یک خاطره جالب:
#قسمت_اول
رفته بودم آرایشگاه، طبق معمول با آرایشگرم راجع به مباحث کسب و کار صحبت می کردیم و چند تا ترفند جدید برای افزایش درآمد بهش گفتم.
یه بنده خدایی از مشتریان آرایشگاه رو توی آیینه دیدم که بدجوری داره چپ چپ نگاه میکنه و دقیق داشت به صحبت هامون گوش می داد، بنده خدا خیلی تعجب کرده بود دقیقا چشاش اینجوری شده بود😳😳😳
اینقدر نگاه کردنش تابلو بود که آرایشگرم هم متوجه شده بود و هر از چند گاهی هم نگاهی به این فرد می کرد و لبخندی می زد😁
از آرایشگرم براتون بگم که سرعت کوتاه کردن و اصلاحش کمی بیشتر از سرعت نوره یعنی تا روپوش رو می بنده می بینی داره بازش می کنه که البته به دلیل مهارت زیادشه و استراتژی سرعتیه که یاد گرفته🚀
اما زمانی که من زیر دسنشم انگار زمان متوقف میشه و یواش، یواش و از روی حوصله کار میکنه و به قول یکی از شاگرداش فقط من رو دانلود می کنه🚶🏻♀️
کار اصلاحم که تمام شد پاشدم که کتم را بپوشم اون مشتری بنده خدا که حداقل 20 سانتیمتر قدش از من بلندتر بود البته به واسطه موهای ایستاده ای که داشت، با همان چشمان گرد و حالت متعجب بهم گفت:
شما مدرس کسب و کار هستید؟؟؟
با همین شدت و تعداد علامت های سوال؛
گفتم: چطور ......... و کمی توضیح دادم
دیگه چشاش جایی برای باز شدن نداشت و بدون تعارف و خیلی راحت گفت: اصلا به قیافتون نمیخوره!👹
یه نگاهی به خودم کردم و ..........
گفتم تقصیر خودم نیست، تقصیر آرایشگرمه و یه نگاهی به آرایشگرم انداختم👻
اینو که گفتم آرایشگرم رو دیدم که با یک دسته تیغ داره بهم نزدیک میشه و ترجیح دادم برای از دست ندادن محاسنم آرایشگاه رو ترک کنم.
در حین فرار اون بنده خدا من رو صدا زد ....
ادامه دارد ....
لینک کانال: https://b2n.ir/50929
#ادامه
#قسمت_دوم
جوون شیک پوشی بود،
گفت: خوب دکتر فردا کجایی یه ادرس بده ببینمت، دکتر رو که گفت یاد بابام افتادم، هر موقع تو خونه شیر دستشویی، شیلنگ گاز، انتن تلویزیون خراب می شد می گفت مهندس😁 پاشو که کار خودته🚜
گفتم: خیلی دوست دارم خدمتتان باشم، اما باید برم دفتر و برنامه هام رو ببینم و اولین فرصت خدمتتان تماس می گیرم.
انگاری به آقا برخورد که بابا این دیگه چقدر کلاس می گذاره، قشنگ از قیافش معلوم بود😤
گفتم: شماره می دم خدمتتان فردا ساعت: ۷ تماس بگیرید تا وقت ملاقات را با هم هماهنگ کنیم،(تو ذهن خودم گفتم این تا لنگ ظهر خوابه کی حاضر میشه ساعت:۷ بیدار بشه و به من زنگ بزنه)💥
گفت: چقدر خوب اتفاقا فردا ۶ صبح یه قرار مهم کاری دارم که تا ۷ تموم میشه بعد خدمتتون تماس می گیرم،
دستم رو کردم تو جیبم که کارت ویزیت بهش بدم که دیدم نه کارت ویزیت همراهم هست و نه کارت عابر بانک، می بایست اونجا بودید من رو می دیدید😨
یادم اومد صبح که مشاوره داشتم همه وسایل جیبم را خالی کرده بودم، بهش گفتم: من کارت همراهم نیست شمارم رو میدم بزن تو گوشی، دست کرد توی جیبش و یک کیف چرم قهوهای خیلی شیک رو بیرون اورد و از بغل زیپش یک کارت بهم داد.🃏
تشکر کردم و اومدم بیرون دم در آرایشگاه ایستادم و کارت را نگاه کردم روش عکس چند تا سیب بود که یکیشون سبز بود و بقیه قرمز،در نگاه اول یاد میوه فروشی افتادم، گوشه کارت نوشته بود همیشه متمایز هستیم، گفتم: نه خوشم اومد، همین که تو دنیایی از ادم های کپی و تکراری یک نفر دنبال تمایز و متفاوت بودن است خودش نعمتیه!
پشت کارت رو نگاه کردم نوشته بود مهندس .............. کارشناسی ارشد مکانیک و ادرس و شماره تلفن و ایمیل بود، گفتم: ناامیدم کردی دیگه کارشناسی ارشد مکانیک افتخار داره که ادم روی کارت ویزیتش بنویسه، همین چند روز پیش برای پیامک اومده بود که دکترای دانشگاه تهران ۱۴ تومان در هر رشته ای حتی پزشکی
اولین چیزی که به ذهنم رسید مدرک های کیلویی هست، که بعضی مسئولین دارن، نمی خواهم سیاسیش کنم اما این درصد از شعور که برخی از مسئولین دارن بعید می دونم تونسته باشم دیپلم بگیرند چه برسه به اینکه بیان دانشگاه و دکترا بگیرند.
سوار ماشین شدم که بیام خونه نگاهم افتاد به ماشین کنارم یک بنز اس ۵۰۰ مشکی، استارت را که زدم یادم اومد که پول آرایشگاه را ندادم، سریع گوشی رو دراوردم و به موبایلش زنگ زدم، گوشی رو برداشت و گفت: استاد شمایید، چیزی شده، چیزی جا گذاشتید.
گفتم: عذرخواهی می کنم کارت عابرم رو فراموش کردم یه شماره کارت بده تا برات واریز کنم، بنده خدا کلی ناراحت شد و گفت این حرفها چیه، دفعه دیگه که اومدید باهاتون حساب می کنم، گفتم ممکنه من تا دفعه دیگه بمیرم اون موقع کی جواب تو رو اون دنیا بده، گفت: شما همین که تو کلاس به ما لطف می کنید برای ما بسه من که نمی خواهم از شما پول بگیرم شما خودت اصرار می کنی.....
گفتم: هر چیزی سر جای خودش شماره کارت بده تا واریز کنم، گفت چشم👍
یه دفعه گفت گوشی، اومد از آرایشگاه بیرون من توی ماشین بودم و اون من رو نمی دید ولی من می دیدمش، گفتم چی شده؟؟؟
گفت کلی از شما پیش این بنده خدا تعریف کردم، منم گفتم ممنونم شما لطف داری و ازش تشکر کردم،
گفت: نه، به گمانم نشناختیش می دونی چکاره است .....
ادامه دارد .....
لینک کانال:
https://b2n.ir/50929
اینقدر منحصر به فرد باشید
که همیشه بهترین انتخاب شما باشید.
https://b2n.ir/50929
#ادامه
#قسمت_سوم
تو ماشین نشسته بودم و گوشی دستم بود، گفتم: چیکاره است؟
گفت: حالا بعداً سر فرصت بهتون می گم، کنجکاوتر شدم و گفتم سمت راستت رو نگاه کن من تو ماشینم، یه نگاه کرد سمت چپ بعد نگاه کرد سمت راست و منو دید.
خیلی سریع از پله ها اومد پایین منم پیاده شدم، یه چیزی دم گوشم گفت و رفت، گفتم عجب و سوار ماشین شدم.
دم در خونه که رسیدم به همکارم پیام دادم و خواستم تا برنامه کاری را برام بفرسته، سریع ترین زمانی که می تونستم باهاش ملاقات کنم سه شنبه هفته بعد بود، تاریخ و ساعت رو یادداشت کردم و رفتم خونه🏢
یه ربع به هفت بود که کتابی که می خواندم تمام شد، پا شدم ابی به صورتم زدم و چند قدمی توی بالکن قدم زدم ساعت که ۷ شد تماس گرفتم📲
۲تا بوق که خورد سریع پاسخ داد و حال و احوال گرمی کرد و خیلی تعارف و تشکر کرد، بعد از کمی صحبت زمانی رو که برای ملاقات در نظر گرفته بودم را گفتم با لحنی خاصی گفته سه شنبه؟ نمیشه چهارشنبه!
توضیح دادم که در حال حاضر فقط شنبه ها تا سه شنبه وقت مشاوره داریم و چهارشنبه و پنجشنبه روز برگزاری کلاس ها و کارگاههاست.
کمی تامل کرد و گفت باشه چشم میام، الان باید چکار کنم؟
گفتم همکارم دستورالعمل مشاوره را خدمتتان ارسال می کنه، تشکر کرد و خداحافظی 👋
خیلی برام جالب بود کمتر از ۳ ساعت بعد ایمیلش را دریافت کردم
با اینکه بیش از یک هفته تا روزی که با هم قرار گذشته بودیم زمان داشت
اما خیلی سریع فرم اطلاعات مشاوره را تکمیل و ارسال کرده بود.
وجه را واریز کرد و همه چیز اماده بود برای جلسه مشاوره،، کارهای مربوط به مشاوره، از ثبت اطلاعات تا هماهنگی های پشتیبانی، از اما ه سازی فضا تا حتی هدایایی که در مشاوره داده می شود آماده شده بود که صبح سه شنبه با دفتر تماس گرفت و گفت: امروز مشکلی پیش اومده و نمی توانم برای مشاوره بیام.
به همکارم گفتم باهاش تماس بگیره و وجه پرداختی را پس دهد تا پروژه بسته شود.
اما با کلی خواهش گفته بود که مشکلی پیش اومده و یه وقت دیگه بهم بدید حتی حاظر هستم پول ۲ جلسه مشاوره را پرداخت کنم.
این همه عجله و اصرار از یک طرف و کنسل کردن جلسه از طرف دیگر
بله! پیش بینی و حدسم درست بود ......
ادامه دارد ....
لینک کانال:
https://b2n.ir/50929
امام علی علیه السلام می فرمایند: در نوجوانی به فرزندانتان چیزهایی بیاموزید که در بزرگسالی بدردشون بخوره، علی رغم حجم زیاد کارها و مشغله زیادبرای بچه ها کلاس فروشندگی داشتم، بچه های فعال، پرشور که باید هر روز، ۳ ساعت کار اقتصادی انجام دهند و ماهیانه ۱۰۰ هزار تومان درامد داشته باشند و چند نفرشان تا ماهیانه ۳۰۰ هزار تومان درامد داشتند.
.
.
خلاصه کلی لذت بردم و این از برکات مسجد است.
https://b2n.ir/50929
به نظر شما فروش عالی نتیجه چه کاری است؟
پاسخ صحیح= هدیه کتاب ضدگلوله
ارتباط با ادمین @team_mt
.
فرق نمی کنه که چه خواسته و رویایی در سر داری اگر بها و هزینه رسیدن به خواسته ات را پرداخت نکنی هرگز نخواهی رسید.
هزینه فقط پول نیست گاهی یک ساعت دیرتر خوابیدن و یک ساعت زودتر بیدار شدنه، بها ممکنه کاری باشه که اعتبارت رو زیر سوال ببره و هزینه شاید چشم پوشی از یک لذت کوتاه مدت باشه برای رسیدن به یک لذت ابدی.
@masiretalaee
#ادامه
#قسمت_چهارم
تا حدودی فهمیده بود مشکل کارش کجاست!!!
یه بار به یکی از مراجعه کنندگانم بدون اینکه توضیحی درباره کسب و کارش بدهد چند راهکار دادم که بهم گفت: نکنه شما علم غیب داری یا پیشگویی!
بهش گفتم نه علم غیب دارم و نه پیشگو هستم، شرایط بازار و نوع تصمیم گیری اغلب صاحبان کسب و کار رو خوب می شناسم💥
چندین بار با دفتر هماهنگ کرد و تماس گرفت تا دوباره زمان ملاقات جدید هماهنگ شد و قرار شد بیاد دفتر، چون خارج از زمان معمول بود و فرصت کم بود بنابراین شد که اون بیاد دفتر ما.
آخر وقت بود که با یک نفر دیگه اومدن دفتر، اون فردی هم که باهاش بود سن و سالش بیشتر بود و موهاش قهوه ای کم رنگ بود و یه کیف چرم مشکی دستش بود که از سنگینی و حجمش معلوم بود که پر از کاغذ و وسیله است.
حال و احوال کردیم و بدون مقدمه گفت خیلی روال ملاقاتتون سخته، من تهران با دکتر ..... قرار مشاوره گذاشتم پول رو که واریز کردم روز بعد باهاش ملاقات کردم، اون آقایی که همراهش بود که بعد خودش رو معرفی کرد و متوجه شدم که مدیر اجرایی شرکت است با حالت خاصی پوزخندی زد.😌
گفت که ما با هرکسی کار نمی کنیم بعد از اینکه شما را دیدم دربارتون تحقیق کردم
با تعجب می گفت که متوجه شدم شما با ...؟......؟.؟.. همکاری می کنید
حتی با اون مجموعه ها تماس گرفتم و راجع به شما سوال کردم, برام جالب بود که بدونم شما چطور با این شرکت ها قرارداد بستید؟
و اونها هم با کمال رضایت راجع به شما و مجموعه تان صحبت کردند.
لبخندی زدم و از روی صندلی بلند شدم☺️
گفتم اگر سوال دیگه ای ندارید من شروع کنم،
فقط نگاه کردند و با حالت چهره گفتند بفرمایید که
پا شدم رفتم کنار تخته،
بغل تخته یه بسم الله نوشتم و در عرض حدود ۲۰ دقیقه تمام مشکلاتشان رو با اعداد و ارقام و نسبتاً دقیق براشون نوشتم.
قبل از شروع صحبت هام همکارم قهوه آورده بود و هر دو منتظر بودند تا کمی خنک شود تا قهوه را بخورند این را از بازی کردن و تکان دادن فنجان می شد متوجه شد اما بعد از اتمام صحبت ها دیدم قهوه دست نخورده کاملاً سرد شده است.
دو طرف میز نشسته بودند و با حالتی متعجب اول همدیگر و بعد من را نگاه کردند، گفتم اجازه بدید بگم قهوه تان را عوض کنند، چند ثانیه فقط سکوت در اتاق حکم فرما بود، تا اینکه اون اقای مو قهوهای با صدایی شکسته و از ته گلو آهسته گفت .....
ادامه دارد......
لینک کانال:
https://b2n.ir/50929
جهشاقتصادی | مسیرطلایی
به نظر شما فروش عالی نتیجه چه کاری است؟ پاسخ صحیح= هدیه کتاب ضدگلوله ارتباط با ادمین @team_mt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمترین عامل خرید از دیدگاه مشتری
لینک کانال مسیر طلایی:
https://b2n.ir/50929
زمانی که یک فنر رو با فشار نگه می دارید، هرچه این فشار بیشتر باشه این فنر چندین برابر اون فشار اولیه باز میشه بیرون می پرد.
اوایل فکر می کردم از نفهمیدم است،
اما یک بار، دوبار و چند بار باعث شد که مطمئن شوم عمدا این جریانات و اتفاقات به وجود میاد.
نگه داشتن و اصرار داشتن بر ارز ۴۲۰۰ تومانی یعنی فشار وارد کردن و نگاه داشتن فنری که اگر در حالت عادی و در بازه زمانی مناسب بالا می رفت، یک دفعه سر از ۱۹ هزار تومان در نمی آورد.
اینکه بهای سوخت باید افزایش پیدا می کرد کاملا صحیح بود اما یکشبه و اون هم ۳۰۰ درصد و بدون آمادگی جامعه، درست چند روز بعد از گران کردن ۵۰ درصدی نان و بعد از گذر از فشار اقتصادی اخیر، ظاهراً پریدن این فنر خیلی ها را منتفع می کند.
تکلیف این جماعت که مشخص است .....
مواظب فنرهای زندگی مان باشیم!!!
🏁 محمد امین دخیلی
کانال مسیر طلایی:
@masiretalaee
هرگونه سوال، پیشنهاد، اطلاع از دوره ها، کلاسها و ثبت نام فقط از طریق ای دی زیر:
@Admin_masiretalaee