هدایت شده از فرهنگسازی حیا
♨️ «علمیسازی» همجنسبازی!
👈 یکی از اهداف #سند2030 برابری جنسیتی است و البته یکی از مصادیق برابری جنسیتی، به رسمیت شناختن همجنسبازان است.
🔸 اگر کسی تصور نماید که داستان به همین جا ختم میشود، سادهانگاری نموده است!
با دقت ببینید که چگونه برای ایجاد فرزند از دو پدر (!!!) تلاش علمی میکنند و هدف نهایی این تلاش را «ساخت تخمک انسانی» اعلام مینمایند!
🔹 و دردناکتر از این خبر، انتشار آن توسط یک خبرگزاری در جمهوری اسلامی (فانا) است که در حوزه بهداشت خبررسانی مینماید!
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
❌لطفا همه برید رو قسمت 👇
*ارتباط با ما* سایت فانا و ایمیل بزنید و بگویید اینجا کشور شیعه نشین است و شما اجازه ندارید باب چنین مباحثی را در این کشور باز کنید سریعا این پست را از تو سایت برداشته وگرنه با برخورد جدی مردم مواجه خواهید شد😔
فانا
پایگاه خبری تحلیلی دارو و سلامت
daroovasalamat.ir
ارتباط با ما فانا
https://daroovasalamat.ir/confagiiw.html
👈تو ایتا عکس را برای وزیر بهداشت بدید و بگید ...چرا نظارت روی نوشته های پایگاه های خبری دارو و درمان ندارید که هر اراجیفی را به خورد مردم بدهند لطفا سریعا نسبت به حذف این پست و اخطار به پایگاههای خبری اقدام نمایید👇
وزیر بهداشت
+989121145052
#مطالبه_وزیر_بهداشت_اخطار_به_فانا
#پاداش_نجابت_و_شرافت ۶
بعدش هم شماره ش رو بلاک کردم اون شب خیلی گریه کردم و ازینکه چنین پیشنهادی بهم شده از خودم بیزار بودم.
من مثل حسن نبودم من ادم خیانت نبودم من خدا سرم میشد من تعهد سرم میشد من سر سفره ی مادر زحمتکشم بزرگ شده بودم.
هروقت یاد پیشنهاد دوست حسن میفتادم استغفار میکردم ازینکه چرا باهاش هم کلام شده بودم تا به خودش جرات بده چنین پیشنهاد شرم اوری بده.
درسته حسن درحقم بد میکرد اما من نباید مثل اون میشدم خدا خیانتهای اون رو بیجواب نمیذاره من نباید بخاطر بدیهای اون بد میشدم.
چندماه گذشت چند وقت بود که حسن زودتر از سرکار به خونه برمیگشت و حواسش به من و دخترم بود هروقت میرفتیم روستا تنهایی بیرون نمیرفت و مدام من و دخترمون رو باخودش میبرد گردش.
نمیدونم دلیل اونهمه تغییر و تحول چی بود ولی هرچی بود همه رو از لطف و محبت خدا میدونم.تا حالا که ۱۸ سال ازون زمان میگذره حسن یه ادم متعهد و دلسوز خونواده دوست شده....
پایان
کپی حرام
هدایت شده از صراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
دعای روز دهم ماه مبارک رمضان
#رمضان #ماه_رمضان
🍂🥀▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
#همسر_بددل ۱
۲۸ سالم بود که تو یه مرکز رادیولوژی بعنوان منشی کار میکردم یروز یه اقایی اومد اما از فردای همون روز هردفعه به بهونه ای یه سر بهم میزد میفهمیدم ازم خوشش اومده و منم چون دوتا خواهر کوچکتر از خودم ازدواج کرده بودند بدم نمیومد زودتر سروسامون بگیرم.
منتها اون جوون با اینکه سی سال بیشتر نداشت اما کاملا سر طاسی داشت و چهره ای پخته و پیرتر از سنش.
بهم گفت بعد از فوت پدر همه مسوولیتهای خونه و دوخواهر و برادر به عهده ی اون بوده
دلم براش میسوخت و مدتی باهم دوست بودیم اما در همون مدت کوتاه متوجه شدم ادم شکاکی هست و خیلی زود ذهنش به سمت افکار منفی گرایش پیدا میکنه اما نمیدونم چرا رابطم رو ادامه دادم.
یروز گفت میخواد با مادرش بیاد خواستگاریم اما من بهش گفتم قصد ازدواج ندارم از دستم عصبانی شد و گفت لابد یکی بهتر از من پیدا کردی که قید منو میزنی.
ادامه دارد...
کپی حرام
#وای_مادرم💔
أمن یجیب خواندن من بی نتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بی خدیجه ماند
#آجرک_الله_یا_بقیة_الله🥀
#وفات_حضرت_خدیجه(س)🥀
#تسلیت_باد. 🥀
25.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تو هم دیدی ماست ریختن سر بی حجابا؟!
🔹 ماست ریختن سر بی حجابا قطعا محکومه اما چطور اون موقع که آمر به معروف رو با چاقو زدن ناراحت نشدید؟
🔹 این توضیحات جالب رو ببینید که اسیر استدلالهای دروغ براندازا نشید
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#استوری | سالروز وفات امالمومنین حضرت خدیجه کبری سلام اللهعلیها تسلیت باد.
🆔@farhangsaze_haya
هدایت شده از صراط
25.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃
✅جای احسنت وخدا قوت داره به حجت الاسلام حاجبی امام جمعه ی قشم
بازدید امام جمعه ی قشم به همراه مسئول عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی ورئیس پلیس اماکن ومسئول بازرسی اصناف از مجتمع های تجاری وتذکر به بازاریان بی حجاب و هنجارشکن
کاش بقیه ی مسئولین هم بیدار شوند
#حجاب #کار_خوب #بیداری مسئولین
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
#همسر_بددل ۲
حرفاش بهم برخورد با تندی گفتم من قول ازدواج بهت نداده بودم اما وقتی فهمیدم قبل از اینکه به خودم چیزی بگه رفته و از همسایه ها تحقیق کرده فاتحه م رو خوندم اخه چند بار وقتی در محل کار باهم حرف میزدیم همکارم که همسایه دیوار به دیوارمون بود مارو باهم دیده بود و میدونستم بعد از تحقیق ایشون و دیده شدنش در محل الان رفته و همه چی رو به مامانم گفته... حدسم درست بود اون شب بابا که عجله زیادی برای ازدواجم داشت گفت همون اقایی که مدتیه باهاش در ارتباطی اومده برا تحقیق جرات نداشتم چیزی بگم کمی دعوام کرد که به چه حقی با نامحرم ارتباط داشتی و دیگه جرات نکردم بگم دلم نمیخواد باهاش ازدواج کنم اگه برادرام بویی از اون ارتباط میبردند کارم ساخته بود.همینجوری بخاطر اینکه خواهرام زودتر از من شرایط ازدواج پیدا کرده بودند سرزبونها بودم و نباید بدترش میکردم.
برای همین پناه بردم به دعانویس یکی از دوستام زیاد پیشش میرفت به دعا بهم داد و گفت کاری کرده خود اون اقا منصرف بشه اما برخلاف خواسته و تصورم فردای اون روز با خونواده ش بدون قرار قبلی اومدند خونمون.
ادامه دارد
کپی حرام