فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا همان لحظه هایی كه تو را كم دارم... خوب می دانم که تنها دست مهربانِ توست كه اشكهایم را پاک می كند ، بارهامهربانیت را به من نشان دادی ، وجودت را با تمام وجودم لمس میكنم ، زیبایِ من نفس به نفس احساست میكنم...
چه زیبا و نورانی میدرخشی ، دل تاریكم را روشن كن ، مهربانم بار دیگر دستم را بگیر
میترسم، میترسم گم شوم ، هیچوقت خودم را بدون تو ، بی نگاهت ، بی محبتت، بی لطف و مهربانیت ندیدم و نمیتوانم ببینم ، از تو سپاسگزارم برای تمام لحظاتِ زندگیم☺️
خدایِ قشنگم صدهزار مرتبه شکرت که هستی و وجودت سرشار از عشق و آرامشه 😍
«#راه خدا
@masirkhoda👈
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘 راه باز شدن گره از زندگی
🎙 #دکتر_سعید_عزیزی
«#راه خدا
@masirkhoda👈
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا
تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی
#السلام_علیک_یاجبل_الصبر💫💖
#میلاد_حضرت_زینب💫💞
#روز_پرستار💫💞
#تبریڪ_و_تهنیٺ_باد💫💖
«#راه خدا
@masirkhoda👈
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_مهدوی
🎙استاد عالی
🌸 برای امام غائبمون وقت بذاریم...
نیازهــــای کاذبِ دنیــا ، ما رو از #امام_زمان علیهالسلام غافل کرده!
«#راه خدا
@masirkhoda👈
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹بهشتیان حسرتِ درک زمان امروز ما،
و حضور در نبرد آخرالزمان را دارند!
«#راه خدا
@masirkhoda👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه گرهی به کارت افتاده صدقه بده...
صدقه بلا را برطرف مى كند و مؤثرترينِ داروست. همچنين، قضاى حتمى را برمى گرداند و درد و بيمارى ها را چيزى جز دعا و صدقه از بين نمى برد.
بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 93، ص 137، ح 71
«#راه خدا
@masirkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی چترت خداست ...
بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد
وقتی دلت با خداست ...
بگذار هر کسی میخواهد دلت را بشکند
وقتی توکلت با خداست: ...
بگذار هر چقدر میتوانند با تو بی انصافی کنند
وقتی امیدت با خداست: ...
بگذار هر چقدر میخواهند ناامیدت کنند
وقتی یارت خداست: ...
بگذار هر چقدر میتوانند نارفیق باشند
بگذار آسمان ببارد...
باکی نیست...
تو با خدا بمان
چون چتر خدا بزرگترین چتر دنیاست...
«#راه خدا
@masirkhoda👈
الهی کمک کن
تا دريابیم که زندگی سراسر مقدس است
و فقط نيروی توست که
كه در تمام هستی جاريست
سپاس پروردگار مهربانم
که ياریمان میكنی که با همه کس و همه چيز
با عشق و احترام رو به رو شویم
و خود را از ديگران و کل هستی جدا نبينیم...
😍😍😍😍😍
الهی مرا ببخش بابت تمام لحظاتی که بودی
و من حضورت را حس نکردم
😍😍😍😍😍
«#راه خدا
@masirkhoda👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداجونم
🌼رنجانده ام دوباره دلت را، مرا ببخش!
آبي ترين كرانه يِ دريا، مرا ببخش!
مي خواستم كه خوب بمانم برايِ تو
ناخواسته بد شدم اما، مرا ببخش!
رنگي ندارد اين غزلِ كهنه پيشِ تو
زيباترين قصيده ي دنيا، مرا ببخش!
دلگير ميشوي زِ من و دَم نميزني
شرمنده ام، هميشه و هرجا، مرا ببخش!
تو تكيه گاه محكمِ اندوهِ من شدي
سنگ صبور اين دلِ تنها، مرا ببخش!
روشن نموده اي شبِ اين بي ستاره را
اي مثلِ ماه روشن و زيبا، مرا ببخش!
اين است حرف آخرِ من، اي هميشه خوب!
عذرم قبول مي كني آيا؟؟ مــــــــــرا ببخش!
«#راه خدا
@masirkhoda👈
خداوندم شکرگزار تو هستم
که خداوند سلامتی هستی
خداوندم اعلام میدارم
تنها گوش به صدای تو هستم
و تسلیم هیچ چیزی با هر نام و هر نشانه ای نمیشوم
شادی و سلامتی را از تو
خداوند دریافت میداریم
که تنها شفادهنده تو هستی
«#راه خدا
@masirkhoda👈
خدای مهربان
ذکر تو بزرگترین نعمت زندگی منست .... دستم را رها مکن...
ای همه ترانه عشق و شادی من ! هر زمان تو را به معنای واقعی باور کردم ، به من همه چیز بخشیدی و همیشه این ندانم کاری های خودم و دوری ازتو بوده که برای خودم
مشکل درست کردم ...ولی تو چقدر مهربانی، که باز هم مرا با لبخندهای زیبایت، شادمان کردی ، تا حس خوشبختی کنم.
«#راه خدا
@masirkhoda👈
🔅 #پندانه
✍ خدا جای حق نشسته
🔹کلاس پنجم بودم که با تعطیلی مدارس، به مغازه مکانیکی میرفتم. صاحب مغازه مرد بسیار بیرحم و خسیسی بود.
🔸دو شاگرد ثابت داشت که من فقط برای آنان چای درست میکردم و صف سنگک میایستادم و کارم فقط آچار و یدکیآوردن برای آنها بود که از من خیلی بزرگتر بودند.
🔹در مکانیکی لژی داشتند و همیشه صبحانه و نهار در آنجا کلهپاچه و کباب میخوردند.
🔸وقتی برای جمعکردن سفرهشان میرفتم، مانده نان سفره را که بوی کباب به آنها خورده بود و گاهی قطرهای چربی کباب بر روی آن ریخته بود را با لذت بسیار میخوردم.
🔹روزی آچار ۶ را اشتباهی خواندم و آچار ۹ را آوردم. صاحب مغازه پیکانی را تعمیر میکرد که رانندهاش خانم بود.
🔸از تکبر و برای خودنمایی پیش آن زن، گوش مرا گرفت و نیم متر از زمین بلندم کرد. زن عصبانی شد تا صاحب مغازه ولم کرد.
🔹آتش وجودم را گرفته بود. بهسرعت به کوچه پشت مغازه رفتم و پشت درخت توت بزرگی نشستم و زار گریه کردم.
🔸آن روز از خدا شاکی شدم. حتی نماز نخواندم و با خود گفتم:
چرا وقتی خدا این همه ظلم را به من دید، بلایی سر این آقا نیاورد؟
🔹گفتم:
خدایا! این چه عدالتی است؟ من که نماز میخوانم، کسی که بینماز است مرا میزند و آزار میدهد و تو هیچ کاری نمیکنی؟
🔸زمان بهشدت گذشت و سی سال از آن ایام بر چشم برهمزدنی سپری شد. همه ماجرا فراموشم شده بود و شکر خدا در زندگی همه چیز داشتم.
🔹روزی برای نیازمندان قربانی کرده بودم و خودم بین خانوادههای نیازمند تقسیم میکردم.
🔸پیرمردی از داخل مغازه بقالی بیرون آمد. گمان کردم برای خودش گوشت میخواهد.
🔹گفت:
در این محل پیرمردی تنها زندگی میکند. اگر امکان دارد سهمی از گوشت ببرید به او بدهید.
🔸آدرس را گرفتم. خانهای چوبی و نیمهویران با درب نیمهباز بود.
🔹صدا کردم، صدایی داخل خانه گفت:
بیا! کسی نیست.
🔸وقتی وارد اتاقی شدم که مخروبه بود پیرمردی را دیدم. خیلی شوکه شدم گویی سالها بود او را میشناختم. بعد از چند سؤال فهمیدم صاحب مغازه است.
🔹گذر زندگی همه چیزش را از او گرفته بود و چنین خاکنشین شده بود.
🔸خودم را معرفی نکردم چون نمیخواستم عذاب وجدانش را بر عذاب خاکنشینیاش اضافه کنم.
🔹با چشمانی گریان و صدایی ملتمسانه و زار به من گفت:
پسرم آذوقهای داشتی مرا از یاد نبر. به خدا چند ماه بود گوشت نخورده بودم که آن روز به بقال گفتم: اگر عید قربان کسی گوشتی قربانی آورد خانه مرا هم نشان بده.
🔸از خانه برگشتم و ساعتی درب خودرو را بستم و به فکر فرورفتم. شرمنده خدا بودم که آن روز چرا نمازم را نخواندم و کارهای خدا را زیر سؤال تیغ نادانیام بردم.
🔹با خود گفتم:
آن روز از خدای خود شاکی شدی و دنبال زندگی صاحب مغازه بودی که چرا مثل او، خدا تو را ثروتمند خلق نکرده است.
🔸اگر خدا آن روز، امروزِ تو و صاحب مغازه را نشانت میداد و میپرسید: میخواهی کدام باشی؟ تو میگفتی: میخواهم خودم باشم.
💢 پس یاد گرفتم همیشه در زندگی حتی در سختیها جای خودم باشم که مرا بهرهای است که نمیدانستم.
«#راه خدا
@masirkhoda👈