسی» را به خوبی فهم کنیم. یعنی درعین آنکه رئیسی قدیسی نیست که نتوان به نقد عملکرد سیاسی او و دولتش نزدیک شد، اما ویژگی‌هایی در وجود او تجلی یافته که صفاتی حسنه و مقدسند. همانند: خدمت به جمهور و رسیدگی به حال مستضعفان. رئیسی قدیس نیست اما واجد ویژگی‌هایی مقدس است و قابل الگوگیری. @Masihane
🔰سوگ، آشتی می‌آورد! توی کلاس گفتم: به حافظه‌ی تاریخی خودتان مراجعه کنید. شاید لابه‌لای حوادثی که در ذهن‌تان مانده، مواردی بیابید از دعوای سفت و سخت برخی نزدیکان که وقتی در موقعیت سوگ قرار گرفتند، بین‌شان آشتی برقرار شد. بعد خودم مثال زدم به دعواهایی از برخی بستگان که کار به زد و خورد شدید فیزیکی و بعد پاسگاه و دادگاه و بگیر و ببند و دیه هم کشید. اما وقتی فرزند یکی‌شان فوت کرد، زمینه‌ای شد برای آشتی‌کنان. انگار سوگ چنین اقتضایی دارد که وقتی ما می‌فهمیم فلان کس که روزگاری با او دعوا داشتیم حالا مصیبت‌زده است، رحم‌مان می‌آید. نرم می‌شویم و خاضع. پا پیش می‌گذاریم برای دلجویی. به امید اینکه در این وضعیت، هم او را تسلی دهیم و هم مردانگی خودمان را اثبات کنیم. گویی درصددیم به او پیام بدهیم: هرچقدر ما با هم مشکل داشته باشیم، اما راضی به از دست دادن عزیزت نبوده و نیستیم. پس در غمت ما را شریک بدان و بدان که ما برای دشمنی کردن هم حد و حدودی قائلیم. ..و این‌ها همه یعنی موقعیت سوگ، بسترساز آشتی و مصالحه است. بعد پرسیدم: چرا در سوگ ملی شهید رئیسی، این موقعیت آشتی‌کنان پدید نیامد و ما شاهد این مصالحه‌ی جمعی نبودیم؟ به عکس، انگار عده‌ای می‌خواستند نمک بر زخم بپاشند؟ یکی از بچه‌ها رُک گفت: چون وقتی هم ما داغدار بودیم، آنها نمک شدند روی زخم‌هامان! پرسیدم کدام داغ؟ اشاره کرد به ماجراهای "زن، زندگی، آزادی" و فوت دختری به نام پرسیدم آیا واقعا آن‌روزها، این جمعیت عظیم مردمی که امروز به تشییع شهیدشان آمده‌اند، در سوگ شما شاد بودند و درنتیجه نمک‌هایی بر زخم؟ گفت: نه. مردم نبودند. صرفا عده‌ای خاص که تازه لعن و نفرین و فحاشی هم می‌کردند. گفتم خب چرا نادانی اندکی را می‌نویسید به حساب عده‌ی کثیری از مردم و بعد می‌روید در پوزیشن انتقام؟ ساکت شد ولی یکی دیگر بلافاصله پاسخ داد: چرا شما شادی عده‌ی اندکی از رذل‌های نود دهنده را می‌گذارید پای حساب همه‌ی ما؟ ساکت شدم و دیدم چطور اقلیت‌هایی پرهیاهو، قضاوت‌های ما را نسبت به یکدیگر جهت‌دهی می‌کند... آن هم به اشتباه! ۷اردیبهشت سال۳ @Masihane
🔰مردم زنده‌اند؟ 🔶 رهبر انقلاب در دیدار خانواده‌های شهدای خدمت: «قیام ملت ایران در تشییع شهدای خدمت نشان داد ملت ایران زنده و به شعارهای انقلاب وفادار است.» این سوال خیلی جدی است که: «چطور حضور مردم در تشییع نشان از زنده بودن ملت و وفاداری آنها به شعارهای انقلاب است؟» برای پاسخ، تاریخ راهگشاست. آنجا که بتوان مقایسه‌ای میان روزهای بعد از رحلت نبی اکرم و وضعیت کنونی جامعه خود داشت. یعنی چه؟ 🔷 اگر یکی از شعارهای مهم اسلام را براندازی اشرافیت سیاسی و اقتصادی بدانیم که در دوره جاهلیت تجلی در قریش داشت، به وضوح می‌توان دریافت که این شعار آرام‌آرام در همان سال‌های نخست بعد از پیامبر، به شکلی عجیب رنگ باخت و اشرافیت سیاسی و اقتصادی به وضوح خود را ذیل حکومت ظاهرا اسلامی بازسازی کرد و «جمهوریت کشته شد» و «مردم مُردند». 🔶 تاریخ می‌گوید: 23سال از رحلت پیامبر نگذشته، عثمان‌بن‌عفان به قدرت رسید. اگر با زبان علوم‌سیاسی بخواهیم برای شکل حکومت او نامی بیابیم، حکومت او چیزی نبود جز الیگارشی. یعنی حکومت اقلیت برای تامین منافع اقلیت. این را می‌شود از انتخاب کارگزاران بر شهرهای مهم قلمرو اسلامی به روشنی دریافت. 🔷 به عنوان نمونه: 1-ولیدبن‌عقبه حاکم کوفه، برادر عثمان از جهت مادری بود. همانی که قرآن او را فاسق خطاب کرد (ر.ک: سوره حجرات آیه6) و همانی که با حالت مستی، نماز صبح را چهار رکعت خواند. 2- عبدالله‌بن‌عامر حاکم بصره، پسردایی عثمان بود که از قضا در پرونده‌اش سابقه ارتداد هم مشاهده می‌شود. 3- عبدالله‌بن‌ابی‌سرح حاکم مصر، برادر رضاعی عثمان بود که همین انتصاب خشم مصریان را برانگیخت و زمینه قتل عثمان شد. 4- مروان‌بن‌حکم مشاور اصلی خلیفه، داماد و پسرعموی عثمان بود. همانی که همراه پدرش توسط پیامبر از مدینه اخراج و تبعید شد. 🔶 این اشرافیت سیاسی که امویان را در طبقه حاکمان قرار می‌داد، راه را برای ورود غیرامویان چنان می‌بست که معاویه برای استفاده از شخص زیادبن‌ابیه در منصب کارگزاری کوفه، مجبور شد جلسه‌ای در مسجد ترتیب دهد تا در آن افرادی شهادت دهند زیاد پسر ابوسفیان است. یعنی شهادت بر زنای پدر خلیفه مسلمانان با مادر کارگزار حکومت اسلامی. آن هم صرفا برای آنکه اشرافیت سیاسی برهم نخورد. عجیب آنکه مردم در مسجد به تماشای این سیرک نشستند... (نشانه‌ای از مرگ). 🔷 علاوه بر این اشرافیت سیاسی، اشرافیت اقتصادی دهشتناکی نیز حاکم شد. بخشی از آن صحابه رسول خدا که روزگاری علیه اشرافیت قریش جنگیده بودند، اکنون خود به قارون‌های زمانه بدل شده و تاریخ درباره‌ی اموال آنها مفصل سخن گفته. مثلا زبیر برای خود کاخ‌هایی ساخت که مسعودی در سال332 ه.ق می‌نویسد خانه‌ی بصره‌ی زبیر اکنون وجود دارد و به عنوان یک هتل محل اقامت تاجران مهم شده است. زبیر وقتی از دنیا رفت، پنجاه هزار دینار پول نقد، هزار اسب و هزار غلام و کنیز از خود به یادگار گذاشت. یا مثلا در طويله عبدالرحمان‌بن‌عوف يكصد اسب بود و هزار شتر و ده هزار گوسفند. شاید بتوان گفت یکی از سلاطین دام زمانه‌ی خود بوده که به سبب بهره‌مندی از انحصار حق استفاده از مراتع به دست آورده. 🔶 در همین راستا برخی تحلیل می‌کنند که عثمان تعمد داشت خانه‌ی ساده‌ی پیامبر را به بهانه طرح گسترش مسجدالنبی خراب کند تا امکان مقایسه ساده‌زیستی پیامبر با خلیفه‌ای تجملاتی چون عثمان از بین برود. فاجعه چنان وخیم است که به عقیده مستشرقان، خودنمایی متمولان در داخل حکومت، نه تنها اخلاقی نبود که تا بن دندان با دین پیامبر در تضاد بود. 🔷 تلاش‌های علی، ابوذر، عبدالله‌بن‌ارقم و... هم نتیجه نداد و اشرافیت سیاسی و اقتصادی مستقر و تثبیت شد. آن هم در دورانی که از رحلت پیامبر یکی دو دهه بیشتر نگذشته بود. همین شد که آرام‌آرام امت اسلام به بستر مرگ افتاد و شعارهای نهضت اسلامی و انقلاب محمدی به فراموشی سپرده شد. وضعیتی که شهید صدر در کتاب «امامان اهل بیت» آن را به خوبی تشریح می‌کند. 🔶 حالا برویم سراغ انقلاب اسلامی ایران. پس از گذشت چهار دهه، در عین آنکه شکل دولت‌های پس از انقلاب روندی سینوسی در نزدیکی و دوری از شعارهای انقلاب داشت، اما دولتی روی کار آمد که با دوری از اشرافیت سیاسی و اقتصادی، شعارهای انقلاب را در راستای «عدالت»، «خدمت به جمهور»، «توجه به مستضعفان»، «استقلال کشور» و... تحقق بخشید. یادمان نرود روزگاری، علی (علیه‌السلام) که مقابل اشرافیت ایستاده بود، شبانه و غریبانه تشییع و تدفین شد و تا سالهای طولانی جای مرقد مطهر او مخفی ماند. یا مثلا ابوذر در ربذه تنها ماند و تنها جان داد. حال اینها را مقایسه کنید با تشییع میلیونی رئیس‌جمهور شهید تا روشن شود چگونه مردم زنده‌اند و به شعارهای انقلاب پایبند. ✍ سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔@Qasas_school
F5Q2EUVHAFI-z-0-y-66519e265b01c10a0f9dc46c.mp3
29.77M
🔰 قرار و بی‌قراری در کلام وحی این فایل صوتی جلسه‌ای است مربوط به زمستان سال ۱۴۰۲ در ویژه‌برنامه‌ی "صاحب‌خونه" در شهر کرمان که اصل آن حدود ۴ساعت طول کشید. اینجا به موضوع قراریافتگی در قرآن مبتنی بر سیر تکامل نطفه تا وضعیتی به نام تسویه پرداخته شد و با همین زبان تمثیل مفهوم "قرار" و نیاز به دین و حجت در فرآیند رشد [نه تکامل] تبیین گردید. امیدوارم برای علاقمندان به مباحث قرآنی و تربیتی مفید واقع شود. @Masihane
🔰نامادری پدرخوانده‌ها ⚫ در میان قضاوت‌های امیرالمومنین علی علیه‌السلام، ماجرایی است مرتبط با دو زنی که بر سر یک طفل دعوا دارند. هر دو ادعا می‌کنند مادر کودک بوده و این کشمکش را به خیلفه وقت ارجاع می‌دهند. عمربن‌خطاب از قضاوت دراین‌باره در می‌ماند و آن را به علی علیه‌السلام حواله می‌دهد. دو مادر مدعی را نزد مولا احضار می‌کنند. ابتدا حضرت هر دو را نصیحت می‌کند و چون موعظه نتیجه نمی‌دهد، می‌فرماید: «ارّه‌ای بیاورید!». دو زن مدعی خوف کرده و می‌پرسند: «یاابالحسن! ارّه برای چه؟» حضرت می‌فرماید: «برای آنکه طفل را دو نیم کرده و به هرکدام از شما سهمی بدهم»! یکی از آن دو زن سکوتی می‌کند دال بر رضایت و دیگری آه و ناله سر داده و می‌گوید: «اگر حکم دادگاه چنین است که طفل باید دو نیم شود، من از ادعای خود دست کشیده و راضی به کشته شدن فرزند خود نیستم.» اینجاست که امیرالمومنین حکم می‌کند این زن مادر فرزند است. چون اگر دیگری مادرش بود، همانند این زن از حق خود دست می‌کشید تا فرزندش دو نیم نشده و پاره پاره نشود. 🟡 راستش را بخواهید این داستان که ابن‌شهرآشوب در مناقب خود ذکر می‌کند، استعاره‌ای است از رفتار خود امیرالمومنین در ماجرای رسیدن به حکومت و قدرت! آن‌گاه که میان او به عنوان امام و سایر مدعیان خلافت و نامادری‌های امت بر سر حکومت دعوایی درگرفت که حتمی منجر به تکه‌تکه شدن امت و دونیم شدن اسلام می‌شد، او امام‌وار و ام‌ّگونه از فرزند و امت خویش دست کشید. ⚫ اما همین علی (علیه‌السلام)، در سه نبرد خونین جمل، صفین و نهروان به مصاف نامادرهای مدعی رفت و در یک فقره لیله‌الهریر برای از دست ندادن حکومت آنچنان شمشمیر زد و خون ریخت که زبان اشعث‌بن‌قیس‌ها به طعن گشوده شد که اگر اینگونه جنگ را ادامه دهیم از نسل عرب بر زمین کسی نخواهد ماند. 🟡 این ماجرا ردّی هم در قصص انبیاء دارد. آنجا که هارون در دوره‌ی غیبت موسی با قومی مواجه شده که گوساله‌ی طلایی سامری را به خدایی گرفته و نصیحت‌ها راه به جایی نمی‌برد. ناگزیر رها می‌کند تا قوم دوپاره نشود. موسای کلیم هم که از کوه طور بازمی‌گردد، خشمناک از هارون مطالبه‌ی پاسخگویی در قبال وضع موجود را دارد و با یک جمله گویی ساکت می‌شود -ولو قانع نشده باشد- و آن یک جمله این است: « إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ» (طه/94) یعنی ترسیدم بگویی میان بنی‌اسرائیل تفرقه انداختی و امت را دوپاره کردی! عجیب آنکه همین امت به دستور خداوند برای پذیرفته شدن توبه‌اش، باید با یکدیگر بجنگند و همدیگر را بکشند: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» (بقره/54) ⁉ اینجاست که ما می‌مانیم و یک سوال اساسی: «کجا باید به سان مادری دلسوز قدرت را رها کنیم تا خطر را از جان فرزندمان دور نماییم و کجا باید در برابر نامادران مدعی بایستیم ولو به قیمت پاره‌پاره شدن بخشی از امت!!؟» 🔺 یافتن معیار است که در برهه‌های سخت سیاسی کشور تشخیص را آسان می‌کند. آن‌گاه که نمی‌دانیم باید رها کرد و از دوشقه شدن جامعه هراسید و یا باید سفت و سخت ایستاد و بر دهان نامادرهای پدرخوانده کوبید! ⚫ شاید برای یافتن پاسخ نیازمند قصه‌های بیشتری باشیم. مانند قصه‌ی مادر موسی آنگاه که فرزند خویش را به دل نیل سپرد و سپس چنان نگران شد که نزدیک بود جان موسی را به خطر بیاندازد. این یعنی باید فهمید کجا مادری همچون مادر موسی، راضی می‌شود جان فرزند خویش را هم به خطر بیاندازد؟ ادامه دارد...سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school